انجمنی

متن مرتبط با «شعر» در سایت انجمنی نوشته شده است

درد سنگ

  •   ایمان به سنگ که سنگم ایمان به درد که از بس خورده ام من عین دردم     انتشار: شعر نو -,شعر، ...ادامه مطلب

  • اختتامیه ششمین جشنواره بین المللی شعر فجر

  • روزجمعه آخر بهمن امسال به عنوان خبرنگار رفتم به ساختمان کتابخانه مرکزی فارس درشیراز که قرار بود وزیر ارشاد هم برای سخنرانی در ششمین جشنواره شعر فجر بیاید. ساختمانیکه از بیرون نمایی سنتی دارد ولی وقتی وارد آن می شوی بوی مدرنیته از نمای داخلیآن به مشام می رسد. نه این که بگویی میان سنت و مدرنیته بلکه مدرنیته ای در لباسسنت. روزجمعه آخر بهمن امسال به عنوان خبرنگار رفتم به ساختمان کتابخانه مرکزی فارس درشیراز که قرار بود وزیر ارشاد هم برای سخنرانی در ششمین جشنواره شعر فجر بیاید. ساختمانیکه از بیرون نمایی سنتی دارد ولی وقتی وارد آن می شوی بوی مدرنیته از نمای داخلیآن به مشام می رسد. نه این که بگویی میان سنت و مدرنیته بلکه مدرنیته ای در لباسسنت.ازپله های ساختمان پایین می رویم. انگار زیرزمینی است که قرار است دخمه شعر شود. یاشعر جایگاهش در این زیر زمین هاست. واردسالن همایش ها که می شویم اولین چیزی که به چشم می آید، این است که چند شاعر نامیکشور و  استان درست روبروی درب ورودی رویزمین نشسته اند. وقتی وارد می شوی تازه متوجه می شوی که سالن پر است و حتی کنارههای دیوار نیز عده ای که تقریباً همه جوان هستند ایستاده اند. قیافه ها نه بوی روشنفکریدارد نه بوی سنت. همه ساده و بی آلایش.معاونفرهنگی ارشاد دارد داد سخن می دهد از این که صبح شعر دخترک نوجوانی در باب انقلابکه سنش نه به انقلاب می خورد و نه حتی دفاع مقدس و شاید دوران سازندگی او را بهخود آورده است که این نوجوان بهتر از خودش پیام های انقلاب را درک نموده است.بیژنارژن شاعری از شعرای نامدار فارس اولین شاعری بود که شعر خواند. بهرامی شعرش رامحکم خواند.دکترآنجلی تو از ایتالیا شعری نخواند اما متنی را از جیبش در آورد تا بخواند. قیافهساده و ایرانی اش و هر چند در تلفظ کلمات کمی مشکل داشت اما سخنش بوی گلستان سعدیداشت: شعر زیبایی مطلق هستی را در من زنده کرد. خارج از هر مکتب و قومیتی. دارنگشاعری از استان بوشهر این گونه شعرش را آغازید:جسمتاگر نیست روحت زنده استوسپس شعری را در وصف شهدای مفقود الاثر خواند: هر پاره استخوان  گمگشته تو – استخوانی است که در گلوی دشمن مانده استحمیدیمعاون فرهنگی ارشاد و معاون اجرایی شعر فجر نیز در این مراسم گفت: امسال بر اساسسیاست تمرکز زدایی جشنواره را در 9 منطقه کشور برگزار کردیم. که کرمانشاه به دلیلمصادف بودن با هفته وحد, ...ادامه مطلب

  • به عنوان شعر

  • چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت. چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت. گفتم:من که شاعرنیستم. اندکی ذوقمرا شعرکی ساده وبی پیرایهنشناسید بهعنوان ادبکه کسانیهستند.... یک دفعه یاددورانی افتادم که در دانشگاه آزاد کازرون دانشجو بودم. انجمن اسلامی دانشجویان هرهفته یک نشست ادبی داشتند که اگه اشتباه نکنم اسمش پنجره بود. یه روز بچه ها از منخواستن که برم تو اون شرکت کنم و اگه میشه یکی از نوشته هامو بخونم. یک دفعه اینشعر اومد:.گهگداری قلمیاز ته دل می نویسد برذهن که تو ایخواب ترین خواب جهان اندکی بیداری این تمام هنرشعر من استاستقبال شد کهتو که فی البداهه می شعری پس حتماْ باید بیای شعر بخونی. که دوباره شعر دیگه ایاومد. که بعداْ می نویسمش. آخه باید وایسم دیگرون بیان نقد تند و تیز بکنن. بعدشاونو بنویسم. اما دیشبرفته بودم باغ جنت. با معلم دینی سال اول راهنماییم که خیلی بهش علاقه دارم قرارداشتم. بله حاج اصغر شجاعی. مداح رزمندگان اسلام. در جبهه های نبرد. مردی که بهعنوان یکی از سمبل های رزمندگان مجاهد شهر ما که در دوران دفاع مقدس مداح آنانبوده و به آنان کربلایی شدن رو آموخته و شاید اگر به او بگوییم آهنگران کازرون کمنگفته ایم. اما دایی امهم آن جا بود. حاج حسین پیروان. خیلی حال کردیم دیشب. وقت نماز شد. و صدای موذنبلند.وضویی ساختیمو در بارگاه کبریایی ایستادیم:دیشب من نمازم را پی تکبیر گللاله عاشق خواندم پشت مردی کهقدش بشکستههمان مرد کهمی خواندیمش که در بارانآمدو سجاده ما چمن خیس و گلجنت بود که زمین را تا اوج فلک پیمودیم قامت سرو کهدیدیم پی آن مردشکست سرو چون رفترکوع غنچه دردمجان داد و اینم ظهراومد: پدرم پایش را روزگاری کهجوان بود پر از غوغابود و جهان را سهراب واربه نبردشطلبید پشت یکمعبر عشق با, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها