انجمنی

ساخت وبلاگ
بهار با قدوم سبز میهمان

عید 89را با خوشحالی به پایان رساندیم.

*عیدی که در آن به همت و یاری خداوند متعال، و همکاری صمیمانه مردم با نهادهای امنیتی و انتظامی ورق دیگری بود از اعتماد مردم به این نهادها. برچیده شدن طومار بزرگترین شرکت هرمی که قصد داشت در کازرون به یارگیری بپردازد اما با هوشیاری مردم دیار سلمان عوامل آن در سطح کشور شناسایی و دستگیر شدند. در همین ایام با همکاری مردم، زمینهایی را تجارتگران مرگ در آن مرگ را پرورش میدادند با دستان سبزپوشان به آتش کشیده شد.


 

بهار با قدوم سبز میهمان

عید 89را با خوشحالی به پایان رساندیم.

*عیدی که در آن به همت و یاری خداوند متعال، و همکاری صمیمانه مردم با نهادهای امنیتی و انتظامی ورق دیگری بود از اعتماد مردم به این نهادها. برچیده شدن طومار بزرگترین شرکت هرمی که قصد داشت در کازرون به یارگیری بپردازد اما با هوشیاری مردم دیار سلمان عوامل آن در سطح کشور شناسایی و دستگیر شدند. در همین ایام با همکاری مردم، زمینهایی را تجارتگران مرگ در آن مرگ را پرورش میدادند با دستان سبزپوشان به آتش کشیده شد.

-سال 88 با حوادثی طی شد که فتنهای بزرگ پدید آمد و برطرف شد. هر چند پسلرزههای آن تا مدتها باقی خواهد ماند. در آن حوادث رهبر معظم انقلاب خطبهای خواند و عاشورایی به پا کرد:

روز عاشورا چو شد رهبر خطیب

بانگ زد چون جد خود حیدر نهیب

من حسینی هستم عاشورانیم

بیم طوفان نیست من دریاییم

و از خواص جامعه خواستند تا پا به میدان گذاشته و چون جناب عمار شفافسازی کنند، و فرمود: این عمار؟ کجاست عمار؟

در این روزهای سخت مرجعی عالیقدر پا به میدان سخن نهاد و شمشیر تمایز حق از باطل در دست گرفت تا در صفین ایران کاری عمارگونه نماید. آیتا... نوری همدانی وارد عرصه شد و بر دشمنان و فتنهانگیزان تیغ کشید و چهره نفاق را رسوا کرد.

و از این زمان ایشان لقب عمار گرفت.

در بهار امسال، هنوز بوی سبزههای تازه برآمده از خاک عیدانه و بوی عطر نارنج بر مشام مردم بود که امام جمعه خبر از آمدن عمار زمان به دیار سلمان را داد. تا در کنگره یادمان 1100 شهید شهرستان کازرون حضور یابند.

امام جمعه شهرسبز، حجهالاسلام خرسند با دعوت از این بزرگمرد به دیارمان موجبات خوشحالی مریدان ولایت و موجب ناراحتی بیش از پیش ضدانقلاب را فراهم نمود.

آیتا... نوری همدانی به همراه معاونت فرماندهی ارتش جمهوری اسلامی وارد کازرون شد. استان فارس نیز از برکت وجود این عالم جلیلالقدر در شهرهای مختلف مستفیض شدند.

-14 خرداد امسال شاهد بیحرمتی عدهای قلیل در هنگامه سخن نوه امام، سیدحسن خمینی به ایشان بودیم. این هتک حرمت  عکسالعملهای متفاوتی را در داخل و خارج و کشور داشت.

تقریباً تمام مسئولین و مردم آن را محکوم نمودند. امسال هم همچون سالهای گذشته تعدادی از همشهریانمان برای تجدید بیعت با آرمانهای پدرشان خمینی کبیر راهی مرقد امام شدند تا در آن مراسم شرکت نمایند. آنان نیز از این مراسم و اتفاقاتی که افتاده بود حرفها داشتند که نشریه ما به انعکاس بعضی از آنها پرداخت.

*وضعیت پوشش و حجاب در این مدت دوباره حرف اول نشریات کشوری شد. مسئلهای که شاید بعضی براحتی از آن گذشتند. ما نیز به ارائه دیدگاههایی در چند شماره پرداختیم که موجب تحسین مردم و مسئولین قرار گرفت.

-اما شاید مسئله مهم در خرداد ماه مسئله مسکن مهر بود. قولی که از ابتدای ریاست جمهوری احمدینژاد، داده شده بود. در بعضی دیار شاهد به بار نشستن این خدمت و تحویل آنها به مردم بودیم، اما متاسفانه این مسئله در کازرون هنوز هم حل نشده است. اظهارات نماینده مردم کازرون در مجلس شورای اسلامی بار دیگر این قضیه را مطرح ساخت و کمبود زمین را علت اساسی آن دانست. بعد از این اظهار نظر، تازه اکنون شاهدیم که حدود 250 واحد مسکونی مهر در حال ساخته شدن است.

*در حالی که ضدانقلاب سعی نموده در طول مدت یک سال اخیر و به خصوص بعد از اتفاقات بعد از انتخابات، رهبری نظام را غیرمردمی و مرجعیت او را خدشهدار نماید مردم ولایتمدار کازرون با امضای طوماری خواستار رساله معظمله شدند.

خرداد هنوز پایان نیافته است که انتشار دو خبر مردم دیار سبزمان را از پس   خوشحالیهای بهار دچار تردید میکند.

*شهادت یک بسیجی از اهالی خشت در درگیری با سوداگران مرگ. آری بسیجی شهید آن دیار مورد حمله قاچاقچیان موادمخدر قرار گرفت و خون پاکش بر خاکهای گرم نخلستانهای خشت جوشیدن گرفت. یار دیگرش نیز در همین حمله به شدت مجروح شد. مردم با شرکت گسترده در تشییع جنازه آن شهید خواستار برخورد جدی و قاطعانه با عوامل شدند.

*اما خبر دیگری که بیش از آن خبر شهرستان را به صدا درآورد، خبر عزل فرماندار کازرون مهندس صالحپور و انتصاب مهندس شریفی به عنوان سرپرست فرمانداری کازرون بود.

نحوه این عزل و نصب باعث ناراحتی اقشار مختلف مردم کازرون گردید که تا مدتی برای شهرستان خبرساز شد.

 

 

تابستان گرم،

پر شور و خروش

شیوه عزل نابهنگام مهندس صالحپور و انتصاب مهندس شریفی، حتی مخالفان و منتقدان صالحپور را برانگیخت تا این روش عزل و نصب را محکوم نمایند.

اولین تجمع اعتراضی مردمی روبروی دفتر امام جمعه از سوی عدهای که در جریان قرار گرفته بودند در همان روز بعد از عزل و نصب شروع شد.

این تجمع با انتشار اولین بیانیه مردمی در انتقاد از نحوه عزل صالحپور، پس از حضور رییس دفتر امام جمعه در بین مردم و سخنان آرام ایشان پایان یافت.

روز بعد این تجمع ابعاد گستردهتری به خود گرفت و به عنوان مهمترین خبر در صدر اخبار شهرستان نشست.

تجمع بعدی به فرمانداری کشیده شد. و تجمع چند ساعته مردمی را در فرمانداری به دنبال داشت. مهندس شریفی که اکنون به عنوان سرپرست فرمانداری قرار گرفته بود با دعوت مردم به آرامش در جمع آنان حاضر شد و با شنیدن حرفهای آنان با این جمله که: »من به این مسایل کاری ندارم. به من تکلیف کردند آمدم. به دنبال حاشیه هم نیستم. فردا هم بگویند برو بدون حتی یک ثانیه هدر دادن وقت خواهم رفت. «

این صحبت باعث شد تا اعتراضات متوجه استانداری شود. مهندس شریفی بدون توجه به این مسایل در جمع مردم در شهر و روستا حاضر میشد و مشکلات آنان را بررسی مینمود.

در همین ایام معاون سیاسی استاندار برای شرکت در مراسمی که فعالان ستادهای انتخاباتی سابق ریاست جمهوری از همه شهرهای استان در آن شرکت کردهاند وارد کازرون میشود. که با معترضین مواجه میگردد که میخواستند اعتراض خود را به گوش این مسئول برسانند و ایشان نیز قول داد تا حرفهای مردم را به استاندار منتقل کند.

دیدار مسئولین استان با امام جمعه و بعضی از فعالین شهرستان باعث شد تا امام جمعه در خطبههای نمازجمعه قول مساعد استاندار را مطرح و مردم را به آرامش دعوت کند.

*هنوز داغ مردم خشت در پی شهادت یکی از بهترین فرزندانشان فرو ننشسته که سوداگران مرگ بار دیگر در آن منطقه به ایجاد ناامنی     

 

میپردازند. خرسند در خطبههای نمازجمعه از مسئولین میخواهد تا امنیت منطقه تامین شود.

*شهریور از راه میرسد و بالاخره بعد از حدود دو ماه، استاندار، رئیسی را به عنوان فرماندار کازرون منصوب میکند. و در سالن فرمانداری کازرون مراسم تودیع و معارفه رسمی برگزار میشود. تا مسئله فرمانداری فیصله پیدا کند.

*هنوز تابستان پایان نیافته است. خبری دیگر. و خشم امت اسلام. خبر این است یکی از کشیشان مسیحی آمریکا دستور به قرآن سوزی داده است. این حرف عالم اسلام را منفجر میکند.

آیتا... بنیادی، امام جمعه سابق کازرون و از معتمدین مردم در این مورد سکوت را جایز ندانسته و فریاد میکشد که: صهیونیزم به دنبال اختلاف افکنی میان ادیان ابراهیمی است.

 

 

پاییز؛ خشک خشک

*هر چند در آبان کازرون به عنوان منطقه ویژه اقتصادی شناخته شد ولی خشکسالی کشاورزان را به شدت رنج داد. تا آن جا که در بازدید معاون وزارت جهادکشاورزی از کازرون، یکی از کشاورزان گفت: تا 3 سال پیش 80هزار تن انجیر با کیفیت از باغات انجیرم برداشت میکردم که همهاش صادر میشد ولی حالاچند سال است که تنها8هزار تن انجیر بیکیفیت برداشت میکنم که فقط غذای گاو میشود.

*در  حالی که به پایان پاییز نزدیک      میشویم هنوز خبری از بارندگی نیست. و خبرها حکایت از خشکسالی شدید در امسال دارد. هر روز خبر از خشک شدن چشمهای در دریاچه پریشان دارد. مردم و به خصوص کشاورزان بسیار ناراحت از این مسئله هستند.

در حالی که خبرها حکایت از خشک شدن بیش از 8 چشمه دریاچه دارند ریاست محیط زیست کازرون میگویید که برای احیای دریاچه به یک و نیم میلیارد تومان بودجه نیاز داریم. تلاش همه برای احیای دریاچه شروع میشود.

*وزیر راه برای بهرهبرداری از راههای روستایی وارد فارس شده است.

*اواسط آذر ماه بالاخره خبر خشک شدن آخرین چشمه پریشان منتشر گردید. پریشان با پریشان خاطری مرد.

*نماز باران را مردم بر پیکر بیجان پریشان به امامت حجهالاسلام خرسند اقامه میکنند. این بار امام جمعه پیشنهاد میدهد تا بر مزار شهدا، شهدا را به شهادت گیرند بر بارگاه ربوبی. هفته دوم نماز استسقا بر مزار شهدای خفته در بهشت زهرا اقامه میگردد. اما باز هم خبری نیست. هفته سوم بر گلزار شهدای سید محمد نماز اقامه میشود.

 

 

زمستان، بوی خوش باران

 *دومین وزیر هم به کازرون میآید. وزیر بهداشت. که در این سفر بالاخره پس از سالها گفتن و نوشتن در مورد مسئله بهداشت و کمبود بیمارستان، با حضور وزیر بهداشت کلنگ بیمارستان206 تخت خوابی کازرون به زمین زده شد.

*اواسط زمستان بود که باران باریدن گرفت. و چشمههای خشکیده دیار سبزمان را بارور ساخت. دشت برم سبز با پوشیدن لباس سپید به استقبال بهار رفت. و با نزدیک شدن به نوروز و اواخر زمستان لباس سپیدش را بر آفتاب گذاشت تا رنگ سبز بر خود گیرد. رنگی از جنس بهاران.

تا کازرون در بهار، مثل همیشه سبزپوش باشد و شهرسبز.

هر چند باران کم بارید، اما شکرش باقی و لطف الهی مستدام.

*وزیری دیگر هم در این وادی پا گذاشت تا سومین وزیری باشد که در طول سال 89 به دیار سلمان آمده است. وزیر نیرو. او آمده بود تا پروژه بزرگی را کلنگ بزند. پروژهای که برای کل منطقه ارزش دارد. سد نرگسی. سد نرگسی در روزهایی که بوی گل نرگس از نرگسزار کازرون در پهن دشت زمین به مشام میرسید کلنگ خورد تا همیشه بوی عطر نرگس بر مشاممان باشد.

سال 89 با همه خوشی و ناخوشیهایش، بار سفر میبندد. و نود هم با نوروزش میآید.

هفتهنامه شهرسبز با تبریک عید و دعا برای برپایی آرمان شهرمان به دست با برکت اماممان مهدی(عج) ، برای همه شما آرزوی سالی پر خیر و برکت را دارد.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 337 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1389 ساعت: 15:56

آن چه در پی می آید گوشه ای از مصاحبه ای است با جناب آقای عباس اثنی عشری از فعالان انقلاب در کوی آهنگران کازرون و مسجد آهنگران (امام خمینی) و مسئول روابط عمومی اداره جهادکشاورزی کازرون که به مناسبت ایام الله دهه فجر امسال (۱۳۸۹) در دفتر هفته نامه شهرسبز انجام شد.

     شعارهاي انقلاب در كازروناین مصاحبه تحت همین عنوان در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی هفته نامه شهرسبز امسال(۱۳۸۹) به زیور تبع آراسته شد.


انتشار: هفته نامه شهر سبز بهمن 89- عصر کازرون - کازرون نما - غریو -

 


از کودکی همراه پدرم در مساجد آهنگران و خواجه علی حضور فعال داشتم. در نوجوانی در جلساتی که توسط فعالین انقلابی همچون علی اسدزاده مصطفی بخرد علی صحرابان حسین مختاری ومردان مسنی همچون حاج مهدی رفان حاج شیخ مراد و حاج ایمانی پدر آیت الله ایمانی در مسجد خواجه علی برگزار می شد شرکت کردم. در آن ایام جریاناتی به صورت زیرزمینی تشکیل شده بود که افراد خاصی از نوجوانان و جوانان را خط دهی می کردند. این جلسات هم به صورت جلسات پاسخ به سئوالات و تفسیر و سیر مطالعاتی بود. ما هم پس از ورود کم کم سطح وارد مسایل انقلاب می شدیم. جلساتی که در منزل مرحوم غلامرضا باقری نژاد برگزار می شد. من شاید تنها یکی دو دفعه ایشان را دیدم و سپس آن اتفاق افتاد که به مرگ دلخراششان منجر شد. با مرحوم باقری نژاد توسط آقای اسدزاده آشنا شدم. ما بعدها با همان لاندیور معروف با تعدادی از دوستان مثل جمال داودی که راننده آن بود برای تبلیغ به روستاهای اطراف می رفتیم. در دوران دبیرستان آقای بخرد معلم ما بود و آقای اسدزاده هم که مسئول جلسه ما بود. کم کم پای ما به نوارها و کتاب های انقلابی باز شد. در مسجد آهنگران با شهید کاظم داودنژاد حسین پیروان محمد داودی و دیگر دوستان کتابخانه ای تشکیل دادیم کتاب رد و بدل می کردیم. اندکی بعد پای روحانیون فعال به مسجد خواجه علی باز شد کسانی چون آقای مصطفوی کرمانی که بعدها در سانحه هوایی همراه با جهان آرا و فکوری به شهادت رسید. سال 55 بود که ایشان ممنوع المنبر شد. و به همین دلیل جلساتش را پایین منبر شکل می داد. به صورتی تقریباً خاص یعنی برای افرادی خاص. به این صورت که در مسجد را می بستند و یکی یکی وارد مسجد خواجه علی می شدیم. علی رغم همه احتیاطی که می کریم ساواک به درون ما نفوذ کرده بود و افرادی را هر از چندی برای بر هم زدن جلسات ایشان وارد جلسه می کرد. بعضی مواقع هم ایشان دستگیر می شد. کم کم ارتباط با حوزه های علمیه و دانشگاه شروع شد و شعارها و کتاب ها و اعلامیه هایی به دست ما می رسید. این شعرها در هیئت عزاداری آهنگران خوانده می شد. می توان گفت که انقلاب از همین جا شکل گرفت. میدان آهنگران مسجد خواجه علی مسجد آهنگران مسجد جوی از مکان های پیشتاز در انقلاب کازرون بود. جلسات ما در مسجد کم کم به جلساتی در کوه پایین و کوه بالا رفت. از کسانی که هم سن ما بودند مرحوم علی جمشیدی شهید کاظم داود نژاد شهید نادر نکویی شهید شکرالله پیروان رحیم صفری شهید ابراهیم صفری . پس از جلسات شعر می خواندیم. انقلاب از همین جا شروع به شکل گیری کرد. گفتنی است در این جلسات ما با شرح حال شهدای انقلاب همچون آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری و همچنین با انقلابیون در بندی چون آیت ا... طالقانی و مشکینی آشنا می شدیم.

 در مسجد خواجه علی جلسات سیر مطالعاتی را شروع کردیم. کتاب های مرحوم شریعتی و مرحوم شهید مطهری مصطفی زمانی و سایر بزرگان از جمله کتاب هایی بود که در این جلسات سیر مطالعاتی گذراندیم. جمع ما بعدها هر کدام یک طرفی رفتند. عده ای به گروهک ها پیوستند. عده ای شان بعداً توبه کرده اند و حتی از بقیه جلو افتادند و شهید شدند و عده ای هم متاسفانه اعدام شدند. یکی از کتاب هایی که در آن جلسات می خواندیم کتاب یک و جلویش تا بی نهایت صفر و کتاب آری این چنین بود برادر شریعتی بود. این جلسات را زیر نظر انقلابیونی چون حاج حسین مختاری، حاج علی صحرابان ، حاج علی اسدزاده و حاج مصطفی بخرد می گذراندیم.

ابتدا که به این جلسات وارد شدم در زمان مرحوم غلامرضا باقری نژاد بود. که یکی دوبار هم با ایشان جلسه داشتیم ولی متاسفانه خیلی نتوانستیم او را درک کنیم و آن حادثه فوتشان اتفاق افتاد.

یک سری جلسات خانگی هم داشتیم. یکی از جلسات خانگی ما در خانه حاج حسین جمشیدی بود. از هم جلسه ای های این جلسه شهید کاظم داودنژاد، مرحوم علی جمشیدی، شهید جواد کارگریان، شهید مصطفی دیانتی نسب، مرتضی دیانتی نسب و... بودند.

اولین تظاهرات هم از همین مسجد خواجه علی از سال 56 شروع شد. ایامی بین فوت شریعتی و شهادت حاج آقا مصطفی خمینی. فکر کنم تابستان بود. آن روز نزدیک غروب بود که ما رفتیم مسجد. بعد از نماز جلسه پاسخ به سئوال بود. یک نفر ساواکی بود که در جلسات ما می آمد و این جلسات را گزارش می داد. صبر ما از دست کارهایش به تنگ آمد و ما از مسجد شروع به تکبیر کردیم و آمدیم تا سر خیابان. آن جا شروع کردیم به شعار درود بر خمینی 30 متری که جلو آمدیم شروع کردیم به شعار لعنت بر پهلوی که چند بار گفتیم و سپس پراکنده شدیم. هر کسی در یک کوچه ای دویدیم. بعد از این جریان بود که همه دوستان در ایام مختلف وقتی قرار بر راهپیمایی بود سریع همدیگر را خبر می کردند. تشکیلات هایی در گوشه گوشه شهر به وجود آمده بود که در ابتدا به صورت جسته گریخته بودند و این امر خبررسانی را انجام میدادند. تظاهرات های اولیه نظام خاصی نداشت. کم کم این تظاهرات ها نظام پیدا کرد.

سال 56 ما هم در هیئت کوی آهنگران دیگر شروع کردیم. بچه های مسجد آهنگران حاج حسین پیروان، شهید شکرا... پیروان، شهید نادر نکویی، شهید رحیم اسماعیلی، شهید ابراهیم صفری، رحیم صفری و....با ما همکاری می کردند و خوشبختانه مشکلی از این بابت نداشتیم و محل ما آماده بودند. شاید به این دلیل که نطفه انقلاب در آن جا و در مسجد آهنگران ریخته شده بود. مرحوم ایمانی پدر آیت ا... ایمانی امام جماعت مسجد هم با هماهنگ بود. اولین شعر انقلابی که در دسته های سینه زنی هیئت آهنگران دادیم این بود:«موج خون او بشر بیدار کرد-تا قیامت قطع استبداد کرد-خون او تفسیر این اصرار کرد- ملت خوابیده را بیدار کرد.» که در محرم سال 56 داده شد.

ما در محل مان دو مسجد پایگاه شده بود مسجد آهنگران و مسجد خواجه علی.

شعرهایی که از طرق مختلف به دست ما می رسید در شب های محرم بین بچه ها توزیع می کردیم. این شعرها ابتدا به بچه ها یاد می دادیم و حفظ می کردند و دسته به دسته در میان گروه های سینه زن پخش می شدیم.  و نمودی در دسته های سینه زن پیدا می کرد. از جمله اشعاری که در آن ایام می دادیم عبارت بودند از: « حسین با قیام و انقلاب و جنگ و نهضت- خراب کرده در جهان بنای ظلم و ذلت-درود بر روانش پیروز انقلابش-لعنت حق بود بر یزید  و پیروانش» «اعلامیه از قتلگه کرب بلا داد-با زینب و سجاد سوی شام فرستاد-این نکته ز خون بود در آن نشریه مسطور-باید بشر از قید اسارت بود آزاد» « من علی اکبرم زاده شاه حجاز-من شوم کشته تا زنده بماند نماز-برخیز ای مسلمان تو خود یکی حسینی» «اسلام دین جنبش و جهاد است- برنامه اش کوبیدن فساد است-اسلام دین حق است-اسلام ضد ظلم است» «گفت با لشکر عدوان حسین بن علی- یاور دین خداوند توانا باشید-گر شما را به جهان دین و قرآنی نیست- لااقل مردم آزاد به دنیا باشید» این شعار هم به این شکل می خواندیم که دست خود را به سمت نیروهای رژیم دراز می کردیم به حالت اشاره و می خواندیم:« از شماها کشورم ویران شده- پایمال چکمه عدوان شده(بعضی مواقع می گفتیم پایمال چکمه کارتر شده)-همتی ای شیعیان طغیان کنید-کاخ این اهریمنان ویران کنید.»

در همین ایام محرم بود سال 56 که بچه های کوی آهنگران دست به ابتکار جالبی زدند. یک تشت را پر از رنگ قرمز کردند و در میان جمعیت سینه زن گذاشتند. دست های خود را در این تشت می زدند تا قرمز رنگ شود. آنگاه روی زمین می نشستیم و شعار می دادیم و سپس دست هایمان را بلند می کردیم و می گفتیم «برخیز ای مسلمان تو خود یکی حسینی» این کار بسیار گیرایی بود و ماموران را به شدت ترسانده بود. فرماندهان آنان دستپاچه شده و نمی دانستند که چه باید کنند.

البته در سال 55 هم یادم می آید که آقای اسدزاده شعر حماسه شهادت را خواند:« حماسه جاودان کربلا-و یاد آن خون پاک آن مجاهدان راه دین-که در کرانه فرات-بروی سنگریزه ها و خاک های گرم ریخت-و بستر زمان و چهره فرات را-برنگ سرخ رنگ کرد- و پهندشت کربلا ز خونشان- پر از شقایق و گل و نهال انقلاب شد-دوباره زنده می شود-و یاد آن دلاوران عصر شب- به دل یقین، به جان توان، به خلق ایده می دهد-به ایده های هر جهت گسسته شکل می دهد- حسین بود آن که این حماسه شکوهمند آفرید-حماسه ای که با خط زوال ناپذیر سرخ خون-به صفحه زمین کربلا نوشت-حسین بود آن که گفت-زندگی عقیده است و یک جهاد دایمی به راه آن-حسین بود آن که گفت- یا که من و یا یزید- و ما دوتن که مظهر دو مسلکیم-و ما دو تن که سمبل دو مکتب مخالفیم- نمی شود کنار هم قدم به راه واحدی نهیم- یزید بی شرافت و قمار باز و حیله گر – شعار جاهلیت است- و من شعار مذهبم- شعار مذهب و عدالت و جهاد-منم امام راستین-عصاره تمام جلوه های دین- عصاره تمام انقلاب ها- و ننگ بیعت یزید هرزه را نمی خرم و....» آن زمان ما نوجوان بودیم ولی همچنان این شعر در ذهن من مانده است. جوابی که می دادیم این بود :« دوباره زنده می شود و درس تازه ای به شیعه می دهد.» و این اشعار زودتر از خیلی شهرهای کشور در کازرون خوانده می شد و شاید کسی فکر نمی کرد در شهر کوچکی جنوب کشور این حماسه ها و جریانات باشد.

اردیبهشت 57 بود که کازرون یکپارچه شور شد. آن روز مردم به خانه عزرای جهود که شراب فروشی داشت حمله کردند. بعد از شکستن خمره های مشروبی مردم تظاهرات کردند و آمدندتا جلوی دادگستری، این جا درگیری شد و شهید منصور محسن پور اولین شهید انقلاب کازرون در خون غلطید. حاج حسین پیروان از کسانی است که کنار شهید محسن پور بود. مردم یک دری که نمی دانم از کجا آوردند و پیکر غرق در خون شهید محسن پور را روی آن گذاشتند و به خاطر تیراندازی و حکومت نظامی مردم متفرق شدند و در کوچه ها با شعار حرکت می کردند تا این که حول پیکر این شهید جمع شدند. زیر جنازه ناگهان شلوغ شد و تظاهراتی بی سابقه رخ داد. جمعیت باشکوهی آمده بود. از آن زمان تا کنون تشیع جنازه هیچ کسی به این باشکوهی برگزار نشده است. پس از آن شهید قائدی ، شهید محمدی، شهید ماندنی دست داده در میدان شهدا شهید شدند شهید صدرا... شیخیان و پشت آن شهید خدیو و شهید بانو برنجی هم سر چهارراه انقلاب در خیابان حضرتی شهید شدند. زنبوری هم همین حوالی بود که تیر خورد و زخمی شد. آقا مرتضی بلوری که قنادی داشت هم جلوی چشم خودم زخمی شد. خیلی ها آن روز زخمی شدند. این ها جلوی چشمان خودم بودند.

روز بعد از شهادت شهید محسن پور بود. که گفتیم باید فردا عکس شهید محسن پور در راهپیمایی باشد. از طرفی نمی توانستیم برویم خانه شهید چون هم تحت کنترل بود و هم خانواده اش ناراحت بودند و احتمال ناراحتی بیشتر خانه شهید را می دادیم. عکس شهید محسن پور را در یک قاب شیشیه ای بر سر قبرش گذاشته بود و آن را هم قفل کرده بود. شهید رحیم اسماعیلی گفت من عکس را می آورم. ساعت 2 بعد از نصف شب از مسجد بلند شد یک اره آهن بر پیدا کرد و رفت قبرستان سید محمدنوربخش قفل را برید و عکس را آورد. فردا صبح عکس شهید محسن پور در دست مردم در میان تظاهرات کنندگان بود.

در مسجد امام زمان آیت ا... ایمانی ظهر منبر رفته بود. بعد از منبر داشتم می رفتم خانه. خیابان ها هم حکومت نظامی بود. شهید رحیم اسماعیلی یک عکس امام در دستش بود به همراه شهید کاظم داود نژاد و خانواده اش با هم بودیم. شهید رحیم اسماعیلی عکس را به عمد نشان نیروهای حاضر در خیابان داد. آن ها هم افتادند دنبالش. او هم فرار کرد. و انداخت در کوچه ای در خیابان حضرتی. درب خانه الهی باز بود. او هم رفت داخل خانه. بعدها خودش برایم تعریف کرد.که یکراست رفتم در زیرزمین. آن ها هم آمدند داخل خانه. من یک گلیم که در زیرزمین بود انداختم روی خودم. زیرزمین تاریک بود. و چشم چشم را نمی دید. آن ها هم آمدند با سرنیزه همه جا زدند از جمله چند بار زدند به من. ولی متوجه من نشدند. و رفتند.

یک روز ما اعلامیه امام را به به تابلوی اعلانات جلوی مسجد زده بودیم. رفتیم داخل مسجد. در مسجد با شهید شکرا... پیروان شهید نادر نکویی شهید رحیم اسماعیلی و شهید کاظم داود نژاد. جواد فرصت و مصطفی داودی کنار در مسجد ایستاده بودند. ایام پاییز بود. و ما در حیاط مسجد ایستاده بودیم. هنوز خیلی نگذشته بود که جواد فرصت آمد و گفت که حسین کامل اعلامیه را پاره کرده است. من و شهید رحیم اسماعیلی از مسجد بیرون آمدیم . هنوز ایستاده بود ما هم عصبانی شدیم و شروع کردیم به کتک زدنش. زیر مشت و لگد ما داد و فریاد می کرد. در همان حین دیدیم که چند نفری دارند به سمت ما می آیند. ما هم فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار کردیم. حسین کامل از نیروهای اطلاعاتی ساواک بود که در ماه های آخر بر همه مردم این امر آشکار شده بود. خیلی از او می ترسیدن. من و شهید رحیم اسماعیلی با هم به خانه دامادمان که پشت مسجد بود و آن زمان خالی بود رفتیم. من از دیوار رفتم بالاو در را برای رحیم باز کردم. تازه فهمیدیم که کفش هایمان در مسجد جا مانده است. پدرم خوابیده بود که با ورود ما از خواب بیدار شد. گفت چه شده؟ گفتم هیچ . خبر پاره شدن اعلامیه آن قدر ما را عصبانی کرده بود که با پای برهنه از مسجد بیرون آمده بودیم. رفتیم خانه عمویم مشهدی علی و برای رحیم یک دمپایی آوردم. رحیم وقتی دمپایی را پوشید رفت. خیلی نگذشت که در زدند. وقتی در را باز کردم رحیم بود که کفش های من در دستش بود. گفتم این ها کجا بود؟ گفت رفتیم مسجد و کفش هایت را آوردم. این هم دمپایی ایت. گفتم دیوانه  دنبال مان هستند تو رفته ای مسجد؟ حالا هم زود برو که ممکن است بیایند . دارند کوچه به کوچه دنبال مان می گردند. من دمپایی می خواستم چه کنم؟ گفت نترس خبری نیست. ما هم آمدیم بیرون. و در کوچه ها رفتیم که برویم خانه. اطراف مسجد سکونچه بود که دیدیم دارند از مردم درباره ما می پرسند. ما هم لباسمان را که دورو بود وارونه کردیم و پوشیدیم. و از جلوی چشمان آن ها رد شدیم. خوشبختانه ما را نشناختند. و شروع کردیم به دویدن. آن روز رفتم خانه دایی ام در نطنج. و فردا صبح دوباره رفتیم تطاهرات.

قبل از انقلاب حسن حاتمی یک کتابفروشی راه انداخته بود که در آن کتاب ها و جزوات مارکسیستی و الحادی پخش می کردند. آقای مصطفی بخرد هم در سال 55-54روبروی این کتابفرشی کتابفرشی خرد را در خیابان ابواسحق اول بازار سر نبش (اکنون این مغازه تبدیل به یک مغازه خدمات فرهنگی مبدل شده است) راه اندازی کرد که کتاب های مذهبی و دینی و انقلابی مثل کتب شریعتی و مطهری و ... می فروخت. در مدت کوتاهی این کتابفروشی مبدل به پایگاهی برای نیروهای مذهبی و متدین و انقلابی شد. نوار ، اعلامیه و ... از پس از تاسسیس تا تعطیلی آن از این جا پخش می شد. جوانانی هم که به کتابخانه مسجد ما می آمدن هدایت شان می کردیم به سمت این کتابفروشی. این امر خشم رژيم شاهنشاهی از یک سو و کمونیست ها و در راس آن ها حسن حاتمی را از سوی دیگر برانگیخت که در نهایت به تعطیلی آن کشیده شد. سپس مرحوم حاج عباس پیروان عهده دار آن شد و حساسیت ها روی آن کم. ولی نیروهای مذهبی در تقابل با دشمنی کمونیست ها و توطئه تعطیلی این کتابفروشی کتابفروشی حسن حاتمی را به آتش کشیدند که از جمله آنان من بودم.

پس از تشکیل این کتابفروشی به همراه شهید کاظم داودنژاد، شهید منوچهر نجیبی و شهید نادر نکویی از جمله فعالیت های ما این بود که از آقای بخرد کتاب و نوار و ... مذهبی می گرفتیم و می بریم داخل بازار بساط پهن می کردیم و این کتاب ها را می فروختیم. برای این کار معمولا دو نفرمان کشیک می ایستادیم که اگر نیروهای رژیم آمدند ما را خبر کنند. ما هم به سرعت بساط را جمع می کردیم در یک کارتن پشت دوچرخه در کمال خونسردی از محیط خارج می شدیم.

در همان ایام حکومت نظامی ما ایستاده بودیم در میدان انقلاب. نفربرها هم دائم در خیابان ها حرکت می کردند. چون هوا سرد بود روی سر نفربرها پتو گذاشته بودند تا گرم باشند. و موقع لازم از این پتوها استفاده کنند. شهید رحیم اسماعیلی  یک لاستیک موتور را آغشته به بنزین کرد و سپس آتش زد. یکی از نفربرها که وارد کوچه شد از همان داخل کوچه این را پرتاب کرد و این دقیقاً روی سر ماشین افتاد روی پتوها. و همه آن ها سوخت.

در این ایام شعارهایی که ما می دادیم تا روز پیروزی عبارت بودند از:«برو ای بختیار ز خوبیت دم نزن-که شناسند تو را ز کودک و مرد و زن-نه موج طوفانی نه مرغ دریایی- تو موج فحشایی مرگ بر تو مرگ بر تو- تو که دم می زنی ز دین و آیین ما-پس چرا می کنی حمایت از کار شاه-نه موج دریایی نه مرغ طوفانی- تو موج فحشایی مرگ بر تو مرگ بر تو» «سحر می شه- سحر می شه-بخواب آروم مبارز تو- که این نهضت ظفر می شه» «ای شهید حق آید به سویت بهشت موعود » «این ندا از زمین کربلا می رسد-بانگ آزادی از شهدا می رسد-وا حسینا وا شهیدا- رهبر شیعیان مبارز بت شکن- کرده با خون خود کاخ ستم ریشه کن- وا حسینا وا شهیدا»

ایام ورود امام بود.  شعارهای ما همه پیرامون بسته شدن فرودگاه بود مثل « بیا خمینی ایران انقلاب است- نقشه شوم پهلوی بر آب است- مرگ بر شاه مرگ بر شاه» . ما تلوزیون نداشتیم و رفتیم خانه همسایه مان نگاه کردیم. به مجرد ورود امام ما بچه های مسجد آهنگران رفتیم مسجد و شروع به تمیز کردن معابر کردیم لاستیک هایی که آتش زده بودیم و خیابان ها را کثیف کرده بودیم. همه بسیج شدیم و همه این ها را جارو کردیم. و خیابان ها آب پاشی نمودیم. ماشین ها چراغ هایشان را روشن می کردند و جشن و سروری همان روز برپا شد. دستمال را به برف پاکن ماشین ها می چسباندیم و ماشین ها برف باکن می زدند. هر کسی به گونه ای شادی می کرد.

و شعار می دادیم :«رهبر نهضت آزادگان آیت ا... خمینی - گل گلزار حسین است آیت ا... خمینی» «بر خمینی که شد رهنما درود-بر تمام شهیدان مان درود-خاک ایران همه لاله گون کنیم-بر تمام شهیدان مان درود» «درود بر خمینی رهبرآزاده ما- درود بر طالقانی مجاهد اسیر ما- درود بر شریعتی معلم شهید ما- درود بر غفاری مبارز شهید ما- درود بر طالقانی عالم زندانی ما» « فرمانده کل قوا هایزر است-فرمانده ارتش ما هایزر است-تیمسار ایرانی برای هایزر-امر بر و فرمانبر و نوکر است».

در همین ایام برای برگزاری تظاهرات با عده ای از دوستان راهی کنارتخته شدیم. یادم هست وقت برگشتن شعار می دادیم:«ما رفتیم کنارتخته-بختیار چه بدبخته»

با انتخاب شدن مرحوم مهندس بازرگان به عنوان اولین نخست وزیر انقلاب و دولت موقت از سوی امام در حمایت از مهندس بازرگان راهپیمایی گسترده ای انجام دادیم و شعار می دادیم: «کرد انتخاب روح ا...- مهندس بازرگان- وزراتش قانونی است-بر ملت ایران- مرگ بر شاه مرگ بر شاه»

با پیروزی انقلاب در خیابان ها به جشن پرداختیم و شعار می دادیم:« خدا قرآن خمینی-این است شعار ملی- در بهار آزادی – جای شهدا خالی است.» « رفراندم عاشورا- اعلام ما به دنیا- الغای شاهنشاهی- جمهوری اسلامی» یک نفر آمده بود کازرون به نام دکتر عندلیب در میدان شهدا. در مدح مهندس بازرگان داد سخن می داد. مثلاً می گفت استاد ترمودینامیک دانشگاه تهران مردم هم نمی دانستند این یعنی چه می گفتند صحیح است صحیح است. مورد تایید ماست ا... اکبر...

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 471 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1389 ساعت: 10:42

آن چه می خوانید گوشه ای از مصاحبه ای است که تابستان گذشته با جناب آقای حاج ناصر حیدری انجام دادم و در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی مورخ ۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۹ توسط هفته نامه شهرسبز به چاپ رسید.

جناب آقای حج ناصر حیدری از موسسین انجمن امور دینی در کازرون و از دوستان و همسنگران مرحوم آقاغلامرضا باقری نژاد است که در سال های ابتدایی دهه چهل با تشکیل انجمن امور دینی در مسجد حسینی (مسجد امام حسین کازرون واقع در خیابان شریعتی) فعالیت های خود را با مبارزه علیه فعالیت های بهاییان در کازرون آغاز نمود. این انجمن در ابتدا با انجمن حجتیه در سراسر کشور متصل بود ولی به صورت مستقل فعالیت می کرد. به همین دلیل فعالیت سیاسی این انجمن در پیروی از خط امام در همان سال ها را رقم زد. گستره فعالیت های این انجمن برای تبلیغ امور دینی در کل شهرستان وقت کازرون شامل شهرستان های کازرون نورآباد ممسنی و برازجان بود.

حاج ناصر حیدری در طول مبارزات خود علیه رژیم ستم شاهی بارها تحت تعقیب قرار گرفت.

ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهای انقلابی فعالیت های مثمر ثمری داشت و از جمله کسانی بود که نامش در لیست سیاه منافقین خلق بود.

او با پایان یافتن جنگ تحمیلی از سپاه پاسداران خارج شد و به مغازه داری همچون قبل پرداخت. ایشان در طول مدت پس از انقلاب از جمله معدود کسانی بود که هیچ حقوقی را دریافت نکرد و از پس اندازهای قبلی خود استفاده می برد. اکنون نیز ایشان از جمله کسبه و بازاریان به نام و معتبر و مومن و متعهد می باشد.


100 سال کار شد تا انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید. در کازرون حرکت از مسجد حسینی آغاز شد. ابتدا چند نفر بودیم در مسجد حسینی که انجمن امور دینی را راه اندازی کردیم. با پیوستن مرحوم غلامرضا باقری نژاد و شهید حجه الاسلام دانشجو  حرکت به مرحله جدید خود وارد شد. این ها از ابتدای دهه چهل بود.

مسجد حسینی از قبل ورود شهید دانشجو حرکت هایی به واسطه حضور آیت ا... پیشوا داشت.

با تشکیل انجمن امور دینی از همان اوایل دهه چهل حرکت ها به صورت خانه به خانه و بعداً جلسات آموزشی در روستاهای تابعه کازرون و نورآباد شروع شد. که این سفرهای تبلیغاتی روزهای جمعه بود. ما یک مینی بوس می بردیم. مرحوم آقا رضا باقری نژاد هم یک لاندیور خریده بود معروف به لاندیور امام زمان که او هم تعدادی را با همان می برد. جلسات هفتگی ما سه شنبه ها خصوصی و چهارشنبه ها در کازرون برای نوجوانان و جوانان داشتیم.

مرگ باقری نژاد فضایی را فراهم کرد تا شهید دانشجو منبرهای بسیار تاثیرگزاری را در مراسم های ایشان برود.

از جمله کسانی که توسط انجمن امور دینی به کازرون دعوت کردیم حجه الاسلام قرائتی بود و یا دانشگاهیان و روحانیونی از تهران و قم.

با تبعید شهید آیت ا... مدنی به نورآباد ممسنی شهید دانشجو و ما تکیه ای پیدا کردیم. و هر از چندی به دلایل مختلف یا به دلیل به حضور ایشان مشرف می شدیم.

متاسفانه درست است که ما در کازرون آخوند درباری نداشتیم ولی اکثر علمای کازرون سکوت پیشه کرده بودند. با این که اکثر آن ها آیت ا... بودند و از علمای بزرگ ولی با داشتن علم زیادی در مسایل فقهی در باب مبارزات فرهنگی عقیدتی هم وارد نمی شدند چه رسد مبارزات سیاسی. و تنها روحانیون وارد عرصه مرحوم شهید دانشجو بود و این اواخر آقای مهاجر.

در آن جو اختناق و ترس کسی جرات نداشت نامی از امام ببرد و بعضی از علما همچون آیت ا... پیشوا یا آقای مهاجر با نام مجتهد زنده احکام امام را می خواندند. در این بین مهندس طاهری در شکستن این جو اختناق از همه پیشی گرفت که برای اولین بار به صورت کاملاً بی پرده نام امام را برد که فکر کنم روز چهارم تولد امام بود که در شیراز نام امام را برد.

اما می توان گفت جرقه انقلاب و تند شدن این حرکت در سال 56 و با مراسم شهید حاج آقا مصطفی خمینی بود.

اصل قضیه از سال 56 و به مدت 10 ماه و 13 روز ادامه پیدا کرد تا پیروزی انقلاب.

مراسم فاتحه برای شهادت حاج آقا مصطفی در مسجد جوی تشکیل شد. چون همه مساجد بسته شده بود و مجبور شدیم این مراسم را در مسجد جوی برگزار کنیم. در این مراسم شهید دانشجو و دوستانش و عده ای دیگر که سمپات آنان بودند شرکت کردند. و آقای شهید دانشجو به محض ورودش که از سفر شیراز آمده بود استقبال کرد. و به عنوان صاحب عزا در این مراسم شرکت کرد. باید گفت آقایان دیگر هیچ کدام در هیچ مسایلی نبودند و بالتبع در این مراسم هم نیامدند.

در آن جلسه امرا... مختاری میکروفن را در دست داشت و راجع به اوضاع صحبت می کرد. این مراسم در حد یک مراسم فاتحه بود هرچند جمعیت قابل توجه ای هم در این مراسم شرکت کرد.

اما مراسم چهلم در مسجد شهدا برگزار شد. برای این مراسم آقای ایمانی یک آقایی را برای سه شب به نام آقای شجاعی چون همان تفسیر نمونه را با هم می نوشتند و آقای شجاعی در مکتب اسلام مقاله می نوشت. یک شب مانده به چهلم که شب آخر منبرش بود بالای منبر گفت : فردا چهلمین روز شهادت آیت ا... العظمی حاج آقا مصطفی خمینی فرزند برومند حضرت آیت العظمی امام خمینی است و مراسمی برای ایشان در فلان جا از ساعت فلان تا فلان برگزار می شود. پس از آن حدود 20 نفر از انقلابیون و کسانی که مطرح بودند همچون شهید دانشجو همین آقای شجاعی در منزل حاج محمد معنویان جلسه ای گرفتند. برای تنطیم برنامه های فردا. در حین جلسه بود که از شهربانی زنگ زدند و پشت خط جمشیدنژاد فرمانده وقت شهربانی بود که با حاج معنویان صحبت کرد. جمشیدنژاد خواستار حضور در این جلسه و صحبت کردن با آقایان شد. حاج معنویان آمد و این مسئله را بیان کرد و از ما خواست تا آن جا را ترک کنیم. قرار شد گلمکانی از شهربانی بیاید و با آقای شجاعی صحبت کند. ما هم رفتیم. یک ماشین انجمن امور دینی بود و راننده آن که از بچه های انجمن بود. به او گفتیم محض اطمینان این جا باش تا ببینیم چه می شود و اگر خبری شد ما را خبر کن. ما هم رفتیم در خیابان قدم زدیم و در همان جا شورای تامین تشکیل شد. که در آن جلسه فرمانده ژاندارمری، فرمانده شهربانی و فرماندار و مسئولین عالی رتبه شهر برای این مسئله تشکیل جلسه دادند. در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که این مراسم نباید برگزار شود و آقای شجاعی هم باید شبانه کازرون را ترک کند. ما هم یک ماشین تهیه کردیم و آماده نمودیم. ساعت حدود 12 یا یک شب شده بود. ما هم دیگر داشتیم آقای شجاعی را روانه می کردیم. که از شهربانی زنگ زدند و گفتند آقای شجاعی نرود و فردا هم منبر برود. چون اگر برود اثر منفی بیشتری دارد. و اگر بماند و سخنرانی کند اثر مثبت دارد. آقای شجاعی هم که این طور دید حاضر نشد بایستد و تصمیم به رفتن گرفتنش محکمتر شد. اصرارهای ما هم مبنی بر ماندنش افاقه نکرد. گلمکانی هم که اوضاع را این گونه دید خواستار این شد تا به صورت مستقیم با آقای شجاعی صحبت کند. آقای حاج معنویان هم گوشی تلفن را به آقای شجاعی داد. در جواب اصرارهای گلمکانی شجاعی گفت من می دانم که کاسه ای زیر نیم کاسه شماست ولی نمیدانم که چیست و قصد شما از این کار چه می باشد. و من هم نمی توانم به گردن بگیرم اگر فردا حادثه ای پیش آمد. و من پاسخگو باشم و اگر شما تعهد می دهید که پاسخگوی هر حادثه ای باشید من هستم. فردا صبح مراسم برگزار شد و مردم هم استقبال بسیار خوبی از آن کردند. و آقای شجاعی هم سخنرانی کرد.

پس از شهادت حاج آقا مصطفی کم کم مشهد که عده ای بانوان آمدند در خیابان و علیه بی حجابی و در رابطه با حمایت از حجاب که توسط خواهر مقام معظم رهبری صورت گرفت.

مقاله روزنامه اطلاعات در توهین به امام رخ داد که قم را برانگیخت. و قم هم طلاب و عده ای از دانشجویان در این راهپیمایی شرکت کردند علیه این مقاله. که کشتار آنان صورت گرفت.

بعد از این اتفاقات بود که چهلم ها شروع شد.

آقای شهید دانشجو تنها روحانی بود که از همان ابتدا در همه جاها حضور پیدا می کرد.

اردیبهشت 57 که شهید محسن پور به شهادت رسید و بعد در میدان شهدا روبروی عکاسی فرهنگ که دومین شهید شهید شد. در این ایام دومین روحانی ساکن کازرون هم به جماعت پیوست یعنی آقای مهاجر و محصلی که شهید دانشجو، مهاجر و محصلی در صف اول تظاهرات های این چند روز بودند.

این قضیه از حمله به خانه عزرای جهود شروع شد. و تا 4 روز ادامه پیدا کرد. که نیروهایی از بوشهر و برازجان وارد کازرون شدند و این جنبش را سرکوب کردند. که روز چهارم آن روز جمعه بود. روز یکشنبه پس از آن حدود 50 نفر از نیروهای انقلابی بازداشت شدند. و عده ای هم از کازرون فراری شدند از جمله ما که از کازرون فرار کردیم. از جمله بازداشتی ها آقایان اصغر مکارم، اصغر دریاب، حاج حسین جمشیدی، رمضان خرسند (پدر امام جمعه)، حاج محمد معنویان و...

شهید حجه الاسلام شیخ عبدالرحیم دانشجو و حجه الاسلام مهاجر هم جزو بازداشتی ها بودند. این دو خیلی هم کتک خوردند و مورد آزار قرار گرفتند.

محرم 57 بود که آیت ا... ایمانی هم وارد کازرون شد و تا پیروزی انقلاب ماند. هر چند امثال آیت ا... ایمانی یا آیت ا... بنیادی در ایام مختلفی مثل رمضان یا محرم و سفر به کازرون می آمدند اما زیاد نمی ماندند و به قم برمی گشتند. ورود آیت ا.... ایمانی در روند مبارزات کازرون به خصوص با منبرهایی که می رفت تاثیر بسزایی داشت. ولی باید گفت تا ورود آقای ایمانی شهید دانشجو تنها بود. هرچند آقای مهاجر هم مدتی وارد صحنه شد ولی زیاد نگذاشت که از کازرون رفت. در مورد آقای مهاجر باید گفت هرچند علی الظاهر دولتی بود ولی خط و ربطش با انقلاب و خط امام بود.

در همه اتفاقات سالهای 56 و 57 شهید دانشجو نقش موثر و مفیدی داشت.

آقای دانشجو در کازرون ماند و در مدتی که بسیاری از انقلابیون کازرون برای استقبال از امام به تهران رفته بودند اوضاع را کنترل می نمود. آقای ایمانی و آقای عالمی با یک کامیون و چند سواری و چند اتوبوس که به سمت تهران رفتیم برای استقبال از امام. صبح روزی که به تهران رسیدیم در میدان آزادی پلاکارد کازرون را بالا بردیم و در تظاهرات شرکت نمودیم. یک نگاهی که کردیم جمعیت بسیاری پشت این پلاکارد ایستاده بودند. شب را در خانه های دو کازرونی مقیم تهران گذراندیم که در اختیار ما قرار داده بودند.

در این میان هدایت مردم پس از شهید دانشجو توسط حاج اسدزاده بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی آیت ا... ایمانی به عنوان امام جمعه از سوی امام منصوب شد و در مواقعی که ایشان نبودند شهید دانشجو ایراد خطبه می کرد. با تشکیل دادگستری شهید دانشجو به عنوان اولین دادستان انقلاب کار خود را شروع نمود. و پس از مدتی حکم رئیس دادگستری هم به ایشان داده شد.

با دستگیری قاتل شهید دانشجو یعنی شهرام کریمی، کریمی اعتراف کرد به 27 فقره دیگر اعم از قتل و دزدی. این فرد جزو آن 40 نفری بود که می خواستند کشتی که مهمات و تجهیزاتی مربوط به جبهه را با انفجار از بین ببرند. در این بین تعدادی پاسدار برای مقابله با آنان اعزام شدند. او در مورد شهادت شهید دانشجو گفت: که من با شهید دانشجو صحبت کردم تا سر کوچه که به ایشان شلیک کردم. و با موتور سیکلتی که یکی دیگر از اعضای منافقین راننده آن بود فرار کردیم.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 483 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1389 ساعت: 21:59

بسم الله الرحمن الرحیم

الله غایتنا

الرسول زعیمنا

القرآن دستورنا

الجهاد سبیلنا

الموت فی سبیل الله اسمی امانیا

لااله الا الله

محمدرسول الله

علیها نحیا و علیها نموت

و فی سبیل ها نجاهد

و علیها نلقی الله

الله اکبر

الله اکبر

ولله الحمد

ترجمه: هدف نهایی مان خداوند است

پیامبر زعیم مان است

قرآن دستورمان

جهاد راه ماست

والاترین آرزوی مان مرگ در راه خداست

لا اله الا الله

محمد رسول الله

بر آن زنده ایم و بر آن می میریم

و در راه آن جهاد می کنیم

و بر ملاقات خدا می شتابیم

الله اکبر

الله اکبر

و سپاس و ستایش مخصوص خداست

آن چه که آمد شعار جمعیت اخوان المسلمین مصر است که در کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی است.


بسم الله الرحمن الرحیم

الله غایتنا

الرسول زعیمنا

القرآن دستورنا

الجهاد سبیلنا

الموت فی سبیل الله اسمی امانیا

لااله الا الله

محمدرسول الله

علیها نحیا و علیها نموت

و فی سبیل ها نجاهد

و علیها نلقی الله

الله اکبر

الله اکبر

ولله الحمد

ترجمه: هدف نهایی مان خداوند است

پیامبر زعیم مان است

قرآن دستورمان

جهاد راه ماست

والاترین آرزوی مان مرگ در راه خداست

لا اله الا الله

محمد رسول الله

بر آن زنده ایم و بر آن می میریم

و در راه آن جهاد می کنیم

و بر ملاقات خدا می شتابیم

الله اکبر

الله اکبر

و سپاس و ستایش مخصوص خداست

آن چه که آمد شعار جمعیت اخوان المسلمین مصر است که در کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی است.

حسن البناء جوانی مسلمان بود که پس از سالیان دراز علم اسلام را بار دیگر در پهنه عالم به اهتزاز درآورد.

جنگ جهانی اول که تمام شد جهان اسلام در لاک سکوت و قهر فرو رفت. زمانی که هر فریاد آزادگی و رهایی از بند و فریاد توحیدی و جهادی در جهان سرکوب می شد و رهبران و مجاهدان راستین محمدی به زندان ها افکنده شدند و می رفت تا اسلام نابود گردد. زمانی که سلطه تمام عیار غرب بر جهان اسلام سایه گسترده و امورات سیاسی این کشورها را در دست گرفته بود. زمانی که بلوک شرق و تفکر الحادی مارکس و انگلس در دانشگاه ها بی قیدی و ضد خدا بودن را ترویج می کردند. و می رفت تا دیگر نامی از اسلام نباشد او که جوانی پرشور بود و شاگرد مکتب سید جمال الدین اسدآبادی با دوستانش حرکت اسلامی نوینی را از همان دوران نوجوانی و دانش آموزی آغازید.

پدرش از یاران محمد عبده و از شاگردان سید جمال بود.

حسن حرکت اسلامی را با نامه های امر به معروف و نهی از منکر اغاز کرد. برای این امر یک جمعیت دانش آموزی کوچک به راه انداخت و برای کسانی که خلافی می کردند تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر نامه می نوشتند و او را به راه خدا می خواندند.(کتاب حسن البناء نوشته استاد جلال الدین فارسی)

حسن پس از دوران مدرسه وارد دانشکده تربیت معلم شد و مدتی نیز در الازهر درس خواند.

از همان آغاز که به عنوان معلم وارد روستای کوچکی در اطراف قاهره شد فعالیت فرهنگی دینی خود را از سر گرفت. در قهوه خانه روستا از داستان های قرآنی می گفت و تاریخ اسلام و سپس از اسلام و قرآن و این شد که در مدتی کوتاه جامعه ای اسلامی را در آن روستا بنیان نهاد. این شد که پس از مدتی به درخواست دوستان به فعالیت خود جنبه رسمی تری داد و جمعیت اخوان المسلمین مصر را پایه گذاشت. جمعیتی که راه را برای اسلام گرایان منطقه باز نمود و حرکت های تشکیلاتی و منظم اسلامی را در همه کشورهای اسلامی به نام های مختلفی شکل گرفتند.

اخوان المسلمین در دوران کوتاهی تاثیر به سزایی در کشورهای اسلامی گذاشت. تشکل هایی اسلامی چون اخوان المسلمین سوریه و فلسطین و لبنان یا حزب الدعوه عراق و.... یا همین جمعیت فداییان اسلام برگرفته از آن حرکت جهادی بودند.

با آغاز فرآیند اسلامی در منطقه استعمار گران که می دیدند جهان اسلام از شیعه و سنی در راستای وحدت امت و تشکیل جمهوری های اسلامی و یا حکومت های اسلامی برخواسته اند با سازماندهی جریان های افراطی و خوارج گونه از یک سوی و از سوی دیگر سازماندهی روشنفکران وابسته به خود تحت عناوین ناسیونالیسم و ملی گرایی سعی در بیرون راندن جبهه مسلیمن شدند.

ترور شهید استاد حسن البناء که پایه گذار حرکت های قرآنی و اسلامی بود ضربه ای را در ابتدا بر پیکر امت اسلام وارد نمود اما ظهور شخصیت های برجسته ای در مصر همچون سید قطب جهاد را وارد مرحله تازه ای نمود. جهاد ایدئولوژیک.

سید قطب که از علمای والای جهان اسلام به شمار می رود به مبارزه ایدئولوژیک با حرکت های منحرف پرداخت. او از همان ابتدا در جمعیت اخوان المسلمین و در بین همه علمای اسلام شخصیت بررجسته ای شد.

او که در ابتدا وهابیت را حرکتی در راستای اسلام گرایی در منطقه می دانست زمانی که در دوران جمال عبدالناصر به عربستان سعودی تبعید شد انحراف وهابیون را به عینه درک نمود و با آن ها وارد مجادله گشت. علمای وهابی که نتوانستند او را تحمل کنند سعی در تخریب چهره او کردند . این شد که پس از چندی سید قطب به مصر عزیمت نمود که این باعث شد تا اخوان المسلمین جان تازه ای بگیرند.

این شد که اکنون کتاب توحید شهید سید قطب در عربستان سعودی ممنوع و دارندگان آن محکوم به اعدام می شوند.

جان گرفتن اخوان المسلمین باعث تضعیف چهره ملی گراها شد. سید قطب که دیدی تیزبین داشت برای اولین بار با تقسیم اسلام به آمریکایی و اسلام ناب محمدی دست به رسوایی جبهه اسلام آمریکایی زد. این امر به مذاق صهیونیسم بین الملل خوش نیامد و به تخریب چهره سید قطب در همه عرصه ها پرداخت. در نهایت این امر سبب شهادت سید قطب و ممنوعیت فعالیت های اخوان المسلمین شد.

کتاب های سید قطب چون کتاب ایدئولوژی اسلام و کتاب هایی در باب اسلام شناسی و قرآن پژوهی در دوران انقلاب توسط یاران امام به زبان فارسی برگردانده شد که تاثیر زیادی در تفکر اسلام گرایی در ایران داشت.  این کتاب ها توسط شخصیت های برجسته و حکیمی همچون آیت الله سید محمد خامنه ای ترجمه و در اختیار مردم قرار می گرفت. یا کتاب آینده در قلمرو اسلام سید قطب که مقام معظم رهبری آن را ترجمه نموده است. و به خاطر آن در سال ۱۳۴۵ بازداشت گردیدند.

امروز مصر و جلودار آنان بار دیگر اخوان المسلمین هستند که در طول سالیان مجاهدت های بی شماری به خرج دادند و شهدای بسیاری را نه تنها در مصر بلکه در سراسر جهان در راه قرآن و اسلام هدیه کرده اند.

امروز که در آستانه انقلاب مردمی و اسلامی مردم مصر علیه دیکتاتورهای آمریکایی صهیونیستی مصر هستیم و همچنین دهه مبارک فجر خودمان تصمیم گرفتم تا به شهدای خودمان و همه شهدای امت اسلامی به خصوص مجاهد بزرگ سید قطب مصری دو شعر را از این شهید بزرگ به مردم مقاوم و انقلابی مصر تقدیم نمایم.

فی سبیل الله

تالله ما لدعوات تهزم بالاذی

ابداً ، و فی التاریخ برّ یمینی

ضع فی یدی القید، الهب اضلعی

بالسوط، ضع عنتی علی السکین

لن تستطیع حصار فکری ساعه

او نزع ایمانی و نور یقینی

فالنور فی قلبی، و قلبی فی یدی

ربی، و ربی حافظی و معینی

ساعیش معتصماً بحبل عقیدتی

و اموت مبتسماً لیحیی دینی

ترجمه:

به خدا سوگند جنبش ها هرگز با آزار رهروانشان در هم نمی ریزند

و تاریخ نیکوترین گواه من است

دستم را در میان دستبند قرار ده

و استخوان هایم را با ضربات تازیانه بکوب

گلوگاهم را با شمشیر لمس کن

ولی هرگز حصار فکرم را تسخیر نتوانی کرد

و روشنایی یقین و قدرت ایمانم را نتوانی گرفت

زیرا که آن نور در نهان قلب من است

و قلبم نیز در پیشگاه پروردگارم است

و پروردگارم تنها نگاهبان و یاری بخش من است

زندگانی می کنم در حالی که به ریسمان عقیده ام چنگ زده ام

و خندان خواهم مرد

زیرا که دینم را زنده می کنم

کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی

من وراء القضبان

اخی انت حر وراء السدود

اخی انت حر، بتلک القیود

اذا کنت بالله معصما

فماذا یرضیک کید العبید!؟

اخی یا وریث النبی العظیم

سکوت عن الظلم ذنب عظیم

اخی ان نمت نلقی احبابنا

فجنات  ربی اعدت لنا

و اطیارها رفرت حولنا!!

فطوبی لنا فی دیار الخلود

اخی ان ذرفت علی الدموع

و بللت قبری بها فی خشوع

فاو قد لهم من رفاتی الشموع

و سیروا بها نحو مجد تلید

فان انامت فانی شهید!!

و انت ستمضی بنصر مجید

لقد اخذوک علی اثرنا

و فوج علی اثر فوج جدید

و اما الی النصر فوق الانام

و اما الی الله فی الخالدین

ترجمه:

برادرم تو آزادی در پشت دیوارها

برادرم تو آزادی با دستبندهایت

اگر پشتیبانی خداوند را می جویی

پس چگونه حیله های بندگان پست تو را زیان رساند

برادرم ای وارث پیامبر اعظم

بدان که سکوت در برابر ظلم گناه بزرگی است

برادرم اگر بمیرم در کنار دوستانمان خواهیم بود

و باغ های بهشت پروردگار در انتظار مان خواهد بود

که پردگانش در پیرامونمان پرواز خواهند کرد

خوشا به ما که در آن تا ابد زیست خواهیم کرد

برادرم اگر جریان اشک هایت گورم را بشوید

ولی با استخوان هایم شمع هایی را برافروز

و به سوی راه، جاویدان باش و بشتاب

اگر من مردم، آنگاه من یک شهیدم

و تو پیروزی شکوهمندی را بگذران

حتماً در پی ما تو را نیز دستگیر می کنند

ولی گروهی در پی تو و گروهی نیز به دنبال آن خواهند بود

و یا پیش به سوی پیروزی همراه خلق

و یا پیش به سوی پروردگار در بهشت جاویدان

 

 و از آن جا که امشب شب رحلت پیامبر اعظم است این سرود اخوان الملسمین مصر را تقدیم می کنم به پویندگان راه محمد:

یا رسول الله اعددنا جنودا

یا رسول الله هل یرضیک انا؟

اخوه فی الله للاسلام قمنا؟

ننفض الیوم غبار  النوم عنا

لا نهاب الموت لا، بل نتمنی

ان یرانا الله فی ساح الفداء

قد اثارت دعوه الاسلام فینا

روح آباء کرام فاتحینا

سعد العالم بالاسلام حینا

فاستجبنا للمعالی ثایرینا

و تسابقنا الی احمل الواء

یا رسول الله اعددنا جنوداً

لن یکونوا فی الوغی الا اسوداً

کرهوا العیش علی الارض عبیداً

وراء وافی الدین عزاً لن تبیداً

انهم بین الوری رمز الوفاء

غیرنا یرتاح للعیش الذلیل

و سوانا یکره الموت النبیل

ان حیینا فعلی مجدٍ اثیل

ان فیینا فالی ظلٍ ظلل

حسبنا انا سنقضی شهداء

ترجمه:

ای رسول خدا ما جنگجویانی آماده ساخته ایم

ای رسول خدا آیا راضی خواهی شد که ما

برادران ربانی به خاطر خدا قیام کرده ایم؟

تیرگی خواب از چشمانمان می زداییم

نه تنها از مرگ نمی گریزیم بلکه آرزومندیم

که پروردگار ما را در گستره جانبازی بنگرد

دعوت اسلام روح پدران ارجمند و

پیروت را در ما برانگیخت

جهان با مکتب اسلام سعادت مند می شود اگر

برای رسیدن به مرتفع ترین مراحل تکامل آماده شویم

و از یکدیگر چیشی جوییم در برافراشتن پرچم

ای رسول خدا ما جنگجویانی آماده ساخته ایم

که نبودند در پهنه ستیز مگر شیرانی

از این زندگانی بنده وار ناخوشایند بودند

عزت و بزرگواری را در دین یافتند

آنان در پیشگاه خلق رمز وفاداری بوده اند

و دیگران در سایه زندگی زشت ذلت بار می آرمیدند

و ما جز مرگ شرافتمندانه را نمی خواهیم

ادامه حیاتمان شرف و بزرگی است

و مرگمان سرآغازی است به سوی سایه های بهشت

ما را همین بس که زندگانی مان همچون شهیدان پایان یابد

 

متاسفانه در چند سال اخیر و به خصوص پس از انتخابات چند سال پیش که نیروهای اخوان المسلمین توانستند اکثریت آرا را به خود اختصاص دهند ولی با ابطال انتخابات توسط مبارک آنان کنار زده شدند جریانی در تقابل با آنان در محیط مجازی باز شد که آنان را بنیادگرا و افراطی و مدافع وهابیت معرفی می کردند. و تا آن جا پیش رفتند که وهابیت و سلفی گری را ساخته دست اخوان المسلمین معرفی کردند و از آن تاسف بار تر کسانی بودند که در کشورمان این جریان را دامن زدند. به عنوان مثال دو سال پیش در دانشگاه آزاد کازرون نشریه یکی از تشکل های دانشجویی این مساله را با توجه به سایت ها منتشر کرد که وقتی با مسئولان آن به صحبت نشستم آنان خود اذعان نمودند که اصلاً این جمعیت را نمی شناسند و با تکیه بر مطالب یکی از سایت های معلوم الحال چنین کرده اند. و لی علی رغم تذکر بنده حاضر نشدند که آن چه را منتشر کرده بودند پس بگیرند. و این را نشانه روشنفکری خود می دانستند.

 

 

 

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 377 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت: 0:23

بسمه تعالی

دست نوشته ای از سردار دلاور دوران دفاع مقدس دکتر حاج کاظم پدیدار

در خصوص مطلب "از مذهب علیه مذهب" به چند نکته اشاره می کنم؛ هر چند که نمی دانم آیا صلاح در گفتن هست یا نیست؟

بنده و امثال بنده خوشبختانه و یا بدبختانه کمی از دوران رژیم منحوس پهلوی را درک کردیم. مسئله عزاداری سرور و سالار شهیدان به گذشته های دور برمی گردد که فعلاً قصد ورود به آن را ندارم. در برهه ای از نظام ستم شاهی عزاداری سرور و سالار شهیدان، در قالب هیات که نه، بلکه محله و محلات موجود در کازرون برگزار می شد.

آن چه که ظاهراً در برپایی عزاداری ها مطرح بود عمدتاً به ضرر منافع اعلیحضرت! و حکومت نبود و اکثراً جوانان که قشر عمده و فعال عزاداران بودند نه به سبب به پا داشتن هدف و قیام امام حسین(ع) بلکه بیشتر به سبب رقابت با محله های دیگر، تنور عزاداری را گرم نگه می داشتند.


بسمه تعالی

در خصوص مطلب "از مذهب علیه مذهب" به چند نکته اشاره می کنم؛ هر چند که نمی دانم آیا صلاح در گفتن هست یا نیست؟

بنده و امثال بنده خوشبختانه و یا بدبختانه کمی از دوران رژیم منحوس پهلوی را درک کردیم. مسئله عزاداری سرور و سالار شهیدان به گذشته های دور برمی گردد که فعلاً قصد ورود به آن را ندارم. در برهه ای از نظام ستم شاهی عزاداری سرور و سالار شهیدان، در قالب هیات که نه، بلکه محله و محلات موجود در کازرون برگزار می شد.

آن چه که ظاهراً در برپایی عزاداری ها مطرح بود عمدتاً به ضرر منافع اعلیحضرت! و حکومت نبود و اکثراً جوانان که قشر عمده و فعال عزاداران بودند نه به سبب به پا داشتن هدف و قیام امام حسین(ع) بلکه بیشتر به سبب رقابت با محله های دیگر، تنور عزاداری را گرم نگه می داشتند.

چند سالی مانده به انقلاب و با ظهور تفکر امام در ایران اسلامی، شعر و شعور حسینی وارد ادبیات عزاداری شد و مداحانی چون برادر حاج علی اسدزاده با اجرای شعارها و عزاداری های انقلابی ، موج جدیدی از حماسه را در عزاداری های پدید آوردند. در این موج جدید از آن جوانان و فعالان عرصه عزاداری که بیشتر به دنبال رقابت در عزادری های بودند خبری نبود. عزاداری ها علاوه بر رنگ و بوی حسینی، رنگ و بوی انقلابی نیز به خود گرفت و دشمن را که تاب مقابله و مقاومت با این پدیده را نداشت، به زانو در آورد.

هدف مداحان و عزاداران که به بار نشستن قیام امام حسین بود، تحقق یافت. چند سالی پس از انقلاب عزاداری ها همچنان در تب و تاب انقلاب و حماسه حسینی شور و حال خاص خود را داشت.

جنگ تحمیلی و شهدای والامقام آن شور حسینی را در عزای آن دو چندان می کرد. رفته رفته و با کمرنگ شدن نقش انقلابیون و حماسه سازان انقلاب به دلایلی چون ورود به دفاع مقدس، شهادت و ... جا برای جوانان قبل از انقلاب و جوان ترهای فعلی که نقشی در انقلاب و دفاع مقدس نداشتند باز شد. جمعیت اینان روز به روز فزونی می یافت، تا جایی که یادم هست، در شب های عزاداری وقتی آقای اسدزاده و امثال ایشان در شب های محرم نوحه سر می دادند، جماعت سینه زن همکاری نمی کردند و همان زمان و در همان لحظه با مداح دیگری که مورد نظرشان بود به شدت همکاری می کردند و سینه چاک ایشان شدند. کار بدین جا ختم نشد و تا جایی پیش رفت که دوست داشتند در توانایی به مخالفت با انقلاب و انقلابیون نیز بپردازند.

چند سالی بدین منوال گذشت. سال به سال جنبه نمایشی و رقابتی در عزاداری ها بیشتر و بیشتر می شد و کاری هم از دست کسی برنمی آمد که چطور و چگونه می توان به این عزاداران، اصل و حقیقت رسالت واقعه عاشورا و حماسه حسینی را فهماند. پس از رحلت بنیان گذار جمهوری اسلامی، مقام معظم رهبری طی چندین نوبت اشاراتی به تهاجم فرهنگی، بصیرت عاشورایی و ... داشتند.

از سال 70 به بعد بنده در شیراز با جماعت هیات ثارالله که وابسته به سپاه و مراکز موجهی بود همراه شدم. حال و هوای عزاداری در این هیات تداعی بخش عزاداری سال های 56 و 57 کازرون بود که حماسی و حسینی بود و خلاصه بگویم رنگ و بوی خدایی داشت.

از سال 79 وارد تهران شدم. در سال های مختلف و در هیات های مختلف، محرم ها را سپری کردم. آن چه که دستگیرم شد این بود که:

عزاداری در تهران رنگ و بوی سیاسی نداشت. هیات ها سرگرم کار خودشان بودند. تا این که جرقه ای حاصل شد و تمثال هایی به نام حضرت عباس و... به یکباره فضای کلی شهر را فراگرفت. شعارهای عهد قدیم خودنمایی کرد. طبل ها و سنج ها به جای عزاداران سینه می زدند.

در همین حال مداحان به نام و مشهور شهر در تکیه های خود جوانان پرشور و انقلابی را به دور خود جمع می کردند و به عزاداری می پرداختند. با وضع قوانین از جانب قانون گذاران ورود شدّه و عکس به خیابان ها ممنوع شد.

سال گذشته و در فرصتی مناسب، آنان که تا به حال خود را در جرگه عزاداران حسینی ندیده بودند به یکباره عزاداران حسین شدند و در خیابان های شهر تهران فریاد واحسینا سر دادند. وقتی دیدند کسی با آن ها کاری ندارد به تکیه ها حمله کردند و عکس امام و مقام معظم رهبری را پاره کردند. تا ثابت نمایند که مقصود تویی، عزاداری بهانه است. متاسفانه باید بگویم که سال گذشته که سال پراضطرابی بود وقتی به سخنران هیات خودمان می گفتن پیرامون نقش نفاق و فتنه در کشور صحبت کنید، صحبت نمی کردند و ملاحظه کاری پیشه می ساختند. شاید هم می ترسیدند که تعدادی از عزاداران حاضر در جلسه مثلاً مخالف دولت باشند و به مذاقشان خوش نیاید. امسال که اوضاع مناسب است و خبری از حضور نفاق و فتنه نیست همان سخنران شجاع شده و ....

درد دل یکی و دوتا نیست که بتوان آن را بر صفحه کاغذ آورد. نمی دانم از درد جوانانی باید نالید که شب تا صبح مثلاً عزاداری می کنند و صبح دریغ از یک رکعت نماز...

نمیدانم از درد مسئولین هیات ها باید نالید که می گیوند فعلاً با آمریکا و اسرائیل کاری نداریم و فقط به دنبال عزاداری برای امام حسین هستیم. آخر مگر امام حسین برای این شهید شد که ما بیاییم و فقط در غم فراق او به سرو سینه خودمان بزنیم. چرا نمی اندیشیم که هدف امام حسین از برپایی نهضت چه بود و در راه چه هدفی جان مبارک خویش را فدا کرد.

متاسفانه ما در خیلی جاها فقط تماشاگریم. می نشینیم و می بینیم و صدای مان در نمی آید؛ که مثلاً مداحان ما با شعارهای دویست سال پیش به دنبال ارائه چه هدفی هستند. از ابزار این شعارها در عزای امام حسین چه منفعتی نصیب مردم و جامعه می شود.

جای شکرش باقی است که در تهران و در بعضی محافل مجالس عزای امام حسین به نحو شایسته و مطلوبی برپا می شود. قرائت قرآن، سخنرانی در وصف زمینه های اجتماعی قیام امام حسین و نوحه سرایی به سبک و سیاق عزاداری همراه با دعا برای فرج آقا امام زمان، پیروزی نهایی اسلام بر کفر و... ما را امیدوار می کند که بالاخره که این گونه عزاداری ها یک خروجی مطلوبی حاصل می گردد.

من امیدوارم که مردم ما، هیات های ما و مسئولین ما در کازرون به عاقبت کار عزاداریها در شهرستان کازرون بیشتر بیاندیشند.

آیا خروجی این عزاداری ها منجر به حسینی شدن ما، خانواده ما، جوانان ما و عزیزان ما می شود یا نه.

امسال هم می گذرد و تا سال دیگر خدا کریم است.

آیا نقش نماز که امام حسین جان تعدادی از بهترین عزیزانش را فدای اقامه آن کرد در محرم امسال ما بازگو شد؟ آیا به اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه پرداخته شدو صدا آیای دیگر.

من معتقدم که با برنامه ریزی و ظرافت در انجام امور می توان همانگونه که محرم سال های 56 و 57 امید حسینی بودن و حسینی ماندن را در دل جوانان ما به یادگار گذاشت، به همان دقت محرم سال های آینده را با امید به حسینی بودن و حسینی ماندن برگزار کرد و کاری کرد که لااقل فردای قیامت شرمنده حسین و حسینیان زمان مان(شهدا) نباشیم.

انشاءالله

دکتر حاج کاظم پدیدار

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 348 تاريخ : چهارشنبه 24 آذر 1389 ساعت: 21:14

آن چه می خواهم بنویسم در مورد حرکت هایی به ظاهر مذهبی است که متاسفانه علیه مذهب شکل گرفته و می گیرد و نه تنها مسئولان امر به آن هیچ وقعی نمی نهند بلکه متاسفانه به آن دامن هم می زنند. از طرف دیگر متاسفانه پس از انقلاب به این سوی عرصه فرهنگی علی رغم همه توصیه های موکد حضرت امام و مقام رهبری نادیده انگاشته شده و کسی وارد این عرصه نمی شود بلکه فرهنگ را از دریچه سیاست می نگرند و این بزرگترین معضلی است که گریبانگیر ما شده است. زیرا دشمن عرصه سیاست را رها نموده و همه هم و غم خود را متوجه عرصه فرهنگ نموده در حالی که ما همه سرگرم بازی های سیاسی و سیاست بازی هایی شده ایم که دشمنان به وجود آورده و ما را به این جبهه مشغول ساخته و از این موهبت بسیار استفاده می کند تا به قلب سپاه اسلام که اعتقادات و تفکرات و اندیشه هاست حمله برد و ما بی خبران و غافلان هنوز در پی آن همه توجهات و تذکرات رهبر فرزانه انقلاب به این عرصه توجه خاصی نداریم.

از جمله حملات دشمن در عرصه فرهنگی استفاده از مراسم های مذهبی و به انحراف کشاندن آنهاست.


انتشار: پايگاه خبري تحليلي طلوع يزد - پایگاه خبری تحلیلی عسلویه نیوز -


آن چه می خواهم بنویسم در مورد حرکت هایی به ظاهر مذهبی است که متاسفانه علیه مذهب شکل گرفته و می گیرد و نه تنها مسئولان امر به آن هیچ وقعی نمی نهند بلکه متاسفانه به آن دامن هم می زنند. از طرف دیگر متاسفانه پس از انقلاب به این سوی عرصه فرهنگی علی رغم همه توصیه های موکد حضرت امام و مقام رهبری نادیده انگاشته شده و کسی وارد این عرصه نمی شود بلکه فرهنگ را از دریچه سیاست می نگرند و این بزرگترین معضلی است که گریبانگیر ما گشته زیرا دشمن عرصه سیاست را رها نموده و همه هم و غم خود را متوجه عرصه فرهنگ نموده در حالی که ما همه سرگرم بازی های سیاسی و سیاست بازی هایی شده ایم که دشمنان به وجود آورده و ما را به این جبهه مشغول ساخته اند و از این موهبت بسیار استفاده می کنند تا به قلب سپاه اسلام که اعتقادات و تفکرات و اندیشه هاست حمله برند و ما بی خبران و غافلان هنوز در پی آن همه توجهات و تذکرات رهبر فرزانه انقلاب به این عرصه توجه خاصی نداریم.

از جمله حملات دشمن در عرصه فرهنگی استفاده از مراسم های مذهبی و به انحراف کشاندن آنهاست.

بسیار جالب است. به این جمله امام موسی صدر در نیمه شعبانی از دهه چهل در کاشان که به صورت کتاب حرکت اسلامی لبنان هم چاپ شده است دقت فرمایید:

" علامه شرف الدین به من گفت که دشمن از همان جایی به ما ضربه زده است که ما به او ضربه زدیم و ما باید از همان جایی به او ضربه بزنیم که او به ما ضربه زد."

نمی دانم دوستان تا به حال این کتاب را خوانده اند و بر روی این جمله تامل کرده اند. یا خیر.

سردار رشید اسلام شهید دکتر مصطفی چمران - لازم به ذکر است که این لقبی است که حضرت امام خمینی تنها به شهید چمران داد و نه به کس دیگری و آن هم به این دلیل بود که چمران به عرفان الهی دست یافته بود و ملیت برای او ارزشی نداشت او در هر جای که می رفت علم اسلام را بر می افراشت از آمریکا گرفته تا.... و در هر جا که احساس وظیفه می کرد حضور می یافت تا برای اعتلای کلمه توحید جهاد نماید ولی متاسفانه امروزه به هر شهیدی این لقب تعلق می گیرد- در سخنرانی پیش از خطبه های نماز جمعه احتمالاْ سال ۵۹ که در نرم افزار تهیه شده توسط بنیاد شهید چمران آمده است می گوید: " انقلاب ما فرقش با بقیه انقلاب ها در این است که این انقلاب از درون افراد جوشیدن گرفت و سپس به میان جامعه آمد و باعث تغییر نظام حاکم شد." یعنی این انقلابی فرهنگی بود و سپس سیاسی.

این گفتمان بر اساس همان گفتمان اسلامی است که جناب استاد جلال الدین فارسی تحت عنوان " انقلاب تکاملی اسلام" در کتابی تحت همین عنوان در دهه ۵۰ از آن یاد می کند.

آری اسلام ابتدا در درون انقلاب می کند و سپس برون.

اما همه این ها مقدمه ای بود برای این مسئله که بگویم ما را به کجا می برند؟

چند سال پیش یعنی حدوداْ ده سال پیش از این در حالی که در دوران اصلاحات بودیم و همگی سرگرم سیاست بازی هایی که آقایان سیاسی مان راه انداخته بودند و بر سر و کله هم می زدیم در همان دوران ناگهان یک حرکت به اصطلاح فرهنگی مذهبی با رویکردی ولایی و انقلابی در میان نیروهای ارزشی و به اصطلاح ولایتی شروع شد. هیئت. آری هیئت بازی.

یادم می آید دو سال پیش در قم همایش هیئت های انصار المهدی بود که در آن جا این موضوع را برای اولین بار در یک جمع رسمی بیان کردم. و حرف هایی پیرامون آن شروع شد. البته در میان بچه های فارس مطرح کردم و نه در اصل همایش. وقتی بچه های لار و اقلید و شیراز و ... از ناهنجاری های می گفتند و....

آری دشمن از همان جایی به ما ضربه زد که سالیان قبل ما به او ضربه زده بودیم. و حال....

هیئت ها پا گرفتند اما نه به روشی انقلابی و شیعی و اسلامی همچون حرکت اخوان المسلمین مصر که سنی مذهبند و حرکت شان را از همین هیئت های ما گرفتند و به ما هم یاد دادند و نه همچون حرکت اسلامی لبنان که امام موسی صدر و علامه شرف الدین با همین هیئت ها راه اندازی نمودند و نه همچون همین فداییان اسلام و موتلفه اسلامی و ...نه بلکه با حالتی تخدیری و خرافاتی....

دهه ۵۰ بود که فریادهای بیدار گرایانه علامه شهید مرتضی مطهری و استاد شهید دکتر شریعتی بر تحریفات و خرافات مذهبی و دینی به خصوص در انجام مراسم ها شدت گرفت و در مدت کوتاه چند سال این تحریفات و خرافات به مجاهدت پیروان راستین خط امام از مراسم های مذهبی زدوده شد.

دو کتاب ارزشمند حماسه حسینی از شهید مطهری و تشیع علوی و تشیع صفوی دکتر شریعتی بر این حرکت اصلاحی و انقلابی تاثیر بسزایی داشت.

مداحان پیرو خط امام در همه هیات ها دست به کار شدند و حرکتی بزرگ را انجام دادند. پاکسازی انقلابی و حسینی در هیات های مذهبی و سنتی.

برچیده شدن شده(علم) و نمودهای خرافی دیگر- زدودن آثار خرافه و تحریف در اشعار و مراسم هاو....

به گونه ای که هم سن و سالان ما در کشور به خوبی به یاد دارند که تا حدود ۱۰ سال پیش در بسیاری از مناطق ایران مثلاْ همین کازرون خودمان خبری از شده یا اژدها و... نبود. اثری از تابلوها و تمثالهای ائمه نبود.

تا این که با ظهور این هیات های ساکن حرکت های تقبیح شده ای چون قمه زنی و خودزنی و... در این هیات ها باب شد.

تحریفات و خرافات بسیاری به همت آن مجاهدان راستین از دین و مذهب پاک شده بود دوباره سر درآوردند. مراسم هایی چون عیدالزهرا که امام آن را حرام دانسته بودند دوبار صورت گرفت. و.....

آری دوباره روز از نو ....

و حالا رنگ انقلابی و ولایی گرفته اند.

فریادهای مراجع و روحانیون بیدار و انقلابی همچون آیت الله مکارم شیرازی آیت الله جوادی آملی و .... شروع شد. اما این بار مقاومت در مقابل علمای اسلام برای پاکسازی وجود داشت. مقاومتی که در ابتدا شاید از روی جهالت بود ولی ....

۳ سال پیش بود که کنگره آمریکا و رژیم صهیونیستی رسماْ اعلام نمودند که داریم در هیات های مذهبی کار می کنیم. دیگر جای شکی برای امثال من که به دیده تردید در مورد این هیات ها می نگریستیم وجود نداشت.

باید گفت که این مراسم ها در ابتدا شعار است. آری شعار. به قول استاد ارجمندم می گوید نیمی از دین تظاهر و شعار است. می دانی چرا؟

زیرا مومنین احساس غرور می کنند و تردیدها کم می شود. جنبه روحی روانی دارد.

حال به این مراسم در ظاهر نگاه می کنیم : اشاعه شخصیت هایی چون غلام ترک که معصیت کار بود و شخصیت هایی این چنین. اشاعه این که ما در قیامت پارتی داریم و امثال این گونه بحث ها. و یا اشاعه منکری به نام قمه زنی و خودزنی برای ائمه در حالی که طبق نص صریح قرآن حرام است. ساکن شدن و عدم خروج این هیات ها در ایام محرم و به خصوص در مراسم تاسوعا و عاشورا یعنی خالی کردن عرصه از نیروهای مخلص و مومن و ... و در نتیجه افتادن خیابان به دست اراذل و اوباش تا هر کاری خواستند بکنند از صدمه زدن به اموال عمومی و خصوصی به اسم عزاداری امام حسین. و یا حضور چشمگیر اقلیت های مذهبی و نشان دادن خود و ......

این از ظاهر مراسم ها و اما در درون شان چه می گذرد .

در مورد شعر که باید گفت نابودی شعر آیینی و عدم حضور این گونه اشعار زیبا را به دنبال داشته است هم از نظر ادبی و فنی و هم از نظر محتوایی

از نظر ادبی و فنی هر کس اندک آشنایی با ادبیات و شعر پارسی داشته باشد خیلی خوب می فهمد.

و از نظر محتوایی.

یادم می آید حدود ۵ سال پیش بود در ایام محرم بچه های یکی از مساجدی که حرکتی نو و جدید و بسیار خوب که بسیاری از مردم از آن راضی بودند و مسجد و اطراف آن پر از جمعیت می شد و به خوبی می توان تقریب زد که جمعیتی حدود ۵۰۰۰ نفر شاید در آن حاضر می شدند و برنامه ای کامل داشت از دعا و زیارت تا سخنرانی های بسیار عالی زنجیر زنی و سینه زنی و مصیبت و.... همه چیز در آن بود. این ها می گفتند که آقا این مراسم ما عوام گونه است! و خالی از مفاهیم انقلابی و حسینی ! و بایستی ما هم هیات مان بشود دقیقاْ به سبک این تهرانی ها - یا همان هیات های نوین- در این مورد بگویم که هیات ها و مراسم ها در طول این سالهای پس از انقلاب چند نوع مختلف را سپری کرده است یکی همان سنتی هر منطقه بوده و از موسیقی هایی محلی و عموماْ ابتدایی و حتی شعرهایی عموماْ با مفهوم از شعرای محلی و باید گفت هر چند در دل آن ها بعضی تحریفات وجود داشت ولی با حرکت انقلابی اسلامی دهه ۵۰ تقریباْ به سمت صفر میل کرده بود یکی که ایام دفاع مقدس جا باز کرد که کلاسیک بود شیوه عزاداری بندری که آهنگران و کویتی پور و امثالهم مروج آن بودند که موسیقی نقش بسیاری مهمی در آن داشت و دیگری شکل نوین آن که این روزها مد شده است و فرهنگ های سنتی را مورد حمله قرار داده است و از هر نظر تضعیف کننده فرهنگ های خوب است که می گویم می توان آن را نوعی تهاجم فرهنگی دانست که از هر لحاظ خطرناک تر به نظر می رسد- درآید . در آن زمان بسیاری از انقلابیون و مسئولان هیات و مردم مخالفت کردند ولی آن ها کار خود را انجام دادند و باید اکنون از آن ها پرسید به کجا رفتند؟

وقتی غیرت عباس مبدل به چشمان قشنگ می شود وقتی حیای عباس در بازوی کلفتش گم می شود. وقتی ولایتمداری عباس که تا دم مرگ به امام خود برادر نگفت جای خود را به قوم و خویش بازی می دهد وقتی که نامه کوفیان دلیل برای قیام امام می شود و وقتی که زینب دیگر در کربلا زیبایی نمی بیند که سیاهی می بیند و....

تعجب نکنید این مداحان آن قدر پر رو شده اند که برپایی اسلام و تشیع راستین علوی را مدیون خود می دانند و در اظهار نظرهایی عجیب سعی بر آن دارند تا با کنار زدن مراجع و علمای بیدار جهان اسلام همچون آیت الله مکارم شیرازی آیت الله جوادی آملی و.... اسلام را به انحراف بکشانند و نباید شک کرد که پشت این کار همان توطئه ای است که ۱۰ سال پیش مقام معظم رهبری درباره آن هشدار داده بودند. توطئه ای که ایران را آندلس و الجزایری دیگر نمایند و حرکت اسلامی را منحرف نموده و پرچم کفر را در آن به اهتزاز در آوردند.

همین چند روز پیش بود که بار دیگر سران این مداحان که .... بار دیگر علیه علما شروع به زبان درازی نمودن که آقایان بگذارند تا هر کاری خواستند انجام دهند و صدا از کسی بیرون نیاید.

سکوت تا کجا؟

آیا حسین سکوت کرد که ما هم سکوت کنیم؟!

هیهات....

این به اصطلاح مداحان می گویند سالیانی است که ما پا به مسجد نمی گذاریم . خب دلیل بزرگ انحراف خودشان را هم عنوان کردند دوری از خانه خدا و نباید تعجب کرد وقتی به اسم عشق به اهل بیت و نه حب اهل بیت رو به ضریح امام حسین نماز می خوانند و یا کفریات و شرکیات خود را به این عنوان مطرح می کنند و وقتی بعضی از مراجع با آنان برخورد می کنند این علمای بزرگ و روشن بین را بی سواد خطاب می نمایند. آیا این ها از جهالت است یا...؟

این ها دوستداری اهل بیت است یا دشمنی با آن ها که اهل بیت را در میان جهانیان و اهل سنت با این شیوه اینان مسخره و استهزا می کنند.

باید گفت این مداحان عزیز در جواب علما گفته اند که این ما بودیم که فتنه سال گذشته را خواباندیم و این دروغی است بس بزرگ که اولاْ آنچنان که حضرت روح الله گفت صاحب این مملکت امام زمان است و ثانیاْ اتفاقاْ ماجرای عاشورای سال گذشته برمی گشت به عدم حضور حسینان که شما آن ها را از خیابان ها به حسینه ها و تکایا برده اید و از حضور در صحنه ممانعت داده اید.

باید گفت متاسفانه بسیاری از این هیات ها با ارائه و ترویج تفکرات سکولاریستی پرهیز از مسایل سیاسی راه انحرافی دیگری را هم در مذهب باز می کنند.

البته نباید از نظر دور داشت که همه این هیات ها هم بد نیستند و در راه ایجاد تفکرات و اندیشه های حسینی و همچنین زنده نگاه داشتن یاد و خاطره و گفتمان اهل بیت در جامعه تلاش می کنند.

همچنین این نقد بسیار تندی که نوشته شده است نه علیه هیات ها که یک نقد درون گفتمانی بود. نقدی که انشاالله از سوی خوانندگان با دیدی مثبت نگریسته شود.

 

و....

می خواستم هنوز بنویسم اما دیدم تا همین جایش هم شاید به مذاق بسیاری خوش نیاید. نوشتم تا تکلیفم را انجام داده باشم.

 

نظرات دوستان و جواب آنها:

نویسنده: مَعَ
سلام
بي شك توطئه‌اي كه نوشته‌ايد بوده و هست. اما در مورد كيفيتش حاجت به بحث داريم! كه ان شا الله به وقتش!
اما يكي دو نكته:
"تا حدود ۱۰ سال پیش در بسیاری از مناطق ایران مثلاْ همین کازرون خودمان خبری از شده یا اژدها و... نبود."
از زماني كه ما چشم باز كرديم اين‌ها بوده و تا از بزرگ‌ترهايمان شنيده‌ايم نيز...
ديگر اين ‌كه:
"اشاعه شخصیت هایی چون غلام ترک که معصیت کار بود و شخصیت هایی این چنین اشاعه این که ما در قیامت پارتی داریم"
تا جايي كه من مطلعم حكايت مرحوم رسول ترك ماجرايي در راستاي روضه‌ي جناب حر است. حكايت از دست ندادن "رجا". حكايت توبه. حكايت توفيقي كه از ادب زاييده مي‌شود. و تا جايي كه مطلع هستم عده‌اي از علما نيز، چه در عهد ايشان و چه امروز از او مي‌گويند...
و ديگر:
" و یا اشاعه منکری به نام قمه زنی و خودزنی برای ائمه در حالی که طبق نص صریح قرآن حرام است."
"نص" يك اصطلاح اصولي است. اگر هم‌چه چيزي باشد بايد مصداق بياوريد و اثبات كنيد كه "نص" است. يعني "ظاهر" نيست و هيچ احتمال خلافي ندارد. هم‌چنين قابل تخصيص نيست و يا هست اما تخصيصي ندارد!
در هر صورت توصيه اين است كه استنادها به فتواي مراجع باشد نه مباحث فقهي و اصولي!
...
التماس دعا...
جواب: دوست گرامی از نظری که گذاشته اید بسیار تشکر می کنم. در ابتدا گفته اید که این توطئه جای بحث دارد چه خوب بود در وبلاگتان یا در همین جا بحث را باز می کردید همچون استاد گرامی جناب آقای دکتر حاج کاظم پدیدار. در مورد تذکر اول بایستی بگویم که من هم بودن این وسایل را منکر نشده ام اما تا حدود ده سال پیش تنها در جاهای در بسته بودند و به این شکل و به این اندازه حتی قبل از انقلاب هم بی سابقه است می توانید از پدرانتان بپرسید. در مورد رسول ترک هم بایستی بگویم بنده هم بسیار شنیده ام اما وقتی از حد برون رود هیچ خوشایند نیست. و در این که حر گونه باید بود جای شکی نیست. منظور من این نبود که نباید از افرادی که چون حر تغییر کرده اند گفت اما متاسفانه مطرح کردن امثال رسول ترک نه به دلیل حرگونه بودنش که از پارتی بازی بودن حکایت دارد و این چیزی است که گمان می کنم شما هم قبول نخواهید داشت. در مورد قمه زنی و امثال این کارها هم باید گفت اولاْ به فتوای علمای اعلام و بسیاری از مراجع تقلید و مفتیان اهل سنت حرام است هر چند بعضی آن را برای ائمه بلا اشکال دانسته اند. اما نص منظورم آیات قرآنی است که شفاف و صریح گفته شده که صدمه زدن به خود حرام است و این مصداق آن است و عقل نیز چنین حکم می کند.
---------------
نویسنده: صراط
با سلام و احترام!
نترسیدی ترورت کنند با این حرف ها؟
ما که چند ساله داریم می گیم.
موفق باشید
جواب: دوست گرامی. اگر شما چند سال است که دارید می گوید باید بگویم بنده و عده ای دیگر از حدود ۱۰ سال پیش تنها حرف نزده ایم که از هر دری وارد شدیم زیرا احساس خطر می کردیم. اما از باب ترسیدن باید بگویم که ما را از مرگ نهراسانید که آموخته ایم زندگی عقیده است و یک جهاد دایمی به راه آن.
---------------
نویسنده: مهدی تقی نژاد
سلام
آنتوني گيدنز در تعريف دين مي‌گويد دين چه هست و دين چه نيست؟ يعني براي تعريف دين بايد ببينيم چه چيزهايي دين نيست و به نام دين به خورد خلق الله داده‌اند. و چه چيزهايي دين هست كه از آن غافليم. البته هميشه يافتن پاسخ اين سوال ساده نيست. يعني رسيدن به اصل جوهره دين بدون تحريف‌هاي صورت گرفته كار ساده‌اي نيست. مرحوم علي دواني نقل مي‌كند كه علامه طباطبايي با آن جايگاه بي‌نظير يا كم‌نظير علمي و فقهي اقدام به تصحيح كتاب ارزشمند بحارالانوار علامه مجلسي كرد و تا جلد ششم هم پيش رفت اما علماي قم اجازه ندادند كار را به پايان برساند و مانع او شدند. يعني اين داستان امروز و ديروز نيست. حتي اگر شخصي چون علامه طباطبايي هم بخواهد دين را از انحراف‌ها بزدايد بايد جلو او را گرفت. شايد منافعي براي برخي‌ها دارد. ايام محرم و عزاداري هم از همين مقوله است. چندي پيش داشتيم براي ايام شهادت امام صادق(ع) برنامه‌ريزي مي‌كرديم. يكي از روحانيان كه داراي ارتباطات خوبي با آقايان سياسي هم هست گفت كه ما بايد دهه صادقيه داشته باشيم كه با برخورد محكم ما و ساير حاضران مواجه شد. ايجاد دهه‌هايي كه پيشتر وجود نداشته‌اند و الان مي‌تواند دكان تازه‌اي براي آقايان باشد. كما اين كه اگر دقت كنيم اين دست نوآوري‌ها و بدعت‌ها فراوان ديده مي‌شود.
مطلب شما هم خوب بود. بهتر است براي آسيب‌شناسي دسته‌بندي داشته باشيم تا هم بتوان مطالب را به خوبي بسط داد و بيان كرد و هم به صورت علمي بيان كرد. در مورد عرصه‌هاي فرهنگي هم مطمئن باشيد كه قرار نيست در اين مملكت كار فرهنگي انجام شود. وضع مطلوب مدنظر آقايان تصميم‌گير همين است كه مي‌بينيد وگرنه اقدامي غير از آن صورت مي‌گرفت. پيش از انقلاب فعاليت فرهنگي راحت‌تر بود چون نه تنها منافعي براي كسي نداشت بلكه خطرآفرين هم بود بنابراين فقط آن‌هايي كه احساس مسووليت مي‌كردند وارد عرصه مي‌شدند اما الان داستان جور ديگري است.
جواب: استاد گرامی
زمانی که وارد انجمن اسلامی دانش آموزان کازرون شدیم شما را در قامت معلمی دیدیم بس توانا با فکری باز و روشنگریافتیم. و آغازگر راه و اندیشه مان شما بودید. این شاگرد کوچک شما پس از شما در مکتب معلمان راستین حقیقت اسلامی در انجمن اسلامی دانش آموزان بسیار کار کردیم هر چند ما نسبت بقیه دوستان همسنگرمان عقب تر بودیم و هستیم. از نظر بسیار جالب شما بسیار متشکرم. اما باید گفت که آن چنان که گفته اید شما هم همچنان در مقابله و جهاد فرهنگی در راستای شناساندن اسلام ناب کوشا هستید ما نیز سعی خواهیم کرد چون اسلاف خویش این راه فرهنگی دینی را ادامه دهیم. و این سرخوردگی ها نباید باعث شود تا از راه مان عقب نشینیم.
-----------------------------
نویسنده: مرحمتی زاده
salamm
matlab zaba va bejaei bood
جواب: استاد گرامی و دست عزیز حیف که شما از وقتی وارد عرصه علمی شده اید مبارزات فرهنگی خود را فراموش نموده اید. ای کاش شما نیز وارد گود می شدید زیرا که عرصه فرهنگی به امثال شما بیشتر احتیاج دارد تا امثال ما.
-------------------------
نویسنده: افتخاری
سلام عرض میکنم خدمت شما دوست عزیزم
نقد خوب و منطقی ومستندی است. در حالی که با نظریات شما موافقم، به ذهنم چند نکته آمد که خواستم به شماهدیه کنم.
اول اینکه این نقد میتوانست ادامه داشته باشد و ملاحظه ی مذاق بعضی را نکرد و حتی تلخی بیشتری داشته باشد البته به این معنی که "حقیقت تلخ است". از نظر بنده این انتقاد یک برخورد ساده است با کسانی که اعتقاد وعمل خلاف خودشان را به نفع دین میدانند، با توجه به اینکه این اعتقادوعمل مخالف بیانات مقام مرجعیت و رهبری است. دوم اینکه در چنین مباحث مهمی از نظر بنده نباید در متن اشتباه املایی و یا از قلم افتادن بعضی حروف یا کلمات وجود داشته باشد. در آخر از شما صمیمانه تشکر میکنم و آرزوی موفقیت روزافزون دارم برای شما.
دوستدارشما افتخاری
جواب: برادر ارجمند ُ بسیار خوشوقت شدم که نظرتان را دیدم. باید بگویم ادامه ندادم زیرا احساس کردم تا همین جا فعلاْ کفایت می کند ولی ای کاش شما ادامه می دادید. ملاجظه کردم زیرا خود بهتر می دانی که چه ها می توان گفت در ثانی ترسیدم از لغزش .
انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 305 تاريخ : شنبه 20 آذر 1389 ساعت: 21:5

بسم الله الرحمن الرحیم

در ابتدا به امام زمان جسمی و روحی ترابه الفدا و همه مسلمین جهان حادثه دردناک و تاثر برانگیز وحشیان مدرن در توهین به ساحت قرآن کریم را تسلیت عرض می نمایم از خداوند متعال خواستار آنم تا ما را که ندای هل من ناصر قرآن را شنیدیم و ساکت نشستیم تا این جسارت و توهین به کلام الهی شود ببخشاید و توفیق این را هم به ما بدهد تا در راه پاسداری از قرآن کریم و اسلام راستین محمدی، دفاع از کلمه توحید هیچ گاه از پای ننشینیم


آزادی یا آزادگی؟

این کلام کوتاه است.

براستی آزادی با آزادگی چه فرقی دارد؟

آزادی یعنی بی بندو باری یعنی هر که هر چه دلش می خواهد انجام دهد یعنی ولنگاری یعنی بی قیدی و لیبرالیسم یعنی همین و نه چیزی بیشتر. البته شایان ذکر است که همین لیبرال دموکرات ها اجازه هر گونه آزادی را می دهند الا این که مقدساتشان که مقدس نیست و در واقع به آزادی آن هاست یعنی محدود کردن آنها چه از راه الهی باشد و یا نباشد. آنها اجازه می دهند تا کسی چون سلمان رشدی یا این کشیش صهیونیست به قرآن اهانت و جسارت نماید اما کسی حق ندارد به آن چه که آن ها می گویند را زیر سئوال ببرد و نه توهین کند و این کاملا مشهود و عیان است.

اما آزادگی. آزادگی یعنی آزاد بودن و در عین حال احترام گذاشتن به اعتقادات دیگران به مقدسات دیگران. یعنی بت شکنی یعنی آزاد کردن خود و دیگران از آن چه ناحق است چونان ابراهیم و زرتشت و موسی و عیسی.  یعنی حسین بودن و در آتش عشق الهی سوختن. حتی اگر خدا را قبول نداشتن اما تعقل کردن و تفکر کردن و وجدان داشتن. یعنی احترام به همه الا آن که به حقوق دیگران تجاوز نشود.

و آزادی و آزادگی دو نقطه مقابل همند. و در یک نقطه.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 308 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1389 ساعت: 20:9

*جهت تصحیح و تکمیل این نوشتار، از همه کسانی که با مرحوم شهید دانشجو در ارتباط بوده­اند و یا خاطراتی از آن شهید بزرگوار دارند برای آماده­سازی ویژه­نامه یادواره ایشان ما را یاری نمایند.

با تشکر از آقای ابراهیم بنیادی که ما را در این نوشتار یاری دادند.

این نوشتار حاصل مصاحبه­هایی با دوستان شهید دانشجو از جمله آقایان حاج ناصر حیدری، حاج محمد معنویان، حاج علی صحرابان، حاج مصطفی بخرد حاج علی اسدزاده می­باشد.


انتشار: هفته نامه شهرسبز شهریور89- سایت خبری تحلیلی کازرون نما - سایت خبری تحلیلی نگاه فارس


سال 1312 بود که در کازرون کودکی متولد شد و قرار بر آن شد تا عبدالرحیم نام گیرد و عبادت و رحیمیت پروردگار خویش را به سایرین جلوه­گر شود. عبدالرحیم نوجوانی بیش نبود که به همراه پدر راهی مشهد شد. از این زمان او کسوت روحانیت را برای زی کردن انتخاب نمود تا سربازی باشد در رکاب حضرت ولی­عصر. در مشهد کتاب جامع المقدمات را تهیه نمود و در بازگشت به دیار خویش در محضر علمای حوزه کازرون شروع به تحصیل علوم دینی نمود و در سال 28 عازم شیراز شد تا ادامه تحصیل دهد. پس از چندی عازم قم شد و در آن جا در محضر آیت ا... بروجردی تحصیلاتش را پی گرفت و علی­رغم تمام مشکلات مادی و غیرمادی که برایش پیش آمد ادامه تحصیل داد. چه شب­ها را که با شکم گرسنه به روز می­رساند یا روزهایی که با مشکلات مادی به شب می­رسید اما از راهش برنگشت. پس از رحلت آیت ا... بروجردی به کازرون برگشت.

 در سال 42 بود که مرحوم حجت­الاسلام والمسلمین حاج آقای پیشوا، امام جماعت مسجد حسینی(مسجد امام حسین) به واسطه مریضی پدرشان مجبور شد به مسجد نو برود و امامت جماعت آن مسجد را به عهده گیرد. ایشان شیخ عبدالرحیم دانشجو را که تازه از قم به کازرون آمده بود به سمت امامت جماعت مسجد حسینی انتخاب کرد. پیشوا که خود در بیاناتش در طول سالیان از امام خمینی با عنوان حاج آقا یاد می­کرد به طوری که بر همگان عیان بود که منظور ایشان از حاج آقا همان خمینی است، به خوبی     می­دانست که دانشجو نیز از مقلدان آیت­ا... خمینی است. شیخ جوان همیشه در بیاناتش همچون پیشوا عمل می نمود و فتوای امام را با همان عنوان حاج آقا یا مجتهد زمان عنوان می­کرد. هنوز اندکی از تبعید امام خمینی به ترکیه نگذشته بود که از سوی امام خمینی این طلبه جوان عنوان نمایندگی امام را در امور حسبیه و رسیدگی به امورات مذهبی و شرعی مردم شهرستان کازرون دریافت نمود.

 

حضور این طلبه جوان در مسجد حسینی، این مسجد را به عنوان مسجدی پیشرو در امور فرهنگی مذهبی مطرح ساخت. اندکی بعد انجمن امور دینی که در میان عده­ای نیز با نام انجمن اسلامی فعالیت می­کرد با نظر ایشان اولین پایگاه و پاتوق نیروهای خود را، در مسجد حسینی پایه گذاشت تا به صورتی رسمی­تر فعالیت­های خود را دنبال کند. تشکیل کتابخانه و جلسات اعتقادی برای نوجوانان و جوانان شهرستان توسط امام جماعت جدید و سایر اعضای انجمن امور دینی در این مسجد، باعث شد تا عده­ای از نوجوانان و جوانان شهرستان به سوی این مسجد جذب شوند با تبعيد آيت­ا.. شهيد مدني به ممسني برای اولین بار شیخ مسجد حسینی به همراه عده­ای از اعضای انجمن امور دینی به ممسنی رفتند و با عارف مجاهد دیدار کردند. این دیدار به همین جا ختم نشد بلکه انجمن به صورت هفتگی روزهای جمعه بعدازظهر در راه خود برای تبلیغ و فعالیت­های فرهنگی در روستاهای ممسنی دیداری را با آیت­ا... داشتند. عبدالرحیم دانشجو ارتباط خود را با شهيد مدني بیشتر نمود. شهید مدنی آنان را در راهی که انتخاب کرده بودند تشویق و راهنمایی می­نمود.

مرحوم شهید دانشجو در تاسیس و شکل گیری صندوق­های ذخیره و خیریه قائم(عج) نقش بسزایی داشت و همراه با سایر برادران متعهد و متدین کازرون در سال 54 سنگ اولیه صندوق ذخیره و خیریه قائم را بنا نهادند که حدود 400 خانوار را زیر پوشش قرار می­داد.

 

سال 56 مرگ مشکوک شریعتی و   مراسم­های مخفی برای او توسط انجمن و به دنبال آن شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و مراسمی که برایش برگزار شد حرکت­هایی جدیدی را در پی داشت. به دنبال انتشار خبر شهادت حاج آقا مصطفی در کازرون، یاران و پیروان مرجع عالی قدر خمینی کبیر در پی آن بودند تا مراسم بزرگداشتی را در کازرون برایشان برگزار کنند که با جواب منفی بزرگانی که از آنان توقع می­رفت و بسته شدن درب مساجدی که قرار بود در یکی از آن­ها مراسم برگزار شود، روبرو شدند. در این ایام دانشجو در سفر بود ولی به محض ورودش به کازرون با دوستان تماس می­گیرد و قرار می­شود در مسجدی که رژیم حتی فکرش به آن جا خطور هم نمی­کرد یعنی مسجد جوی مراسم برگزار شود و دانشجو  که نمایندگی امام(ره) در امور حسبیه داشت، به نمایندگی از یاران و پیروان امام خمینی(ره) مسئولیت برگزاری این مراسم بزرگداشت را به عهده گرفته و به عنوان صاحب عزا جلوی مردم عزادار بایستد. این مراسم با شکوه بی­سابقه­ای در مسجد جوی برگزار شد و در آن رژیم رسماً عامل شهادت فرزند امام معرفی شد. برگزاری این مراسم باعث وحشت شدید عمال رژیم منحوس پهلوی گردید و در حرکت انقلابی مردم فوق­العاده موثر افتاد و پس از برپایی مراسم چهلم شهدای تبریز توانست کازرون را در ردیف شهرهای پیشرو انقلاب اسلامی قرار دهد. نتیجه این مراسم آن شد که دانشجو و   عده­ای از یاران، توسط رژیم بازداشت شدند که البته شهربانی با دیدن عصبانیت و خشم مردم نهایتاً پس از مدتی مجبور به آزادی این روحانی مجاهد شد. از این پس راهپیمایی ها و مراسم های مختلفی در باب انقلاب به صورتی علنی برگزار می­شد که باز هم این طلبه آزاده به عنوان تنها روحانی مبارز حاضر در شهرستان نقشی مهم در آن­ها داشت.

 

مراسم چهلم اما به گونه­ای دیگر رقم خورد. حجه­الاسلام سیدحسن شجاعی توسط آقای ایمانی به کازرون فرستاده شد. یک شب مانده به چهلم، شجاعی در مسجد نو(شهدا) و در ادامه سخنرانی شب­های قبل برفراز منبر قرار گرفت و مردم را به مراسم چهلم حاج آقا مصطفی به صاحب عزایی حجه­الاسلام دانشجو دعوت کرد. گلمکانی رئیس شهربانی وقت که در آن جلسه حضور داشت گزارش این جلسه را به شیراز می­دهد، که فرماندهی شهربانی استان دستور بر عدم برگزاری مراسم و اخراج شجاعی از شهر می­دهد ولی پس از چندی، وقتی جو را مخالف خود می­بینند با برگزاری آرام آن موافقت می­کنند که در نتیجه ساعت 8 صبح درب مسجد نو که بسته شده بود و در محاصره ماموران رژیم قرار گرفته بود باز می­گردد و مراسم برگزار می­شود. اما پس از مراسم شجاعی توسط انقلابیون از معرکه خارج و  به شیراز بره می­شود.

 

اردیبهشت 57 کازرون در پی چهلم­های متعدد ، یک بار دیگر صحنه حضور مردمی شد. اما این بار پس از سخنرانی حجت­الاسلام والمسلمین محمد علی انصاری(سرپرست موسسه تنظیم نشر امام خمینی) رژیم به سوی مردم شلیک نمود که در اولین مورد شهید منصور محسن پور به شهادت رسید مردم پیکر او را بر دست گرفته و به سوی سید محمد رفتند، دانشجو بر پیکر شهید محسن­پور نماز اقامه نمود و سپس در آن جا او را دفن کردند. این خون باعث شد تا مردم در صحنه بمانند و در طی چند روز علی رغم دادن شهدایی دیگر ایستادگی نمایند. از همین روز حجه الاسلام مهاجر نیز به خط اول مبارزه آمد و در کنار دانشجو قرار گرفت. دانشجو سخنران اصلی راهپیمایی پس از دفن شهید محسن­پور شد و در بیانات خویش بر نظام شاهنشاهی حمله برد. کنترل از دست رژیم خارج شد و در نهایت با گسیل نیرو از شهرهای دیگر و با عملی کاملاً قهری حدود 40 نفر را دستگیر نمودند. سپس به منزل دانشجو حمله برده و او را نیز دستگیر می نمایند.

سه روز پس از دستگیری و بازجویی آرام ، امینی مسئول گروه ضربت که برای آرام سازی به کازرون فرستاده شده بود، دانشجو و مهاجر که در بازداشت به سر می­بردند با سایر دستگیر شدگان روبرو می سازد و دستور ضرب و شتم همه جز دانشجو و مهاجر را می دهد و سپس آن دو را آزاد می کند. پس از آزادی آنان ، امینی رو به سایر دستگیر شدگان، دانشجو و مهاجر را سازشکار معرفی می نماید. ( به طوری بعد از پیروزی انقلاب که امینی توسط انقلابیون دستگیری می­شود از دانشجو به خاطر آن  رفتار عذرخواهی می­کند.) اما با تمسخر دستگیر شدگان روبرو می شود.

آبان 57 عده ای از افسران که با نیروهای انقلابی در تماس بودند شناسایی و دستگیر شدند . عبدالرحیم دانشجو به محض شنیدن این خبر با عده کثیری از مردم به سمت پادگان حرکت نمود و در جلوی پادگان به فرمانده پادگان اولتیاتوم داد که اگر ظرف 24 ساعت آنان آزاد نشوند آن کنم که در تاریخ بنویسند. فرمانده پادگان نیز مجبور به آزادی آنان می شود.

اعلام خبر ورود امام به خاک ایران، مشتاقان آن حضرت را تا تهران می کشاند. از کازرون نیز عده ای از مردم که در پیشاپیش آنان عده ای انقلابیون شناخته شده بودند، جهت حضور در کمیته استقبال از امام راهی تهران شدند. اما دانشجو در شهر ماند تا حرکت­های انقلابی و راهپیمایی­ها را پیگیر باشد.

در روز پیروزی انقلاب که همه شهر در دست مردم افتاده و رژیم ساقط شده بود. ولی شهربانی هنوز تسلیم نمی­شد و در مقابل مردم ایستاده بود. به دانشجو خبر دادند که مردم به سمت شهربانی حرکت کرده و قصد تصرف آن را دارند. دانشجو به هماهنگی حاج آقا ایمانی و پیرو فرمایشات امام(ره) به سرعت به سمت شهربانی حرکت کرد و به مردم چنین گفت : اینان خود تسلیم می شوند، نیازی به آن نیست که شما دست به عملی بزنید. با این بیان مردم را متفرق نمود و از درگیری و خونریزی و غارت اسلحه و مهمات شهربانی توسط عوامل گروه­های چپ­گرا و منافق جلوگیری کرد.

پس از پیروزی انقلاب حاج آقا ایمانی که از قبل در کازرون مستقر و برنامه­ها را مدیریت می­کرد با همکاری شهید دانشجو و عده­ی دیگری از انقلابیون کمیته موقت انقلاب را پایه گذاشتند که در آن ایام توانست بسیاری از مشکلات و مسایل امنیتی را به خوبی حل و فصل نماید.

 

اردیبهشت 58 از سوی امام حکم، حاکم شرع و ریاست دادگاه های انقلاب برای دانشجو صادر می شود و ایشان تا پایان عمرشان در این سمت فعالیت نمودند.

ایشان حتی برای خانواده زندانیان که گاه خود حکم زندان برایشان بریده بود از مردم کمک جمع آوری می کرد و به آنان کمک می نمود و این در حالی بود که خود به دلیل این که تمام وقتش را در دادگستری می گذراند و شغل دیگری نداشت و حقوقی نیز از این جایگاه دریافت نمی کرد به شدت در مضیقه قرار داشت.

پس از تشکیل حزب جمهوری اسلامی ، دانشجو به همراه 15 تن از دوستانشان حزب جمهوری اسلامی کازرون را تاسیس نمودند و اولین گردهمایی را 16 /2 /58 بر پشت بام منزل خود تشکیل داد که در این جلسه اولین فعالیت حزب برگزاری هفتمین روز شهادت شهید مطهری مصوب شد.

در سال 58 از سوی شورای انقلاب هیئتی 7 نفره در کازرون تشکیل شد که وظیفه واگذاری زمین به مردم را بر عهده داشت که دانشجو در راس این هیئت قرار گرفت.

با انتخاب حجه الاسلام ایمانی به عنوان اولین امام جمعه کازرون ، حجه الاسلام شیخ عبدالرحیم دانشجو نیز به عنوان امام جمعه موقت کازرون منصوب شد و مشکلات مردمی را که به دفتر امام جمعه می آمد بررسی و در راه حل آن از هیچ کوششی دریغ نمی داشت.

دانشجو با تشکیل جمعیت فداییان اسلام – وفاداران شهید نواب صفوی در کازرون سرپرستی آن را بر عهده گرفت. گروهک منافقین نیز که ماهیتش هنوز بر عامه مردم مشخص نبود در صدد برآمد تا جنبش ملی مجاهدین را در کازرون پایه گذارد که به دلیل مخالفت هایی که با آن شد تحت عناوین دیگری پا به عرصه گذاشت.

پیکر شهید دانشجو اندکی پس از ترور

رمضان سال 60 با برآمدن ماه شوال پایان یافت و مسجد حسینی به امامت حجه الاسلام دانشجو می رفت تا عید فطر خود را جشن بگیرد.دانشجو عادت داشت بعد از نماز مغرب و عشا به خانه می رفت و در آن جا روزه خود را افطار می نمود. در آن شب وقتی از مسجد خارج شد تا به منزل برود جوانی جلو آمد و گفت حاج آقا سئوال دارم. شهید دانشجو با جوان با رویی گشاده به صحبت نشست و همزمان به سمت خانه در حرکت. هنوز چندی از مسجد دور نشده بود که صدای شلیک گلوله مردم را از صحن مسجد به بیرون خواند. دانشجو غرق در خون بر زمین افتاده بود مردم او را بلند کرده و به سرعت او را به سمت شیراز حرکت دادند، در حوالی سید حسین بود که دانشجو به دیدار حق شتافت. اندکی بعد سازمان منافقین در بیانیه ای ترور شهید دانشجو را بر عهده گرفت.

چند روز بعد از عید نوروز سال 61 بود که به همت و پیگیری­های جدی نیروهای سپاه یک خانه تیمی کشف و اعضای آن  دستگیر شدند. در میان بازداشت شدگان مسئول شاخه نظامی کازرون نیز بود که در بازجویی هایش به ترور شهید صایم شیخ عبدالرحیم دانشجو اعتراف نمود. دانشجو در کنار دوستان قدیمی اش و شهدای انقلاب در جوار سید محمد نوربخش به خاک سپرده شد. به دنبال شهادت این روحانی مجاهد از سوی شخصیت هایی چون آیت­ا...العظمی گلپایگانی و ... و همچنین احزاب و گروه­هایی چون فداییان اسلام و .... پیام­های تسلیتی به مردم کازرون به امام جمعه کازرون آیت ا... ایمانی گسیل داشتند و این عمل تروریستی را محکوم نمودند. لازم به ذکر است که شهادت دانشجو تییتر  روزنامه­های کشوری شد.

 

نام خانوادگی شهید دانشجو قبلاً دهقان بوده و سپس به دانشجو تغییر یافته است.

*جهت تصحیح و تکمیل این نوشتار، از همه کسانی که با مرحوم شهید دانشجو در ارتباط بوده­اند و یا خاطراتی از آن شهید بزرگوار دارند برای آماده­سازی ویژه­نامه یادواره ایشان ما را یاری نمایند.

با تشکر از آقای ابراهیم بنیادی که ما را در این نوشتار یاری دادند.

این نوشتار حاصل مصاحبه­هایی با دوستان شهید دانشجو از جمله آقایان حاج ناصر حیدری، حاج محمد معنویان، حاج علی صحرابان، حاج مصطفی بخرد حاج علی اسدزاده می­باشد.

 

واکنش ها:

در پی چاپ و انتشار این مطلب ابتدا در هفته نامه شهرسبز و سپس در سایت کازرون نما(http://kazeroonnema.ir/) افراد متعددی با این جانب تماس گرفتند و نظرات خود را پیرامون این مطلب بیان داشتند که از همه آنها ممنون و متشکرم که مرا مورد لطف خود قرار دادند و با نقد این مطلب مطالب مهمی را مذکر شدند که انشالله در نوشتارهای بعد آن اشکالات برطرف خواهد شد.

آن چه که در پی می آید نظر یکی از خوانندگان این مطلب بر روی سایت کازرون نما بود که تحت عنوان نوه شهید دانشجو نوشته شده است. که آن را عیناْ در این جا هم می آوریم. و از خانواده شهید دانشجو عذر تقصیر دارم که آنچنان که باید و شاید نتوانستم چهره آن شخصیت والا(که به اعتراف بسیاری از افراد که در این شهرستان و شهرستان نورآباد ممسنی فعالیتهای فرهنگی مذهبی داشته اند به همراه شهید غلامرضا باقری نژاد بیشترین نقش  فرهنگی را در طول ۱۰۰ سال اخیر داشته اند و می توان آن ها را پدران فرهنگی این دو شهرستان نامید هرچند نمی توان حضور عارف وارسته شهید محراب آیت الله مدنی را هم نادیده گرفت.) را معرفی نمایم. و باید بگوییم اگر خانواده شهید دانشجو و دوستان و یاران آن شهید مطالبی دارند که در این مقال نیامده است می توانند ما را در جریان گذارند تا آن شخصیت والا را بیش از آن چخ نوشته شده به مردم معرفی نماییم.

man naveye shahid daneshjo hastam
vaghean azatoon mamnoonam ke khaterate pedar bozooorgam ro zende kardid
vaghean ghashangoo jazab bod enshaala khoda kheyretoon bede

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 313 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1389 ساعت: 10:11

یکی از دوستان تحت عنوان دانشجو چند مدت پیش نظری رابر روی وبلاگم گذارده بود و دو سئوال پرسیده بود که اکنون به ایشان جواب می دهم. اما قبل از جواب سئوال این عزیز را می آوریم.
نویسنده: دانشجو
جمعه 5 شهریور1389 ساعت: 1:10
سلام دوست خوب و پژوهشگر.
دنبال مطلبی درباره "دولت آقای بازرگان"
در اینترنت بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم
دو سوال برایم پیش آمد:
1- مگر کازرون چیزهای متفاوتی از دیگر تاریخ دارد؟
2- شما درباره دولت بازرگان چه کتابهایی رو میتونید به من معرفی کنید؟
منتظر پاسختان میمانم.
 
در جواب سئوال اول باید گفت تاریخ در حالت کلی جریان خاص خود را طی می نمایید. اما هر دیاری برای خود تاریخی دارد که در آن علاوه بر آن سیر خاص که در بعد کشوری و منطقه ای و حتی بین المللی طی می کند حوادث و اتفاقاتی را درون خود دارد که عبرت های خاص خود را دارد. این حوادث و اتفاقات در نتیجه وجود فرهنگ و تمدن های متفاوت حاکم بر جامعه آن دیار است.
کازرون را می توان در یک بعد بین المللی آن را یک منطقه بر روی کره خاکی دانست و یا به عنوان منطقه ای در خاورمیانه یا ایران. اما همین کازرون شخصیت هایی مجزا از همه آن ها داشته که تاثیرگذاری خاصی فقط در همین منطقه داشته اند. یا مسایلی اتفاق افتاده که برای مردم این دیار جز تاریخ شان است در حالی که در بعد ملی یا منطقه ای اصلاْ دیده نمی شوند. به عنوان مثال در انقلاب اسلامی بسیار روحانیون در شکل گیری آن نقش داشته اند که توسط گروهک ها به شهادت رسیده اند. اما کازرون برای خود تنها یک روحانی داشته است که در عرصه حضور داشته و پیشاپیش مردم در همه عرصه های سخت در کنار آنها بوده است و آن هم مرحوم شهید حجه الاسلام دانشجو بوده است و این در حالی است که در همان سالها حتی سالهای ۵۶ و ۵۷ و یا بهتر بگویم در قضیه مراسم ختم مرحوم شریعتی و مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی ایشان تنها روحانی حاضر در صحنه بوده اند. در حالی که در یک بعد ملی و کشوری ایشان همچون سایر روحانیون حاضر میدان مبارزه دیده می شوند.
اما جواب سئوال دوم باید گفت یعضی کتاب ها درباره شخص مرحوم مهندس بازرگان نوشته شده است مثل کتابی که نوه ایشان نگاشته است. اما کتب دیگری هم هست که شاید درباره دیگران نوشته شده اشت ولی ذکری هم از ایشان شده است مثل کتاب خاطرات مقام معظم رهبری یا آیت الله هاشمی رفسنجانی یا خاطرات مهندس رجبعلی طاهری یا مهندس سحابی و .... نباید شخصیتی همچون مهندس بازرگان را تنها از یک زاویه نگاه کرد و تنها به مطالبی که عده ای موافق یا مخالف فعلی می گویند اکتفا کرد که باید بیشتر با نگاه کسانی جلال الدین فارسی ابراهیم یزدی اسدالله عسکراولادی و... که بیشتر با ایشان محشور بوده اند نگاهی انداخت.
در همین موضوع تنها به عنوان مثال به نامه مقام معظم رهبری به خانواده آن مرحوم که توسط مهندس سحابی به خانواده ایشان داده شده است می توان اشاره نمود که در کتاب خاطرات مهندس سحابی هم عین نامه درج شده است نامه ای که در آن مقام معظم رهبری مهندس بازرگان را احیا کننده اسلام راستین می خواند....
به مقدار بسنده می کنم.
انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 298 تاريخ : يکشنبه 14 شهريور 1389 ساعت: 13:18

 

قسمت ششم از نهضت ملی

مصاحبه با مهندس رجبعلی طاهری

مصاحبه کننده: محمد مهدی اسدزاده

 

انتشار: هفته نامه شهرسبز- سایت خبری تحلیلی کازرون نما- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس- سایت ابا شهید(مرحوم دکتر محمدحسن طاهری) -


 

از آن جا که دشمنی دشمنان تمامی نداشت، هر روز فتنهای را علیه دولت ملی مصدق برنامهریزی میکردند. از سویی دیگر در داخل نیز اختلاف سلایق سیاسیون ملی و مذهبی به اختلافات بزرگی مبدل میشد. اما باید گفت با همه این اوصاف در شهرهای کوچک و دور از مرکز این اختلافات آنچنان ظهور و بروز پیدا ننموده بود و میتوان گفت که صفوف ملت همچنان یکپارچه بود. ولی...

توطئههای دشمنان خارجی و کید و نفاق داخلی و به خصوص دربار و حزب توده کار را روزبروز برای دولت مشکل میکرد. انحلال مجلس نیز که به زعم مصدق از کرکریهای مخالفین بایستی کم میکرد نه تنها کم نکرد که باعث شد تا حامیان دولت یکی از   جایگاههای مهم خود را از دست بدهند. هرچند که مجلس عموماً از مخالفین مصدق بود. این شد که اندکی پس از انحلال مجلس در25 مرداد اولین کودتا علیه مصدق شکل گرفت که با حرکت به موقع دولت خنثی شد و عوامل آن نیز به زندان افتادند. مردم نیز با اطلاع از این کودتا تمام قامت در حمایت مصدق به  خیابانها آمدند. اما ریشه هنوز نخشکیده بود و کودتای دیگری در 28 مرداد صورت داد و با محاصره خانه مصدق و فرار او، قتل مصدق که قرار بود به نام نیروهای به اصطلاح مردمی یا همان اوباش تمام شود ناکام ماند. چندی بعد البته مصدق خویش را معرفی کرد.

در پی دستگیری مصدق و سران نهضت ملی در تهران، با فاصله زمانی اندکی، در شهرهای دیگر نیز این دستگیریها شروع شد. در کازرون هم عدهای دستگیر و عدهای هم فراری شدند.

با این اوضاع اکثر احزاب فعالیتهای خود را به صورت زیرزمینی درآوردند. ما در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران علیرغم زیرزمینی شدن فعالیتهایمان، تشکیلات خویش را حفظ کرده و فعالیتهای جدیدی را آغاز کردیم. عمده فعالیتهای ما پخش نشریات»راه مصدق«،»دیدگاه مصدق«و »مکتب مصدق«بود که به صورت مخفی توزیع میکردیم.

حزب توده هم در پی برخورد محکم رژیم و لو رفتن سران آن، اکثریت اعضای بلندپایه آن یا فراری شدند یا به زندان افتادند.

در کازرون هم تعدادی از اعضای حزب مردم ایران و حزب ایران دستگیر شدند و عدهای نیز مدتی به زندگی مخفیانه روی آوردند. باید گفت که از اعضای حزب توده کازرون نیز تعدادی دستگیر شدند. بعضی از آنها را ما میشناختیم ولی بعضی دیگر از افسران نظامی بودند که در پادگانهای کازرون به سر     میبردند و نمیشناختیم زیرا عمده      فعالیتهایشان زیرزمینی و مخفیانه بود.

اعضای حزب توده عمدتاً در ابتدا به زندانهای سنگین و طویلالمدت محکوم میشدند و این امر باعث میشد تا بسیاری از آنان به امضای توبهنامه دست بزنند و محکومیت آنان کم شده در نتیجه پس از مدت کمی از زندان آزاد   میشدند. مثل آقای ”محمدجواد.ر“ از اعضای جوان آن موقع حزب توده کازرون یا آقای ”د“ مسئول حزب توده در کازرون.

در مهر سال 32وارد دبیرستان شاپور(شهید بستانپور فعلی) شدم و از همان ابتدای سال، تراکتهایی را به شکل دستنویس و روی تکههای کاغذی که خودمان میبردیم،     مینوشتیم با عناوینی چون»مرگ بر زاهدی، مصدق پیروز است و...«و در سطح مدسه و شهر پخش میکردیم. این کار بر عهده من و آقای عیالی بود که با هم همکلاسی بودیم. حدود دی ماه بود که لو رفته و بازداشت شدیم.

ما را به ستاد ارتش بردند. آن موقع در کازرون تیپ16ارتش حضور داشت. ستاد، یک ساختمانی بود جنب گاراژ کازرونی، توی خیابان اصلی کازرون. دو سه روزی در ستاد بازداشت بودیم. علت لو رفتن ما هم مطابقت تراکتها با ورقههای امتحانی و همچنین سابقه فعالیتمان، بود. چون در مدرسه اینها توزیع میشد حدس زده بودند که باید کار دانشآموز باشد.

چون در بازجوییها وقتی ما منکر قضیه شدیم برگههای امتحانی و تراکتها را به عنوان سند جرم به ما نشان دادند.

اندکی بعد به دلیل دوندگیهای پدرم، نرسیدن به سن قانونی، و عدم اعتراف، مجبور به آزاد کردن ما شدند. در مدت بازداشت من و عیالی از هم جدا بودیم.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 303 تاريخ : چهارشنبه 9 تير 1389 ساعت: 12:59

قسمت پنجم از نهضت ملی در کازرون

مصاحبه با مهندس رجبعلی طاهری


 

اولین سالروز قیام 30 تیر:

اولین سالروز قیام 30 تیر 1330 در حالی برگزار میشد که بین بسیاری از رجال مذهبی و ملی و سیاسیون که از رهبران نهضت ملی بودند اندک اختلافاتی مشاهده میگردید.

این اختلافات علیالظاهر بیشتر مربوط به سلایق مختلف بود، ولی علیرغم همه این اختلافات، همچنان همه در کنار هم بودند.

مردم شادمان از پیروزی سال قبل، به یکدیگر خبر میدادند تا برای برگزاری اولین سالروز قیام ملت ایران و پیروزیشان جشن بگیرند.

ما نیز در حزب مردم ایران و دوستانمان در حزب ایران فعالانه در تکاپو بودیم تا اولین جشن سالروز پیروزی و یک سال مقاومت ملی را به بهترین وجه و باشکوه برگزار نماییم.

از جمله کارهایی که میکردیم این بود که تراکتها، بروشورها و اتیکتها و نشریات حزب مردم ایران و حزب ایران و یا بیانیههای دکتر مصدق و آیتا... کاشانی و سایر رجال نهضت را چاپ کرده و در میان مردم توزیع مینمودیم. یا در بازار با همکاری کسبه و بازاریان (یا بهتر است بگویم آنها به کمک ما چون بازاریان کازرون همیشه خودشان پیشتازتر از احزاب و گروهها و جریانات حرکت میکردند) به آذینبندی بازار و معابر مشغول شدیم.

روز 30 تیر سال 1331، به واقع تکراری بود بر قیام پرشکوه و عظیم 30 تیر 1330. همه مردم از گوشه گوشه شهر حرکت کردند و در میدان خیرات مجتمع شدند تا اولین سالروز پیروزی و مقاومت خویش را جشن بگیرند.

دسته دسته مردم از کوچه بازارها رد میشدند، در حالی که شعارهایی در حمایت از نهضت ملی، مصدق و قیام پرشکوه و پیروزمند سال قبل خود میدادند.

شیرینی و شربت پخش میکردند و یکسال مقاومت و ایستادگی خود را در برابر استبداد و استعمار را نه تنها به یکدیگر تبریک میگفتند که یکدیگر را به مقاومت بیشتر دعوت مینمودند.

مردم در میدان خیرات جمع شده و تنی چند نیز از سوی حزب ایران و حزب مردم ایران در آن جا سخنرانی کردند. یکی از کسانی که در آن روز سخنرانی آتشینی نمود، برادرم دکتر محمدحسین طاهری، از اعضای حزب مردم ایران در شیراز بود.

سخنرانان توطئههای دشمنان را متذکر شده و مردم را به ایستادگی و دفاع از دولت مردمی دکتر مصدق فرامیخواندند.

این مراسم نیز به سرعت به شهرهای مختلف مخابره شد.

دومین سالروز قیام سی تیر:

هر چه زمان بیشتر میگذشت، بین رجال و رهبران نهضت ملی اختلافات بیشتر میشد.

در حالی که به دومین سالروز قیام سی تیر نزدیک میشدیم، دامنه این اختلافات هم گستردهتر میگشت و بیشتر به میان مردم رسوخ نموده و ظهور و بروز پیدا میکرد.

دیگر نه تنها در تهران و شهرهای بزرگ که در شهرهای کوچک نیز مردم این اختلافات را مشاهده نموده و میدانستند که اوضاع به شدت در حال خراب شدن است. هرچند هنوز بین صفوف ملت فاصله ایجاد نشده بود و به محض شنیدن خبری مبنی بر در معرض خطر قرار گرفتن دولت، یا درخواست مصدق نسبت به یاری مردم، مردم به سرعت و باشکوه در صحنه ظاهر شده و اعلام حمایت خود را از دولت نشان میدادند.

حرکت مصدق مبنی بر اخراج اشرف پهلوی و بعضی از کسانی که در امور داخلی از سوی شاه دخالت میکردند باعث شده بود که سلطنتطلبان سخت در فکر سقوط مصدق و ملیون باشند. اما حرکتهای مردمی در حمایت از مصدق، شاه را بیشتر در ترس و هراسِ تنهایی فرومیبرد.

30 تیر 1332 نزدیک میشد و همه مردم و رجال سیاسی مذهبی خود را برای جشن دومین سالروز نهضت ملت ایران آماده       میکردند.

اختلافات در این ایام اندکی   کمرنگ شد و همه و همه دست در دست هم، شهر را آماده پذیرایی و جشن کردند.

بازار مثل همیشه، پیشروتر از همه اقشار بود. اول از همه بازار آذین بسته شد.

30 تیر 1332، مردم دسته دسته همچون سال گذشته به سوی میدان خیرات آمدند. بازاریها نیز از درون بازار حرکت میکردند.

در میدان خیرات تجمع بزرگی برپا شد که شعارشان در حمایت از دولت مردمی دکتر محمد مصدق بود.

راهپیمایی و تجمع آن سال هر چند در همه کشور و به خصوص در تهران، کمتر از سال قبل شده بود، اما مردم کازرون نه تنها کمتر از سال قبل که حتی    میتوان گفت بیش از سال قبل در مراسم سالروز قیام 30 تیر شرکت کردند.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 315 تاريخ : دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت: 9:50

  قسمت چهارم از نهضت ملی در کازرون

مصاحبه با مهندس رجبعلی طاهری

چاپ شده در هفته نامه شهرسبز


 

پیشگفتار:

در مورد شخصیت مهندس رجبعلی طاهری که عدهای خواستند معرفی شود، باید بگویم که همین خاطرات به نوعی بازگو کننده شخصیت ایشان است. اما باز به صورت اختصار گوشهای از   زندگینامه ایشان را برایتان میآوریم.

مهندس رجبعلی طاهری متولد 1315ه.ش در کازرون است. ایشان با شروع نهضت ملی در آغازین حرکتهایی در این راستا در شیراز و کازرون به عنوان یک فعال سیاسی، فعالیتهای سیاسیاش را از نوجوانی با عضویت در حزب ایران و حزب مردم ایران آغاز کرد. پس از سقوط دولت مصدق به دلیل فعالیتهای سیاسی و حمایت از دولت مصدق چندین بار دستگیر شد. در اواخر دهه30 وارد دانشگاه تهران شد و در رشته راهسازی مشغول تحصیل شد.

با آغاز نهضت امام خمینی در دهه چهل به عنوان یک مبارز وارد عرصه جهاد شد و اولین جرقههای نهضت اسلامی را با کمک شهید دانشجو و مرحوم غلامرضا باقرینژاد در انجمن امور دینی کازرون زدند.

در ادامه با تشکیل شرکت عتیق تحت همین عنوان، سازمان مجاهدین اسلام را پایه گذاشت.

در اوایل دهه پنجاه با لو رفتن سازمان توسط ساواک ایشان دستگیر و سازمان به عنوان گروه مهندس طاهری معرفی شد.

پس از انقلاب ایشان به عنوان اولین نماینده مردم شهرستان کازرون وارد مجلس شورای اسلامی شدند. ایشان همچنین موسس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان فارس هم بودند.

مهندس طاهری هم اکنون مدیرمسئول و سردبیر فصلنامه انتظار هستند.

***

از اولین روزهای پس از 30 تیر 1330 توطئه های داخلی و خارجی علیه دولت مردمی مصدق شروع شد. در این بین، حزب توده و سلطنتطلبان بیشترین حملات را علیه مصدق انجام میدادند.

فشارهای خارجی که بیشتر از سوی انگلیس و در مقام بعدی شوروی علیه مصدق، بیشتر شده بود. انگار همه و همه دست در دست نهاده بودند تا ملت را سرکوب کنند.

عدهای نفوذی و از خودبیگانه نیز دور مصدق و کاشانی را گرفته بودند تا این دو، یا به طور واقعیتر و بهتر مذهب را علیه ملت و ملت را علیه مذهب و مذهبیون و ملیون را در مقابل یکدیگر قرار دهند. البته قابل ذکر است که در اکثر نقاط کشور و از جمله کازرون این اختلافات وجود نداشت و همه یک ید واحد بودند یعنی بحث، بحث ملی بود و اصلاً ملی بودن را جزیی از مذهب خود میدانستند. این اختلافات بیشتر در تهران و بین سران نهضت بود تا بین مردم و شهرهای کوچک.

حمایتهای مردمی:

در پی حملات و سنگاندازیهای مخالفین و دشمنان ملت، مصدق در هر مورد بلافاصله برای حل آن مسئله و بحران، دست به دامان ملت میشد و از ملت    میخواست تا وارد عمل شوند. مردم سراسر کشور هم که دولت و دولتمردان را از خود میدانستند و این که حفظ این دولت را حفظ شرافت و عزت و غیرت و همیت و ملیت خود تلقی میکردند سریعاً وارد عرصه شده و خیابانها مملو از جمعیتی میشد که در حمایت از مصدق شعار میدادند. دقیقاً مثل حضور مردم در راهپیماییهایی مثل راهپیمایی روز 22 بهمن یا روز قدس، در ایام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی. البته مردم کازرون، از جمله شهرهایی بودند که جلوتر و پیشتازتر از سایر شهرها حرکت میکردند. کسبه و بازاریان بلافاصله مغازههای خود را تعطیل میکردند و مردم هم از وسط بازار شروع به حرکت مینمودند. از هر سوی بازار (از هر ورودی) حرکتهای مردمی شروع میشد و به سوی میدان خیرات( شهدای فعلی) میآمدند.

در میدان خیرات تجمع مردمی برگزار میشد و یکی دو نفر همیشه از سوی حزب ایران یا مردم ایران در توجیه عملکرد و تشریح صحبتها و عملکرد و چرایی آن سخنرانی میکردند.

عدهای هم به پست و تلگراف رفته و حرکتهای خودجوش مردمی در حمایت از مصدق را به تهران مخابره میکردند.

 این عوامل باعث شد تا دشمنان ملت، سریعاً عقب نشسته و به خواستهای مصدق تن در دهند.

وضعیت اقتصادی در دوران مصدق:

مصدق توانسته بود اقتصاد ایران را بهبود بخشیده و اقتصادی محرک و سالم را به نمایش بگذارد. چیزی که با گذشت بیش از نیم قرن از آن دوران، دیگر ایران اقتصادی را به آن بالندگی به چشم خود ندیده است.

آن ایام من در مغازه پدرم در بازار کازرون مشغول بودم و به عینه شاهد که    علیرغم آن همه تحریم خارجی و احتکار داخلی، بازار رونق خوبی داشت و کسب و کار بسیار عالی بود. قدرت خرید مردم روز به روز بالاتر میرفت و همه مردم از وضعیت اقتصادی راضی. زیرا که به چشم خود میدیدند و احساس میکردند و شاید بتوان گفت این وضعیت اقتصادی خوب، دلیلی بر حمایتهای مردمی از دولت مصدق بود.

در آن زمان، حتی آشغالهای ما هم صادر میشد. به عنوان مثال در آن ایام  شرکتی ایرانی بود که پوست انار میخرید و عدهای از همان شرکت مامور، که در شهرها و دهات پوست انار بخرند و آن را به شرکتهای رنگسازی آلمانی       میفروختند.

شرکت آلمانی از این پوست انارها برای ساخت رنگ استفاده میکرد. این هم یک نوع اشتغالزایی بود و هم درآمد. در آن زمان به یاد دارم که در این کازرون خودمان حتی فضلههای سگ و گربه را هم جمع میکردند و به افرادی که مامور خرید آنها بودند و میفروختند و آن شرکتها هم آنها را صادر میکردند.

عدهای بسیار از همین طریق ارتزاق مینمودند. یک ممر درآمدی هم بود برای دولت.

بهتر وضعیت اقتصادی آن است که واردات و صادرات با هم به تعادل برسند و در واقع در آن زمان صادرات و واردات با هم برابر شده یعنی بهترین حالت در اقتصاد یک مملکت.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 283 تاريخ : دوشنبه 10 خرداد 1389 ساعت: 9:48

مهندس رجبعلی طاهری 

قسمت سوم از نهضت ملی در کازرون

مصاحبه با مهندس رجبعلی طاهری

 

انتشار: هفته نامه شهرسبز اردیبهشت 89- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس - سایت خبری تحلیلی کازرون نما -


 

از همان بدو تاسیس حزب ایران نشریه ملت از سوی این حزب منتشر میشد، که از همان آغازین روزهای تاسیس حزب ایران در کازرون نیز توزیع شد.

ارگان حزب مردم ایران هم هفتهنامهای به نام مردم ایران بود که این نشریه نیز با تاسیس حزب مردم ایران در کازرون، در سطح شهر پخش میشد.

علاوه بر این دو حزب، حزب توده هم که توسط... در کازرون تاسیس شده بود از حدود سالهای 28-29 فعالانه در عرصه سیاسی کازرون کار میکرد. اینها نیز برای خود نشریهای داشتند که به صورت داخلی و محرمانه بود.

از صبح 30 تیر سال 1330 علاوه بر این که مردم در میدان خیرات تجمع کرده بودند، عدهای نیز در ساختمان پست و تلگراف کازرون، که فاصلهی چندانی هم با میدان خیرات نداشت متحصن بودند. این افراد از همان ساعات اولیه روز که تجمع مردم کازرون شروع شد، دست به کار شده و اخبار حضور مردم غیور کازرون در حمایت از نهضت ملی و شخص دکتر مصدق به نقاط دیگر کشور به خصوص شیراز و تهران مخابره مینمودند. از طرف دیگر نیز لازم به ذکر است که اخبار شهرهای دیگر کشور نیز به کازرون مخابره میشد و توسط این عده به سمع مردم میرسید. به این صورت که عدهای اخبار واصله به پست و تلگراف کازرون را از تلگرافخانه دریافت کرده و به سخنرانان و گردانندگان مراسم تجمع میدادند تا در جمع مردم متحصن خوانده شود. همین افراد اخبار جدید را میگرفتند و به تلگرافخانه میبردند تا به نقاط دیگر کشور مخابره گردد.

حدود بعدازظهر بود که خبر برگشت مصدق به نخستوزیری به کازرون رسید و این خبر به سرعت به میدان خیرات و مردم تجمعکننده رسید. رسیدن این خبر موجی از شادی و نشاط را به میان مردم آورد.

باید گفت این مقاومت مردمی، در حالی صورت میگرفت که در طی چهار ماه نخستوزیری دکتر مصدق، گروهها و احزاب مخالف بسیار فعالانه و حتی بیشتر از طرفداران مصدق فعالیت میکردند و با توجه به در دست داشتن اکثریت مطبوعات کشور، جو بسیار مسومی را علیه مصدق درست کرده بودند.

حزب توده از جمله احزاب بسیار شناخته شدهای بود که شمشیر را از رو بسته بود و سعی داشت تا دولت را به هر نحو ممکن تخریب نماید.

در استان فارس و به خصوص در شیراز حزب برادران خصومتی شدید با دولت ملی مصدق داشت. این خصومت در حزب برادران چهرهای مذهبی هم به خود گرفته بود. چرا که این حزب توسط شخصیتی روحانی به نام آیتا... سیدالهاشمی راهاندازی و ادراه میشد. که از مجتهدین به نام شیراز و استان فارس بود و محبوبیتی نیز در بین عامه مردم داشت.

این حزب درست است که در کازرون پاتوقی نداشت و ظاهراً وجود رسمی نداشت اما نباید طرفدارها و سپاتهای غیررسمی آن را فراموش کرد، که این افراد خط و خطوط حزب برادران را در کازرون دنبال مینمودند.

در کل میتوان گفت در استان فارس و به تبع آن کازرون دو جریان عمده از همان سال 29 و به خصوص در طول این چهار ماه علیه مصدق کار میکردند، یکی حزب توده بود و دیگری حزب برادران. این دو بیشترین حملات و توهین و لودگیها را علیه مصدق و دولت ملی و طرفداران و مبارزان حتی آیتا.. کاشانی و فداییان اسلام صورت میدادند.

از طرفی ما و دوستانمان در حزب مردم و ایران نیز در حمایت از مصدق و جریان مبارزات ملی ایران هر چه از دستمان برمیآمد انجام میدادیم.

مثلاً از جمله کارهایی که در این ایام کردیم چاپ و انتشار و توزیع اتیکت و بروشور و تراکت و ... بود.

علاوه بر ما که حامیان مصدق و دولت بودیم و در سطح شهر خودمان فعالیت داشتیم، رادیو هم در دست دولت بود و شاید این تنها رسانهای بود که مصدق میتوانست بی هیچ ترس و هراس و سانسوری در آن به تبیین مواضع خود برای مردم سراسر ایران بپردازد.

غیر از رادیو و چند نشریه که آنها نیز صددرصد در اختیار نهضت نبودند و بسیار میشد دید که آنها هم علیه مصدق کار میکنند، باید گفت بقیه رسانهها اعم از داخلی که آن روز بیشتر نشریات بودند و رسانهها خارجی از رادیو بی بی سی گرفته از بلوک غرب تا رادیو شوروی از بلوک شرق یعنی از شرق تا غرب عالم همه علیه مصدق و نهضت ملی مردم ایران بودند.

اینها نه تنها علیه مصدق فعالیت مینمودند که سعی در ایجاد تفرقه و شکاف بین رهبران نهضت و صفوف مستحکم مردم داشتند و در این را هر چیز را بر خود حلال کرده بودند.

شاه که فکر میکرد این همه فعالیت اجنبی و دشمنان و منافقان داخلی جواب داده است در یک اقدام نسنجیده حکم نخستوزیری مصدق را پس گرفته بود، اما حال به خوبی میتوانست ببیند که همه آن تبلیغات نه تنها به نفع او نشده که به ضررش نیز تمام شده است. چرا که با نخستوزیر کردن قوامالسلطنه موج خروشان مردم ایران را بر علیه خود به خیابانها کشانده بود.

در پی حکم جهاد آیتا... کاشانی و ورود او به صحنه سه روز مقاومت مردمی در سراسر کشور شروع شد و این امر بود که شاه عرصه را بر خود تنگ دید و مجبور شد تا بار دیگر حکم نخستوزیری مصدق را امضا کند. او مجبور بود از این به بعد به حکم مصدق سلطنت کند و نه حکومت.

در این چند روز به خوبی به یاد دارم که مردم کوچه و بازار کسب و کار را رها میکردند، مغازهها تعطیل بودند و مردم در میانه گود مبارزه بودند.

شاید کازرون از معدود شهرهایی بود که به این شکل همه جانبه وارد میدان گردید.

یکی از کارهایی که مردم کازرون در طی این چند روز انجام میدادند این بود که آدمکی را با کاه درست کرده بودند و لباسی چونان قوامالسلطنه بر تنش نمودند و سوار بر الاغش کرده و در شهر چرخاندند. و شعار میدادند: یا مرگ یا مصدق

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 335 تاريخ : سه شنبه 7 ارديبهشت 1389 ساعت: 12:42

 

پیشگفتار:

در قسمت قبل در مورد تاسیس حزب ایران و جرقههای آغازین نهضت ملی مطالبی عنوان شد. در این قسمت سعی داریم تا نهضت ملی نفت ایران را تا آغاز قیام مردمی و سراسری 30 تیر 1330 بررسی کنیم.


انتشار: هفته نامه شهرسبز فروردین 89- سایت خبری تحلیلی کازرون نما - سایت خبری تحلیلی نگاه فارس -سایت خبری تحلیلی خبر پارسی - سایت خبری تحلیلی حافظ نیوز



سالهای 28 و 29 یکی پس از دیگری در حالی میگذشتند که بحث ملی شدن صنعت نفت از مجلس فراتر میآمد و در میان مردم کوچه و بازار به عنوان بحث اصلی و روز جای میگرفت. احزاب که دیگر جای خود را داشتند.

اسفند سال 1329 رو به اتمام بود. نفت که دیگر از یک نوع ماده سوختنی فراتر رفته بود و نمودی شده بود برای استقلال ملی.

همه مردم خود را همچون سالهای قبل در حال خمودی و رخوت برای برپایی عید نوروز آماده میکردند.

روز شانزدهم اسفندماه آن سال قبل از ظهر بود که فریاد فرو خورده ملت ایران با نفیر گلوله خلیل طهماسبی در تهران به خروش آمد.

خبر ترور رزمآرا در مسجد ختم آیتا... فیض در میان مردم غلغلهای همراه با یک شوک بزرگ را نه تنها درون مرزهای ایران به وجود آورد، که در خارج از کشور نیز این فریاد رسای ملت گوش همگان را کر کرد. هر چند باید این را نیز گفت که ترور آقای نخستوزیر موجی از تشویش و اظطراب را هم به میان مردم آورد.

این ترور مثل همه ترورها اثرات متفاوتی را در بین طبقات مختلف مردم به وجود آورد که بعضی از آنها مثبت و بعضی منفی بودند.

چندین سال بعد، زمانی که به دلیل مبارزات سیاسی دستگیر شده و با عزتا... سحابی هم بند گردیدم، سحابی برایم از روزهای نهضت میگفت: «در آن ایام نواب صفوی به دیدن مصدق آمد، به مصدق و سایر نمایندگان جبهه ملی گفت چرا معطلید؟ چرا کاری نمیکنید؟ مشکل شما چیست؟ مصدق به نواب صفوی گفت: مشکل ما رزمآراست. نواب صفوی نعلبکی استکان چایش را از زیر استکان برداشت و بر روی استکان گذاشت و قاطعانه گفت: حل است. چند روز بعد رزمآرا ترور شد.»

این خبر تاثیر بسیار بدی بر روی شاه گذاشت، و شاه را سراسیمه کرد. این بود که تنها حدود 10 روز بعد از دفن رزمآرا در روز 29 اسفند 1329 در شب عید، عیدی ملوکانه از سر ذلالت و بدبختی و واماندگیاش به مردم رسید و نفت ملی شد.

دکتر مصدق، مهندس مهدی بازرگان، که آن زمان استاد ترمودینامیک دانشگاه تهران بود، را به عنوان مسئول هیئت خلع ید از انگلیس راهی آبادان نمود.

ملی شدن صنعت نفت، نه تنها دست انگلیس را از نفت جنوب قطع نمود که یک تودهنی هم به ایادی شوروی یعنی حزب توده در ایران بود چرا که آنها به دنبال واگذاری نفت شمال به شوروی بودند.

ملک و ملت ایران، عید آن سال را بسیار شیرینتر از هر سال جشن گرفتند. عیدی که با مجاهدت فداییان اسلام، به کام ملت شیرین شده بود.

اندکی بعد مجلس دکتر محمد مصدق را به عنوان نخستوزیر به شاه معرفی نمود که شاه در کمال استیصال مجبور به قبول آن شد.

از همین زمان دو جریان شروع به سنگاندازی، تمسخر و استهزا دولت مصدق گرفتند. تودهایها و سلطنتطلبها. این امر در شهر ما هم وجود داشت. حزب توده که هنوز عمر زیادی در کازرون نداشت به تبلیغ علیه مصدق و اهانت و تمسخر و استهزا مصدق پرداخت و در مقابل این حزب مردم ایران و حزب ایران بودند که به شدت با آنها مقابله، و از دولت مصدق حمایت میکردند .

این اوضاع ادامه داشت تا تیر 1330. یعنی حدود 4 ماه بعد. شاه که با دیدن اوضاع به این صورت وهم و گمان برش داشته بود که مصدق و نهضت ملی برای همیشه رو به پایان است در اقدامی نسنجیده مصدق را برکنار کرد.

این امر جو جامعه را بسیار متشنج و پرهیاهو کرد، و به ناگاه همه ایران بلند شد تا به دنیا ایستادگی خود را در برابر استعمار و استبداد نشان دهد.

آیتا... کاشانی با حکم این که اگر ظرف 24 ساعت مصدق برنگردد کفنپوش به خیابان میآیم. بر حمایت خویش و جریان اسلامگرا از مصدق تاکید ورزید.

در پی این حکم احزاب و شخصیتهای ملی و مذهبی در حمایت از مصدق وارد میدان شدند.

ما نیز در حزب مردم ایران و دوستان ما در حزب ایران در شهرستان کازرون برنامهریزیهای لازم را نمودیم و قرار شد به صورت سراسری در روز 30 تیر وارد میدان شده و یک تظاهرات با شکوه را برپا کنیم.

روز 30 تیر بود. میدان خیرات(میدان شهدای فعلی) پر شده بود از مردمی که آمده بودند تا حمایت خود را از مصدق اعلام کنند. کنترل مردم توسط ما یعنی حزب مردم ایران و دوستان ما در حزب ایران صورت میگرفت.

از ابتدای صبح جمعیت آمده بود. هر لحظه بر جمعیت تظاهرکنندگان افزوده میشد. دیگر کار برای ما که به نوعی انتظامات این حرکت بودیم مشکل میشد.

حوالی بعد از ظهر میدان شهدا دیگر جای سوزن انداختن نبود. حتی خیابانهای اطراف نیز مملو از جمعیت بود. پلاکاردها در حمایت از مصدق و کاشانی و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. دیگر خبری از شعارهای حزبی نبود. شعارهای سیاسی هم که از مدتها قبل توسط احزاب و سیاسیون داده میشد رنگ باخته بود. همه آمده بودند تا سرنوشت خود و مملکت خود را، در دست بگیرند. آمده بودند تا بگویند ما مستقلیم. ما استقلال میخواهیم. این آرزویی بود که 200 سال در پی آن بودند. خونها دادند و خونها ریختند. اما سرانجام مشروطه چه شد. به رضاخان منتهی شد. مردم آمده بودند تا بار دیگر مشروطه را احیا کنند. همین. میخواستند قانون اساسی را زنده کنند. همین.

آن روز چند نفری سخنرانی کردند و روحیه مردم را بالا میبردند. عدهای هم شعار میدادند. هر چند به درستی به یاد ندارم چه کسانی سخنرانی کردند، اما این یادم هست که همه در مورد این صحبت میکردند: صنعت نفت، استقلال ملی و این که مصدق استقلال ملی را برگردانده است.

شاید اگر بخواهم شعار دیروز را با امروز مقایسه کنم باید بگویم: صنعت نفت ملی حق مسلم ماست.

حول و حوش غروب بود، که تلگرافی به کازرون رسید. این تلگراف حکایت از این داشت که شاه مصدق را به نخستوزیری برگردانده است.

خوانده شدن این تلگراف در میدان خیرات، تجمع مردم را شکست و مردم با لبخند رضایت و شادی به خانهشان برگشتند.

بیگمان این بزرگترین شیرینی بود که به آنها داده شد.

هنگامی که قرائت تلگراف تمام شد، فریاد شادی مردم، از هر گوشه شهر برخواست. آن لحظه انگار تمام دنیا را به مردم داده بودند.

برگشتن مصدق به نخستوزیری، و قیام سی تیر سال 1330 را باید نقطه عطفی در تاریخ مردمسالاری ایرانیان دانست.

نقطهای که بر اثر مقاومت مردم در برابر استبداد و استعمار به نقطهای تاریخی بدل شد که هیچگاه از تاریخ این مرز و بوم پاک نخواهد شد.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 308 تاريخ : شنبه 7 فروردين 1389 ساعت: 16:34

خبرنامه