به یاد عموی شهیدم شهید علیرضا اسدزاده که در عملیات کربلای4 ، حین عقب نشینی در اروند گلوله گلویش را شکافت. همان گلویی که روزگاری وقف حسین و کربلا بود. او در دریا، چون مولایش با گلویی پاره پاره لبیک اللهم لبیک را سر داد و به مولایش پیوست.
و امروز در آستانه بیست و پنجم سالگرد کربلای ایران و عاشورای کربلا می نویسم:
شب بود
تار و سیاه
سرد و خموش
در پای آتش هیزم
که برفروخت
شمعی شد و به انجمن نوری فروخت
گرمای گفتمان دایی
گرفت حال
می گفت از عروسی یلدا
عروس درد
در آن شب سیاه
تاریک و سرد
شب بود و وحشت و دنیا به یک طرف
خورشید و راستی و بهشت سوی دگر
شهزاده های شهر
آماده از برای حجله خویش
بر دست و پای خویش حنا بسته از صفا
و آن از برای یلدا عروس شان
از خانواده شهادت و از دشت نینوا
دامادهای شهر بر کرانه رود
بر گیسوان سپید عروس
لبخند می زدند
یلدا عروس شهادت چنین بگفت
هر کس زند به گیسوانم حنای خون
امشب همو به حجله عشق می کشم
یلدا عروس شب سرد
بنشسته بود
دامادهای جوان در پیش رو
یک یک سوار قایق عشق می شدند
بر رود چو موج به پیش می شدند
هر کس در این مسابقه بر رقص خون نشست
او برده بود عروس شهادتش
زیرا طریقت عشق است رقص خون
دامادهای جوان
عاشقان شیدایی
در خون نشسته
به رقص جنون شدند
با خون خویش گیسوانش حنا زدند
رنگی که تا ابد جاوادن شدند
ما مانده از شب دامادهای خون
وقتی که دیده ایم این همه را غرقه خون
دیوانه گشته
و مردیم والسلام
یلدا درون خون به خونابه شست
وقتی که دید جوانا به خون شدند
انجمنی...برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 371