کازرون ، دیار ما نیز همچون ایران ، مام وطن، در پی سالها گذشت زمان ، فراز و فرودها داشته است که با گذر از هر کدام ، زنگار تاریخ آن را فرا گرفته است و گاه دیگر از آنان یاد هم نمیشود. یاد نمیشود تا دیگر غمهایی که آنها بر ما گذاشتهاند ما را مایوس و سرخورده و از راه مانده نکند ، تا شادیهای آنان ما را شیفته و مغرور خود نکند که در این نیز جز ماندن و یاد گذشته خوب کردن چیزی نیست.
با همه این اوصاف که از گذشتهها میشود ، اما باید آنان را همواره در مقابل دیدگانمان قرار دهیم تا از آنان درس عبریت بگیریم، که گفتهاند» تاریخ سیر آینده را میگشاید ، نه خوب و بد جهان را ، پس باید آن را آموخت.«
***
آن چه در پی میآید گذری است هر چند کوتاه بر مهمترین حوادثی که از ابتدای قرن حاضر بر شهر و دیار سبزمان رفته است و گرد زمان، آن را بر دیدگان ما حجاب افکنده است.
***
صده 1300 زمانی آغاز شد که کشور ما و بالطبع آن دیار ما در حال پوستاندازی بود. گذری از مرحلهای به مرحله دیگر. تازه داشت مردمسالاری را میآموخت و تجربه میکرد. داشت یاد میگرفت استقلال ملک و ملت را ، اما....
جنگ جهانی اول و باز شدن ناخواسته پای ایران در این جنگ بینالملل ، در واقع اولین جنگی بود که از همان ابتدای صده بر ایران و ایرانی تحمیل شد، و این شد که تا کنون سه جنگ بزرگ و بینالمللی بر این دیار تحمیل شده است که هر کدام از آنها خسارات فراوانی را اعم از جانی و مالی و فرهنگی بر کشور ما وارد نموده است. هر چند در مقابل هر کدام از آنها مقاومتهایی صورت گرفته است و عدهای جان برکف برای دفاع از ناموس وطن و دین خود از همه چیزشان گذشتند تا ایران و ایرانی با عزت و سربلند زندگی کند.
اواخر صده 1200 بود که جنبش مشروطه پیروز شده بود و با گذر از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه رسیده بود، که استبداد صغیر شروع شد. ملت اما ایستادند و با سرنگونی استبداد صغیر ، بار دیگر مشروطه را حاکمیت بخشیدند و انتظار داشتند تا صده آینده را در سلامتی و امنیت و صلاحیت به سر برند و به آیندگان هدیه کنند.
اما هنوز مردم این خوشحالی را به طور کامل درک نکرده بودند که جنگ جهانی اول آغاز شد و پای ایران ناخواسته به این جنگ باز شد. ورود ناخواسته ایران به عرصه جنگ نه تنها نارضایتی دولتمردان وقت را به دنبال داشت که مردم نیز در پی استقلال خویش ، دست به اسلحه برده و در هر جای ایران و به خصوص در مناطق مرزی به دفاع از خاک ایران مشغول شدند.
آذربایجان ، یعنی شمال غربی و غرب کشور ، به رهبری شیخ محمد خیابانی و ستارخان و باقرخان ، گیلان و مازندران ، شمال کشور ، به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی ، خراسان ، شمال شرقی و شرق کشور، به رهبری پسیان قیام کردند. جنوب کشور نیز همچون سایر بلاد ، به رهبری آیتا... لاری و فرماندهی رئیسعلی دلواری قیام کرد.
فرق قیام جنوب با سایر بلاد در این بود که در این منطقه با شهادت سردار، علم بر زمین نماند و سرداری دیگر علم را بلند کرد ، سرداری از دیار ما ، ناصر دیوان کازرونی.
ناصر دیوان ، توانست با متحد کردن همه نیروهای جنوب و پروراندن نیروهای رئیسعلی ضربات سنگینی را به نیروهای متخاصم انگلیسی وارد کند. اما نهایت امر در پی اهمال کاری بعضی از قوا ، زمانی که در یک قدمی پیروزی کامل بود ، مجبور به عقبنشینی و در نهایت محاصره شدن کازرون و فرار از کازرون شد که به دستگیری و زندانی شدن او انجامید.(در این زمینه دو کتاب به نام نهضت جنوب و ناصر دیوان کازرونی به قلم موسی مطهریزاده به چاپ رسیده و طی چند سال اخیر بر روی این موضوع بسیار گفته و به خصوص نشریه بیشاپور مطالب حایز اهمیتی را چاپ نموده است به همین دلیل به این موضوع نمیپردازیم.)
دستگیری خان کازرون، ناصر دیوان کازرونی، و اوضاع و احوال مملکت مردم را از پرداختن به مسایل بازداشت.
دهه دوم این صده مقارن بود با دوران سلطنت غیرقانونی رضاخان میرپنج و دوران اصلاحات او.
با صدور فرمان منع حجاب توسط رضاخان در کازرون نیز این فرمان به مرحله اجرا درآمد ، هرچند در ابتدا مردم وقعی به این امر ننهادند. تا آن که حادثه حمله ماموران به مردم در سید امینالدین اتفاق افتاد. این حادثه را به نقل از محمود اسدزاده یکی از شاهدان آن بیان میکنیم:
» در آن سال بچه بودیم و همراه سایر مردم در یکی از روزهای محرم که درست یادم نیست چه روزی بود به سید امینالدین رفتیم.
هرچند عزاداری امام حسین(ع) و حجاب زنان قدغن شده بود ولی مردم هنوز به آن اعتنایی نمیکردند و برایشان قابل هضم و اعتنا نبود. مردم مشغول بودند که ماموران امنیه سوار بر اسب یا پیاده با چوب و چماق به مردم حمله کردند و مردم هم پا به فرار گذاشتند. ماموران در این بین بیشتر زنان را دنبال میکردند و چادرهای آنان را از سرشان میکشیدند. خود شاهد بودم که یکی از آنان زنی را تعقیب کرد ، زن وارد خانه شد و در را بست ولی آن مامور با اسب درب خانه را شکست و در خانه چادر از سر زن کشید.«
این واقعه باعث شد تا مردم قضیه محرم و عزاداری و همچنین کشف حجاب را جدی بگیرند و برای این دو مساله چارهاندیشی کنند.
در این دوران زنان زیاد از منزل فاصله نمیگرفتند و آن تحت تدابیر امنیتی که مردان خانواده برای حفظ جان و آبروی آنان از خود نشان میدادند.
در مورد محرم و عزاداری در آن ایام نیز ، به سخنان محمود اسدزاده استناد میکنیم:
» ایام محرم و مراسمهای مذهبی و یا منبر رفتن یک روحانی در مسجد شیخ با تدابیری که مردم محل اندیشیده بودند و با همکاری همه اهالی محل برگزار میشد. مثلاً به خاطر دارم در یکی از مراسمهای مذهبی ، به عنوان قاری و مداح دعوت شده بودم، آن روز مرحوم حاج حمد عباسی کشیک ایستاده بود، چه مراسمی بود یادم نیست. در حال قرآن خواندن بودم ، که مرحوم حاج حمد عباسی وارد مسجد شد و به ما اطلاع داد که ماموران دارند میآیند ، ما هم سریع خود را جمع کرده و از مسجد بیرون آمدیم.«
در همین دوران اولین مدرسه در کازرون افتتاح شد. مدرسهای به نامش ”شاهپور“ بود. این مدرسه هم اکنون با نام ” شهید غلامرضا بستانپور ” در حال فعالیت است. آن چه از شنیدهها برداشت میشود این است که در این مدرسه ابتدا خانزادهها و فرزندان مسئولین اسم مینوشتند و اگر جایی میماند برای فرزندان کسانی بود که در ادارات مشغول کار بودند و اکثریت کودکان شهر که دهقانزاده یا بهتر میتوان گفت رعیتزاده بودند اگر خانوادهاش میخواست که او کسب علم کند باید به مکتبخانه یا کتو میرفت.
ادامه دارد...
انجمنی...
برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 344