انجمنی

ساخت وبلاگ
هفته پیش به دعوت بخشداری جره و بالاده همراه با انجمن عکاسان کازرون به این منطقه رفتیم برای تهیه گزارش آن چه در زیر می آید برخی از عکس های آن روز است که در ویژه نامه عیدانه (به مناسبت عید سعید نوروز) هفته نامه شهرسبز شماره 216 مورخ 22 اسفند 91 به چاپ رسیده است.

در این جا همچنین از سرکار خانم دهقان، مسئول امور بانوان بخشداری بالاده و جناب آقای سید علی هاشمی از بخشداری خشت به خاطر زحماتی که کشیدند تشکر و قدردانی می کنم.

در ادامه به معرفی برخی از جاذبه های گردشگری جره و بالاده می پردازیم.


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 346 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391 ساعت: 23:43

دو هفته پیش به دعوت بخشداری خشت همراه با انجمن عکاسان به خشت رفتیم تا از مناطق گردشگری آتن گزارش تهیه کنیم

آن چه در پی می آید برخی از عکس هایی است که از آن جا گرفته ام.

در ادامه صفحه معرفی برخی از جاذبه های گردشگری خشت است که در ویژه نامه عیدانه (به مناسبت عید سعید نوروز) هفته نامه شهرسبز شماره 216 مورخ 22 اسفند چاپ شده است.

با تشکر از آقای سید علی هاشمی عکاس و خبرنگار بخش خشت و کمارج که زحمت این سفر را برای ما هموار نمود.


این عکس را دوستان ما در باغ یکی از اهالی خشت گرفتند.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 359 تاريخ : جمعه 25 اسفند 1391 ساعت: 23:34

مه سرگشاده جمعي از فعالان فرهنگي کازرون به پیشگامان انقلاب:

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستند تا به سوالات آنها پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار صادقون، جمعي از فعالان فرهنگي کازرون، نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستار پاشخگویی به سوالاتی شدند.

 

متن این نامه به شرح زیر می باشد:

با سلام و درود به ارواح طیبه شهدا اسلام از آغاز تاکنون به خصوص شهدای انقلاب اسلامی ایران

و با سلام به روح پر فتوح امام امت خمینی کبیر(ره)

جناب آقایان حاج حسین مختاری، حاج محمد باقر باقری نژادیان فرد، حاج مصطفی بخرد، حاج علی اسدزاده، حاج اصغر مکارم، حاج ناصر حیدری، حاج علی صحرابان، حاج اسماعیل مختاری، حاج یدالله مختاری و ديگر پیشکسوتان و پیشگامان انقلاب اسلامی در کازرون

با سلام و درود

به واقع پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، نه تنها نقطه‌ي عطفی در تاریخ این سرزمین کهن است، بلکه چون كانون درخشاني از نور در تاریخ اسلام و بشریت می‌درخشد. پدیدآورندگان این انقلاب بزرگ، براستی انسان‌هایی بزرگ بودند که نامشان بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

این‌که کازرون ما، به عنوان یکی از یازده شهر پیشتاز انقلاب، در تاریخ؛ نام خود را ثبت نموده، همواره به عنوان افتخاری برای کازرون و کازرونی بوده است.

همواره در طول سالیان پس از انقلاب، نام شما به عنوان انقلابیون اصلی در کنار حجت الاسلام شهيد عبدالرحیم دانشجو و مرحومان غلامرضا و عليرضا باقری نژادیان فرد زینت بخش جشن‌های انقلاب و خاطرات مردم این دیار بوده است.

اکنون پس از 34 سال از پیروزی انقلاب، و در سکوت 34 ساله‌ي شما با این عنوان که "ما کاری نکرده‌ایم که بخواهیم از خویش حرف بزنیم" یکی از هفته نامه‌های شهرستان كه در سالیان گذشته به تبلیغ و مطرح نمودن شخصيت‌هايي چون «ح.ح» ـ با سابقه‌ي فعاليت‌هاي کمونیستي ‌ـ پرداخته است اينك با ذکر نام شما عزیزان، از شما به عنوان لیدرهای انجمن حجتیه کازرون و القای این‌که شما با انقلابیون و مبارزین مخالفت می‌کرده اید، ياد كرده است.



نامه سرگشاده جمعي از فعالان فرهنگي کازرون به پیشگامان انقلاب:

برای جلوگیری از تحریف تاریخ به سئوالات ما پاسخ دهید

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستند تا به سوالات آنها پاسخ دهند.

به گزارش خبرنگار صادقون، جمعي از فعالان فرهنگي کازرون، نامه سرگشاده ای به پیشگامان انقلاب نوشتند و از آنها خواستار پاشخگویی به سوالاتی شدند.

 

متن این نامه به شرح زیر می باشد:

با سلام و درود به ارواح طیبه شهدا اسلام از آغاز تاکنون به خصوص شهدای انقلاب اسلامی ایران

و با سلام به روح پر فتوح امام امت خمینی کبیر(ره)

جناب آقایان حاج حسین مختاری، حاج محمد باقر باقری نژادیان فرد، حاج مصطفی بخرد، حاج علی اسدزاده، حاج اصغر مکارم، حاج ناصر حیدری، حاج علی صحرابان، حاج اسماعیل مختاری، حاج یدالله مختاری و ديگر پیشکسوتان و پیشگامان انقلاب اسلامی در کازرون

با سلام و درود

به واقع پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ایران، نه تنها نقطه‌ي عطفی در تاریخ این سرزمین کهن است، بلکه چون كانون درخشاني از نور در تاریخ اسلام و بشریت می‌درخشد. پدیدآورندگان این انقلاب بزرگ، براستی انسان‌هایی بزرگ بودند که نامشان بر تارک تاریخ خواهد درخشید.

این‌که کازرون ما، به عنوان یکی از یازده شهر پیشتاز انقلاب، در تاریخ؛ نام خود را ثبت نموده، همواره به عنوان افتخاری برای کازرون و کازرونی بوده است.

همواره در طول سالیان پس از انقلاب، نام شما به عنوان انقلابیون اصلی در کنار حجت الاسلام شهيد عبدالرحیم دانشجو و مرحومان غلامرضا و عليرضا باقری نژادیان فرد زینت بخش جشن‌های انقلاب و خاطرات مردم این دیار بوده است.

اکنون پس از 34 سال از پیروزی انقلاب، و در سکوت 34 ساله‌ي شما با این عنوان که "ما کاری نکرده‌ایم که بخواهیم از خویش حرف بزنیم" یکی از هفته نامه‌های شهرستان كه در سالیان گذشته به تبلیغ و مطرح نمودن شخصيت‌هايي چون «ح.ح» ـ با سابقه‌ي فعاليت‌هاي کمونیستي ‌ـ پرداخته است اينك با ذکر نام شما عزیزان، از شما به عنوان لیدرهای انجمن حجتیه کازرون و القای این‌که شما با انقلابیون و مبارزین مخالفت می‌کرده اید، ياد كرده است.

اين هفته نامه در قالب انتشار مصاحبه‌اي نوشته است: «گروهي به عنوان انجمن حجتيه كه ليدر آنان مرحوم حاج معنويان، برادران باقري‌نژاد، مرحوم سبحاني، مرحوم رجبعلي بي‌نياز، اصغر مكارم، حسين مختاري و برادرانش، حاج ناصر حيدري، علي اسدزاده، مصطفي بخرد و اصغر درياب بودند، فعاليت مي‌كرد. فعاليت اينها بيشتر در زمينه تدريس قرآن، نماز و مسائل مذهبي و مبارزه با بهاييت بخصوص در روستاهاي نورآباد بود. بنده در بعضي از موارد از خلاف‌هاي شاه به خصوص اصلاحات ارضي صحبت مي‌كردم و به من "سپتامبر سياه" مي‌گفتند.»

 

ما جمعی از جوانان شهرستان کازرون، پس از یک ماه از انتشار ویژه نامه‌ي انقلاب آن هفته نامه، در حالی‌که انتظار داشتیم شما نه به عنوان اعاده‌ي حیثیت شخصی خویش، بلکه به عنوان اعاده حیثیت مبارزین و انقلابیون و جلوگیری از انحراف و تحریف در تاریخ انقلاب کازرون، به آن صحبت‌ها پاسخ دهید، اما دریغ از این‌که حتی یک نفر از شما به آن جواب دهد و آنگاه كه محقق و پژوهشگر تاریخ معاصر کازرون، جناب حجت الاسلام رضا صنعتی به این هفته نامه جواب داد؛ آن نشريه نه تنها نسبت به تحريف آشكار تاريخ كازرون عذرخواهي نكرد بلكه به فرا فکنی پرداخت.

 

لذا این مسأله باعث شد تا ما ضمن نوشتن این نامه از شما بخواهيم تا برای تنویر افکار عمومی و دفاع از ارزش‌های انقلاب و ثبت در تاریخ به صورت شفاف به سئوالات و شبهات زير پاسخ دهید.

 

1-انجمن امور دینی در کازرون چه ماهیتی داشته و چه افرادی در آن حضور داشتند؟

 

2-علت حضور شما در اين انجمن چه بوده و چه فعالیت هایی در آن انجام می‌دادید؟

 

3-آیا در قالب انجمن مذکور شما فعالیت های سیاسی هم داشته اید یا آن که تنها به مبارزه با بهاییت و تبلیغ دین می پرداختید؟

 

4-تا کنون شنیده شده است که مجلس ختم و چهلم حاج آقا مصطفی خمینی(ره) و تظاهرات را شما و برخي ديگر از انقلابيون كازرون برنامه‌ریزی و سپس با کمک دوستانتان اجرا می نمودید که با ادعای آن هفته نامه در تناقض است. لطفاً در این مورد نیز شفاف سازی کنید.

 

5- در مصاحبه‌هایی که برخی از رسانه های شهرستانی با برخی از شما داشته اند؛ مرحوم غلامرضا باقری‌نژادیان‌فر و انجمن امور دینی به عنوان پایه‌گذار انقلاب در كازرون معرفي شده اند. این در حالی است که در مصاحبه‌ي هفته نامه‌ي مذکور، از ایشان و انجمن امور دینی به عنوان کسانی یاد شده است که فقط به مبارزه با بهاییت و تبلیغ دین همت گماشته و حتی با کسانی که روحیه انقلابی داشته اند مخالف بوده اند.

 

در این مورد لطفاً پاسخ شفاف و کامل بدهید.

 

پاسخ به سئوالات فوق، توسط شما به عنوان یک سند تاریخی مهم در مورد انقلاب و شهرستان دارای اهمیت بسیار است و در اوضاعی که تاريخ اين شهر توسط این نشریه به انحراف کشیده می شود باعث خواهد شد تا جوانان شهرستان با ماهیت این جریان بهتر آشنا شوند.

 

با تشکر

جمعي از فعالان فرهنگي کازرون

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 367 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1391 ساعت: 22:15

یادم آمد که منم
از تبار دو تنم
من ز نسل آدم
بر حوا فرزندم
بار الها تو ز من
قول گرفتی
نگذارم که دلم
از تو فراموش شود
کفر اما خیلی زود
قلب من را پر کرد
و فراموش شدی
دل من گاه تو را می خواهد
بله ای خالق من
وقت تنگی دل من
تنگ حضورت بشود
دست من از سر من بالاتر
و صدایم کمتر
تا تو را برخواهنم
محمدمهدی اسدزاده-91/12/14

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 360 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1391 ساعت: 23:30

محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ حجت الاسلام حسن روحانی با حضور در دانشگاه شیراز گفت: مسیر انقلاب دشواری های فراوان داشت اما مردم دنبال اهداف بلندی بودند که آن اهداف را در کلام امام لمس می کردند،آنگاه که امام سخنرانی می کرد،آنگاه که امام اعلامیه میداد،در کلمات وجملات امام،در خطوطی که امام برروی کاغذ آورده بود،ودر امواجی که در فضابا بیانش ایجاد کرده بود،آرزوها،آمال وآرمان های خود را بخوبی مشاهده میکردند.


حسن روحاني در دانشگاه شيراز حضور يافت

دكتر حسن روحاني با حضور دردانشگاه شيراز به سخنراني پرداخت .اين جلسه كه با اهتمام دفتر فرهنگ و سياست دانشگاه شيراز برگزار شد با سوالات دانشجويان ادامه يافت.

محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ حجت الاسلام حسن روحانی با حضور در دانشگاه شیراز گفت: مسیر انقلاب دشواری های فراوان داشت اما مردم دنبال اهداف بلندی بودند که آن اهداف را در کلام امام لمس می کردند،آنگاه که امام سخنرانی می کرد،آنگاه که امام اعلامیه میداد،در کلمات وجملات امام،در خطوطی که امام برروی کاغذ آورده بود،ودر امواجی که در فضابا بیانش ایجاد کرده بود،آرزوها،آمال وآرمان های خود را بخوبی مشاهده میکردند.


-اگر بگوییم مردم ما آرزویشان حکومت وحاکمیت ملی بود،که مردم حاکم باشند نه استبدادوا گر بگوییم مردم اراده و آرمانشان استقلال بود که هیچ دست بیگانه ای براین کشور مسلط نباشد و اگر بگوییم آرزوی مردم استقرار احکام اسلام و اخلاق اسلام و معنویت بود واگر بگوییم مردم برای زدودن فساد به پا خواستند وبه دنبال یک کشور اخلاقی پیشرفته دین محور بودند،در واقع آن توسعه و پیشرفتی که ما برای ایران اسلامی می بینیم،همان پیشرفت وتوسعه دین محور است مردم دنبال این اهداف بودند.به قول فوکو که می گوید مردم ایران اصلاحات مد نظر خود را وانقلاب و تحولی راکه دنبال می کردند، در انقلاب اسلامی یافتند واحساس کردند احکام اسلام وانقلاب اسلامی می تواند خواسته های آنها را تجلی ببخشد.

-مردم از مرزهایی عبور کردند که برای دنیا باور ناکردنی بود.در عصر جنگ سردو جهان دو قطبی ،انقلابی که نه اعتنای به شرق کرد ونه اعتنایی به غرب ودر مسیر استقلال وراه حق به نهضت ومبارزه خود تا پیروزی ادامه داد.شایدخط قرمز هایی که ابر قدرت ها در دنیا ترسیم کرده بودند،این انقلاب خط قرمز ها را شکست.

اولین هدف انقلاب که ضد استبدادی بودن آن بود وایجاد حکومت مردم سالار وملی ومردمی بود تحقق یافت ودر طول این مدت که34 سال از انقلاب گذشته است حدود 34بار مردم پای صندوق انتخاب رفته اند و سال آینده مردم یکبار دیگر پای صندوق انتخاب خواهند رفت تا هم برای شورا ها وهم برای ریاست جمهوری یازدهم در انتخابات شرکت کنند.

-وی در جواب سئوالات دانشجویان مبنی بر مذاکرات هسته ای متذکر شد که این یک مسئله کلان است و تمام مسئولین به خصوص مقام معظم رهبری بر آن احاطه کامل داشته و دارند و بنده تنها در این مذاکرات نظرات مسئولین کشور و علی الخصوص رهبری را بیان می کردم و خواستار عملی شدن آن ها بودم.

روحانی با اشاره به بداخلاقی های اخیر مسئولان قوا گفت: عتقدم آن‌جا که اعتدال حاکم است اختلاف نظرها می‌تواند راحت‌تر به اتفاق نظر تبدیل شود. مگر بنا نیست همه دست به دست هم دهیم و کشور را در مسیر پیشرفت و عدالت جلو ببریم؟ این اتفاق بدون اجماع‌سازی امکان‌پذیر نیست. با ادامه اختلاف‌ها و اهانت به هم و زیر سوال بردن این یا آن نمی‌توانیم به اهداف بلندمان دست پیدا کنیم و اگر هم بتوانیم با مشکلات و سختی‌های فراوانی همراه خواهد بود.

رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان کرد: آرامش روانی جامعه حق مسلم مردم است و هر چیزی که موجب ناآرامی روانی و ناامیدی و نگرانی شود گسست و شکاف را بیشتر می‌کند و ظلم به جامعه است. هم‌چنین اگر بخواهیم در برابر غرب و توطئه آن‌ها مقاومت کنیم جز با وحدت داخلی و انسجام ممکن نیست. با دعوا و اختلاف و رو در روی هم قرار گرفتن فقط دشمن را تشویق می‌کنیم. هرچه اختلافات بیشتر شود دشمن بیشتر روحیه پیدا می‌کند و شرایط را برای فشار مناسب می‌بیند.

 

281 1 7560000 10692000 359410 259 261 257 276 262 279 1 0`````````````````````` 5 False 1 1 285 282 True 1 False 0 0 0 0 -1 304800 243 3175 3175 70 True True True 278 134217728 1 3 -9999996.000000 -9999996.000000 8 Empty 16711680 52479 26367 13421772 16737792 13382502 16777215 Bluebird 22858575 22852950 (`@````````` 266 263 5 110183775 110178150

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 313 تاريخ : سه شنبه 8 اسفند 1391 ساعت: 0:40

این رو ببنید در مورد وضع جامعه قبل و بعد انقلاب بعد قضاوتتونو بگین.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 374 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 ساعت: 10:46

برای اولين بار در فضای مجازی شخصیّت مظلوم شهيد دکتر لبّافی نژاد به صورت دقيق تر معرّفی می شود.این مطلب را سایت عمارنامه گذاشته بود.


معرّفی مجاهد شهيد دکتر مرتضی لبّافی نژاد+عکس ناياب شهيد+PDF مطلب مربوطه


دکتر لبافي نژاد و همسرش پروين سليحي.jpg


برای اولين بار در فضای مجازی شخصیّت مظلوم شهيد دکتر لبّافی نژاد به صورت دقيق تر معرّفی می شود.بنده در فضای سایبر گشتم و مطلب در خور توجّهی به جز مصاحبه همسر شهيد که در ادامه این مطلب افزوده ام را ندیدم.


شهيد دکتر مرتضی لبّافی نژاد در روز 14 آذر سال 1323 همزمان با عيد سعيد غدير در خانواده ای مذهبی در شاهرود متولد شد. پدرش کارمند راه آهن بود و هنگام تولد مرتضی در شاهرود مأموریت داشت. وی که از استعداد قابل توجهی برخوردار بود، پس از تحصیلات ابتدایی در دبیرستان البرز تهران پذیرفته شد. وی فعالیّت های سیاسی خود را از همان اوان جوانی آغاز کرد و به جلسات تفسیر قرآن و آموزش معارف دینی راه یافت و در توزیع عکس و اعلامیه های امام خمینی همت گماشت. پس از قبولی در رشته پزشکی با موفقیت تحصیلات خود را پشت سرگذاشت و در سال 1349 فارغ التحصیل شد و به سربازی رفت. در این مدت به عنوان پزشک در روستاهای اطراف نهاوند به خدمت به محرومین شتافت. تدیّن و خلق و خوی مرتضی به زودی آوازه او را در میان روستائیان پراکنده ساخت. اولین سفر خارجی او حج بیت الله الحرام بود و پس از آن به استخدام سازمان تأمین اجتماعی درآمد و به قزوین منتقل گردید. مرتضی لبّافی نژاد در 16 شهریور 1351 با پروین سلیحی که از خانواده ای متدیّن و مذهبی بود ازدواج کرد که حاصل این وصلت پسری بود که نام وی را یاسر گذاشتند. لبّافی نژاد از دوران دانشکده به فعالیت هایی چون تأسیس انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دست زد و در امور فرهنگی و اجتماعی مشارکت فعال داشت. مرتضی در سال 1350 با سازمان(مجاهدین خلق ایران) آشنا شد و به عضویت تیم پزشکی درآمد. وی در تمام مدت عضویّت در سازمان بر اعتقادات مذهبی خود پایدار ماند و در برابر تغییر ایدئولوژی قاطعانه مقاومت نمود. و پس از اطلاع از ماهیّت و عملکرد مرکزیت سازمان، همکاری قبلی خود را راه خطا توصيف کرد و از آن ابراز پشیمانی نمود. با اعترافات افراخته(معرّفی وحيد افراخته در انتهای مطالب در کنار علامت ** موجود است)، لبّافی نژاد نیز لو می رود و در 11 مرداد 1354 در تبريز بازداشت و به تهران منتقل می شود.

در تهران نیز با وانمود کردن اینکه در تهران قراری دارد به همراه مأمورین به منطقه مورد نظر وارد می شود و در یک فرصت فرار می کند. اما موفق نمی شود و با تیراندازی مأموران از ناحیه شانه و بازو مجروح گردید و مجدداً دستگیر شد. همسرش پروین سلیحی نیز به جرم همکاری با سازمان بازداشت شد که در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم گردید. او که در زمان بازداشت نوزده سال داشت، حدود یک سال در زندان انفرادی به سر برد و بر اعتقاد استوار دینی خود، همچون مرتضی لبّافی نژاد، پایدار ماند.

مرتضی تحت شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفت، با این حال بنا به نقل شاهدان، در طول دوران زندان و بازجویی که مدت 6 ماه در سلول انفرادی بود، غالباً روزه دار بود. سرانجام در چهارم بهمن 1354 مرتضی لبّافی نژاد اعدام گردید.



متن وصیّت نامه شهيد لبّافی نژاد

با خواندن وصيّت نامه شهيد لبّافی نژاد، انسان به اوج ايمان و بی آلایشی اين شهيد پی می برد:


وصیت نامه غیر ارتشی مرتضی لبافی نژاد فرزند عباسعلی در سحرگاه مورخه 4/11/54

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند. سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متّقی و پرهیزکارم. سلام من بر یکایک فامیل عزیز و مهربانم که متأسفانه فرصت نام بردن یکایک آنها را ندارم. برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون. مطالبی را مختصراً در زیر می نویسم و می خواهم دقیقاً این سفارشات اجرا گردد:

1-مربی فرزندم فعلاً و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد بود و بعد خود همسرم. اگر زمانی همسر عزیزم خواست شوهری اختیار کند به نظر من بهتر است فرزندم را مجدداً به پدر و مادرم بسپرد. به هرحال از مربی فرزندم هرکه هست خواهان تربیت صحیح فرزندم می باشم. می خواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد. از نظر محبت نه کم و نه زیاد که هر دو زیان بخش است، در خانه ای که فرزندم رشد و تربیت می یابد تلویزیون و مجلّات فاسد و هرگونه وسیله ای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد.

2-سفارش به مادرم در مورد پروین عزیزم می کنم و می خواهم که همیشه و همواره نسبت به او محبت قبلی را حفظ کرده و به خصوص تا او در زندان است مکرراً و مرتباً به دیدار او برود و از محبّت به او فروگذار ننماید.

3-سفارش به مادرم در مورد زهرا می کنم. البته می دانم که فلورا و بهمن عزیز آنقدر انسان هستند که هیچ گاه قدر زحمت های او را فراموش نکنند، ولی مع الوصف اگر روزی از او جدا شدند از مادرم می خواهم که او را چون دخترش نزد خود نگهدارد. او حق فراوانی به گردن همگی ما دارد.

4-مدّت سه و نيم سال نماز قضا و دو و نيم ماه روزه قضا برایم از پول خمس داده بخرید.

5-آنچه پول نقد و سکه طلا دارم مبلغ ده هزار تومان را خیرات کنید. خمس پول نقد و سکه ها را بپردازید. مخارجی که برایم کرده اید از آن بردارید. اگر طلبی از کسی داشتم و آن را وصول کردید خمس آن را نیز بپردازید و به هرحال آنچه باقی ماند و به علاوه کلیه اثاثیه منزل متعلّق به همسرم می باشد و او هرگونه دخل و تصرّفی می تواند در آن بنماید. محل سکه های طلا درون یک کارتن [ است] که در داخل اطاق بالا که اثاثیه ما قرار دارد، این کارتن در درون درگاهی است. درون کارتن یک ظرف چینی است که درونش مقداری پوشال و یک قوطی است. پول نقد که برابر مبلغ 64 هزار تومان است در چهار برگ ورقه سپرده ثابت بانک صادرات است که درون یک پاکت بزرگ به همراه سایر مدارکم قرار دارد. مبالغی نیز از این و آن طلب دارم البته مقداری از پول فوق و سکّه ها را ساواک ضبط خواهد کرد.

6-به مادرم توصیه می کنم در نمازهایش دقّت بیشتری کند و علی الخصوص در ضمن یکی دو سال آینده حتماً به حج برود.

7-به پدرم توصیه می کنم که او نیز در نمازهایش دقت بیشتری کند و حتماً تلویزیون را بفروشد.

8-در مراسمی که برای من برپا می گردد اکیداً از شرکت زن های بی حجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید.

به همین جا مطالب فوق را ختم می کنم و بار دیگر سفارش می کنم مطالب فوق را دقیقاً اجرا نمایید. قربان همگی فامیل عزیز، مرتضی لبافی نژاد. وصیت دیگری ندارم.
                      
نماینده دادستانی ارتش- نماینده ساواک- نماینده مذهبی- فرمانده گردان زندان- افسر مسئول زندان.



(نمونه ای از سوء استفاده سازمان منافقين بعد از انقلاب، در مورد استفاده از نام شهيد دکتر لبّافی نژاد که از سازمان به دلايل التقاط و نفاق و کفر جدا شده بود:)

سازمان و نفوذی ها در برابر اصلاح دادگاه های انقلاب

تدوین آیین نامه دادسراها و دادگاه های انقلاب اسلامی، اخراج نفوذی ها و محدودیّت دستگیری ها و اعدام ها، سازمان را برآشفت. از یک سو، افراد اخراجی با صدور اعلامیه ها و چاپ جزوه هایی که امضای بازپرسان و قضات سابق تحقیق دادسرای انقلاب مرکز را ذیل خود داشت، اصلاح دادگاه های انقلاب را تخطئه کردند و از سوی دیگر، نشریه سازمان متبوع ایشان نیز حمله به دادگاه ها را  با عناوین مختلف آغاز کرد.
نفوذی های اخراجی با فضاسازی و پخش شایعات و تحلیل های نادرست، مسئولان دادگاه های انقلاب را به عناوینی نظیر ارتجاع و عقب نشینی در برابر امپریالیسم متّهم می ساختند و این کار خود را ادامه راه و ادای وظیفه مکتبی می نامیدند:

((... پس از اخراج از دادسرا، تا توان داشتیم به راهمان ادامه دادیم و هر بار با افشای حساس ترین پایگاه ها و عملکردهای امپریالیسم و ارتجاع، در ادای وظیفه مکتبی خود کوشیدیم.
... پس از طرح اتهام مأموران رژیم در ساواک و کمیته مشترک، و ذکر این نام ها به عنوان سمبل مبارزان زندان
دیده یا کشته و اعدام شده توسط رژیم شاه: مهدی تقوایی، رضا رضایی، صدیقه رضایی، دکتر لبافی نژاد، حسن ابراری، حسن آلادپوش، فاطمه امینی (از مجاهدین خلق) و حمید اشرف، حمید مؤمنی، امیر پرویز پویان، نسرین و سیمین و زهره و اسدالله [ عبدالله] پنجه شاهی، غزال آیتی، بهروز دهقانی (از چریک های فدایی خلق) و حسن رومینا (عضو گروه شایگان و شعاعیان) گفته شد: ((اینک باید از پیشگاه خلق قهرمان ایران پرسید: آیا به حقوق بشر و صلیب سرخ و دیگر نازکدلان جهانی اجازه می دهید این جانیان و شهیدکشان را... نجات دهند؟)) روزنامه کیهان،23/2/58،ص3.


همینک بيمارستان و خيابانی در تهران به نام شهيد والامقام دکتر حاج مرتضی لبافی نژاد است.



-------------------------------------------------------------------------------


** وحيد افراخته از اعضای مرکزيت سازمان مجاهدين خلق بود که پس از تغيير ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسيست، وی نيز به مرتدّين پيوسته و مارکسيست می شود و پس از دستگيری از گذشته مبارزاتی خود ابراز پشيمانی نموده و با تدوين توبه نامه و اردات به شاه با ساواک همکاری ويژه ای می کند و حتی در بازجویی های افراد دستگير شده سازمان وارد عمل می شود و از آنها می خواهد تا با رژيم شاه همکاری کنند.

در همان مراحل اوّل بازجویی افراخته، 8 نفر که دکتر لبّافی نژاد نيز جزء آنها بود به سرعت دستگیر شدند.

سرانجام به رغم همه تلاشی که ساواک به کار برد و حتی به شاه نیز توسّل جست، اما به علّت شرکت وحيد افراخته در ترور مستشاران آمریکایی و به دلیل خواست آمریکایی ها برای آنکه حمله به مأموران آنان بی مجازات قلمداد نگردد و از سایرین زهرچشم گرفته شود، با زنده نگاه داشتن وی موافقت نشد.

طاهره سجّادی یکی از کسانی که با خوش خدمتی افراخته به همراه همسرش دستگير شده بود و در تجديد نظر حکم اعدام، همسرش مهدی غيوران به حبس ابد و خودش نيز به 15 سال زندان محکوم شده بود می گوید: ((بعد از اعلام صدور رأی حکم اعدام برای وحید که در صندلی جلوی من نشسته بود، به او گفتم: این همه برای ساواک خوش خدمتی کردی، آخر هم که به تو اعدام دادند. برگشت و به من گفت: حکم با اجرا، فرق می کند. یعنی امیدوار بود که اعدام نشود و این امید را به او داده بودند.))

امّا سرانجام با همه خوش خیالی های افراخته و در عين ناباوری وی، در سحرگاه 4 بهمن ماه 1354 به اتفاق 8 تن دیگر که خود قربانی اعترافات وی بودند، اعدام گردید. این افراد عبارت بودند از:

1-رحمان (وحید) افراخته
2-مرتضی صمدیه لبّاف
3-سید محسن سید خاموشی
4-محسن بطحایی
5-مرتضی لبّافی نژاد
6-منیژه اشرف زاده کرمانی
7-عبدالرضا منیری جاوید
8-ساسان صمیمی بهبهانی
9-محمد طاهررحیمی)). **  


فهرست منابع:
- کتاب سازمان مجاهدين خلق پيدايي تا فرجام، ج2، صص30،33،34،39،40،77،78،404.403.
- خلاصه پرونده ها...: افراخته و دیگر اسامی.
- سجادی،خوشیدواره، صص131،132،134،137،147،157،168.
- خلاصه پرونده ها...: لبّافی نژاد،مرتضی.
- روزنامه کیهان،58/2/23 ، ص3.

 تهيّه و تدوين: وبلاگ پيچ بزرگ تاريخی ((http://piche-bozorge-tarikh.blogfa.com))


-------------------------------------------------------------------------------


در ادامه بخوانید:گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد، خانم پروين سليحی...


مطلب (معرّفی شهید لبّافی نژاد+گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد) را در قالب يک فایل PDF و با حجم 176 کیلو بايت از طریق پيوست زیر دانلود کنید:

شهيد دکتر حاج مرتضي لبّافي نژاد+گفتگوی منتشر شده از همسر شهيد دکتر لبّافی نژاد.pdf


-------------------------------------------------------------------------------



گفتگویی با خانم پروين سليحی، همسر شهيد دکتر مرتضي لبافی ‌نژاد


پروين سليحی_مشاور امور بانوان در صدا و سيما


به گزارش خبرنگار زنان باشگاه خبری فارس «توانا»، همسر زُهیر، شوهر خود را تجهیز و عازم سپاه عاشورائیان در کربلا کرد؛ از سوی دیگر زنان کوفی، مردانشان را از کربلایی شدن باز می‌دارند و بدین گونه عاشورا در کربلا رقم می‌خورد؛ آن زمان که انقلاب اسلامی با شعار “نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی” گام‌های پیروزی را آرام آرام بر‌می‌داشت، طبیعی است که شیرزنان غیور ایران تصمیم ‌گرفتند زینب‌گونه انقلاب اسلامی را رقم زنند و در این راه با دست خود، فرزندان و شوهرانشان را به قربانگاه بفرستند تا بار دیگر حسین (عليه السّلام) در کربلا تنها نماند و ندای “وا حسرتا” از زبان شیعیان شنيده نشود.

“پروین سلیحی” همسر شهید دکتر “مرتضی لبافی‌نژاد” از جمله زنانی است که همگام با همسرش برای رسیدن به آرمان‌های امام‌خمینی(ره) عشق پاکش را نثار درخت انقلاب کرد تا بر روی یکی از برگ‌های این درخت تنومند، نام خود و همسرش را به یادگار بنویسد.

وی در خصوص خاطرات مبارزات انقلابی همراه با همسرش بیان کرد: در سال ۵۱ زمانی ‌که ۱۶ سال داشتم با دکتر مرتضی لبافی‌نژاد ازدواج کردم؛ در آن دوره، وی از مبارزان فعال، مذهبی، معتقد، پیرو ولایت و رهبری حضرت امام خمینی(ره) بود.

سلیحی گفت: مدت زندگی‌ مشترکمان کمتر از ۲ سال بود اما ارتباط عاطفی عمیقی بین ‌ما به وجود آمد و یکدیگر را عاشقانه دوست داشتیم؛ هر دو بسیار خوشحال بودیم از اینکه یکدیگر را درک می‌کنیم، از مشاهده عبادت و بندگی مرتضی لذت می‌بردم که چقدر زیبا خدا را بندگی می‌کند و همین امر زندگی با او را برایم شیرین و آرام بخش کرده بود؛ معتقدم افرادی که مخلصانه بندگی خدا را می‌کنند آرامش وجودشان را به محیط اطراف منتقل می‌کنند؛ به دلیل فعالیت‌های مبارزاتی، بعد از ۲ سال زندگی مشترک، بسته‌بندی جهیزیه‌ خود را در حد نیازهای اولیه باز کردم.

وی ادامه داد: همسرم فردی عاطفی و تحصیل‌کرده و جزء ۳ نفر برتر رشته پزشکی بود و به همین دلیل از سوی دولت برای ادامه تحصیل در آمریکا بورسیه شده بود؛ امام خمینی(ره) در نجف بودند، همسرم تصمیم گرفت برای پذیرش بورسیه و سفر به آمریکا با امام خمینی(ره) مشورت کند و در نامه‌ای که به خدمت امام خمینی(ره) فرستاد، شرایط خود را توضیح داد و نظرشان را در خصوص ادامه تحصیل در خارج از کشور جویا شد؛ امام(ره) در پاسخ فرمودند: شما مخیّر هستید؛ همسرم خیلی خوشحال شد که امام خمینی(ره) اختیار را به خودش واگذار کرده است.

همسر شهید لبافی‌نژاد بیان کرد: اینطور نبود که مرتضی مثلاً بگوید امام خمینی(ره) مرا از رفتن به آمریکا منع نکردند، در اینجا هم که باید با سختی زندگی کرد، پس بهتر است بورسیه را بپذیرم، او فردی نبود که به زندی عادی تن دهد و با خوشحالی و رضایت تمام ماندن در کشور را انتخاب کرد زیرا عقیده داشت تا زمانی که اوضاع مملکت بدین شکل است، در صورت کسب تحصیلات عالیه، باید در ایران برای چه کسی کار کنم؟ همسرم می‌‌گفت وقتی اصل و اساس کشورمان خراب است، وظیفه داریم این حاکمیت را سرنگون کنیم چرا که با این مسئولان نمی‌شود کار کرد.
وی اضافه کرد: شهید مرتضی لبافی‌نژاد تحت تأثیر عنایات امام خمینی(ره)، فعالیت‌های سیاسی خود را از سال ۴۲ در حالی که دانشجوی پزشکی بود، به همراه تعدادی از دانشجویان آغاز کرد و برای حمایت از حضرت امام خمینی(ره) در تظاهرات آن زمان شرکت می‌کرد؛ شرکت در تظاهرات و راهپیمایی در آن برهه زمانی از منظر حاکمیت، خطرناک محسوب می‌شد و بدون تردید هر کسی که در این راه شناسایی و دستگیر می‌شد را شکنجه می‌کردند و کسانی که در این عرصه می‌آمدند، جانشان بر کف دستانشان بود.

سلیحی عنوان کرد: همسرم همیشه در منزل با لباس بیرون حضور داشت، یک بار وقتی علتش را جویا ‌شدم، ‌گفت “می‌خواهم اگر آمدند مرا دستگیر کنند، بدانند که همیشه آماده هستم“؛ هر بار که زنگ خانه ما به صدا در می‌آمد، احتمال می‌دادیم که ساواک باشد و هر یک روزی که می‌گذشت، خدا را شکر می‌کردیم که آن روز هم به خیر گذشت.

وی اظهار داشت: همسرم روحیه مبارزاتی داشت و بسیار مصمم بود و با اراده‌ای قوی و عزم فراوان وارد عرصه مبارزه شده بود که من توفیق آشنایی و ازدواج با وی را پیدا کردم؛ من‌ نیز علاقه‌مند بودم به عنوان یک مسلمان به تکلیف خود عمل کنم؛ هرچند سنم کم بود اما همیشه در پی این بودم که بتوانم تکلیف خود را در هر زمانی به خوبی تشخیص دهم و به آن عمل کنم؛ به همین دلیل توفیق همکاری و همراهی با شهید لبافی‌نژاد و دیگر فعالان این عرصه را پیدا کردم.

این زن مبارز افزود: در آن زمان خفقان در جامعه و حاکمیت دیکتاتوری، رعب و وحشت بسیاری در بین مردم ایجاد کرده بود؛ رژیم دیکتاتور حاکم از تمام امکانات، تجهیزات و نیروهای امنیتی برای حفظ حاکمیت خود کمک می‌گرفت و البته از حمایت علنی آمریکا و انگلیس به صورت علنی نیز نباید غافل شد؛ بیشتر مستشاران آمریکایی در ایران، زندگی، خط‌‌مشی و مسیر حاکمیت ایران را تعیین می‌کردند و در واقع مهره‌های اصلی نظام بودند و شاه و ایادی‌اش هم مثل نوکر دست بسته، تحت فرمان آنها بودند؛ مبارزان و فعالان آن زمان تصور نمی‌کردند در آینده‌ای نزدیک، تحوّلی عظیم در مردم، کشور و انقلاب ایجاد شود که به پیروزی و تشکیل انقلاب اسلامی بینجامد و در حقیقت چنين پیروزی، معجزه‌ خداوند بود.
سلیحی ادامه داد: بسیاری از بستگان و آشنایان، ما را از انجام فعالیت‌ و مبارزه منع می‌کردند و به خصوص به همسرم می‌گفتند این مبارزه، مبارزه فیل و فنجان است، شما با این امکانات و تعداد کم با چه عقل و منطقی می‌خواهید در مقابل ابرقدرتی که قدرت‌های دیگر پشتش هستند، مبارزه کنید؟ درست است که خویشاوندان ما با رژیم شاهنشاهی مخالف بودند اما با حسابی سرانگشتی، این معادله را ناهمگون می‌دیدند و اعتقاد داشتند مبارزه با دست خالی و بدون تجهیزات برای رسیدن به آزادی، خودکشی است.

وی عنوان کرد: من و همسرم با ذوق و اشتیاق فراوان، هر دو در پی مبارزه علیه رژیم ستمشاهی بودیم و زندگی‌مان، شکلی طبیعی داشت؛ از این جهت اطرافیان فکر می‌کردند ما زندگی عادی خود را می‌گذرانیم و کسی نمی‌دانست که در بطن این زندگی چه می‌گذرد.




* سرآغازی برای جدایی

همسر شهید لبافی‌نژاد اظهار داشت: مدتی بود که ساواک به فعالیت‌هایمان مشکوک شده بود و به همین دلیل از تهران به تبریز رفتیم و آنجا را برای سکونت انتخاب کردیم، ساواک در تعقیب ما به خصوص همسرم بود، فعالیت‌های همسرم سطح بسیار متفاوتی داشت و من به دلیل مسائل امنیتی از تمام فعالیت‌های او اطلاع نداشتم؛ در حقیقت لذت مبارزات انقلابی، سراسر زندگی‌مان را فرا گرفته بود.

وی افزود: مرتضی در یکی از درمانگاه‌های تبریز به طبابت مشغول شد و هر روز ساعت ۲ خود را به منزل می‌رساند؛ فشارها و تهدیدات ساواک هر روز بیشتر می‌شد، به همین دلیل مرتضی با من قرار گذاشت و گفت: “اگر روزی بر طبق روال معمول سر ساعت ۲ به منزل نیامدم، بدان که برای من اتفاقی افتاده است“.

سلیحی با بیان اینکه کارها و فعالیت‌هایمان بسیار دقیق انجام می‌شد، ادامه داد: یک روز منتظر بودم تا همسرم از درمانگاه به منزل برگردد؛ ساعت ۲ بعد‌ از ظهر شد و دیدم همسرم به منزل بازنگشت؛ با خود گفتم باید ۵ تا ۶ دقیقه دیگر نیز صبر کنم؛ وقتی ایشان نیامد، مطمئن شدم اتفاقی برایش افتاده است؛ غافل از اینکه ساواک چند نفر از افرادی که با ما فعالیت می‌کردند را دستگیر کرده و آنها نتوانسته بودند شکنجه را تحمل کنند و تسلیم ساواک شده و ما را نیز به ساواک معرفی کردند.

وی با بیان اینکه در منزل‌مان، خانه‌ای مخفی داشتیم که کسی از آن مطلع نبود، گفت: ما در ۲ خانه زندگی می‌کردیم؛ خانه‌ای که محل زندگی عادی ما محسوب می‌شد و خانه دیگری که وسایل مربوط به کارهای مبارزاتی مثل اسلحه و ماشین تایپ در آنجا نگهداری می‌شد؛ در تبریز آشنایی نداشتیم و نگران پسر یک ساله‌ام نیز بودم که دست ساواک نیفتد؛ باید با عجله منزلمان در تبریز را ترک می‌کردم و به همین دلیل نتوانستم با خودم وسیله‌ای بردارم.

این زن مبارز افزود: پسرم را آماده کردم و به داروخانه محل رفتم، مقداری از وسایل مورد نیاز را تهیه کرده و برای گرفتن بلیط به ترمینال رفتم و توانستم برای ساعت ۸ شب به مقصد تهران بلیط تهیه کنم؛ زمان زیادی تا حرکت اتوبوس مانده بود و به همین دلیل محبور شدم تا ۸ شب در خیابان‌ها راه بروم تا وقت بگذرد؛ ساعت ۸ شب سوار ماشین شده و به سمت تهران آمدم و به منزل یکی از بستگان دور رفتم، نمی‌توانستم به منزل پدر شوهرم بروم چرا که وقتی روز قبل با آنها تماس گرفتم، از نوع صحبت‌های مادر ‌شوهرم متوجه شدم ساواک در خانه‌شان است و آنجا برای رفتن ما امن نبود.

وی اضافه کرد: حدود ۹ صبح بود که به تهران رسیدیم و هنوز ۵ دقیقه از رسیدن ما به خانه اقوام نمی‌گذشت که ۸ نفر از نیروهای ساواک وارد خانه شدند و با وضع فجیعی به دستان من دستبند زدند و مرا بردند؛ در آن لحظه پسرم خیلی ناآرامی‌ می‌کرد چون با فامیل و بستگان نا‌مأنوس بود؛ همان طور که پسرم دستش را پشت گردنم قفل کرده بود، نیروهای ساواک با وضع فجیعی او را از من جدا کردند و مرا به کمیته شهربانی بردند.

سلیحی افزود: بعد از انتقال متوجه شدم، می‌خواهند ترتیب دیداری با همسرم را بدهند؛ مرا به اتاقی که ظاهراً درمانگاه کمیته شهربانی بود، بردند؛ همسرم در حالی که قسمت‌هایی از بدن و دستش باند‌پیچی شده بود و تقریباً نیمه برهنه، روی تخت دراز کشیده بود؛ بعدها متوجه شدم در این ۲۴ ساعت طبق یکی از شکنجه‌های مرسوم ساواک، همسرم را شکنجه داده بودند؛ در این نوع شکنجه، استخوان دست را از ناحیه آرنج جدا می‌کردند و سپس آن را گچ می‌گرفتند و بعد از اینکه مقداری جوش می‌خورد، دوباره این کار را تکرار می کردند.

*ساواک برای گرفتن اعتراف از مرتضی به حجابم تعرض کرد

وی بیان کرد: دکتر، روحیه بسیار خوبی داشت، ساواکی‌ها فکر می‌کردند با این ملاقات روحیه من و همسرم را ضعیف می‌کنند و به او ‌گفتند “همسرت را دستگیر کردیم و هر بلایی بخواهیم سرش می‌آوریم” و چون می‌دانستند مرتضی فردی مذهبی است، لباسی که بر روی سرم انداخته بودم تا موهایم را بپوشاند، از سرم کشیدند، همسرم نسبت به این مسائل حساس بود؛ این جلسه برای من و همسرم بسیار مفید بود و در این ملاقات با روحیه خوبی که از او دیدم، آرامش و انرژی زیادی گرفتم و در این دیدار ۳ دقیقه‌ای متوجه شدم که چه اطلاعاتی لو رفته است.

* اگر مرتضی اطلاعات را به من نمی‌داد شکنجه‌های بسیار سختی در انتظارم بود

همسر شهید لبافی‌نژاد افرود: در زمان بازجویی، داشتن این اطلاعات برایم خیلی مفید بود؛ همسرم به نحوی اطلاعات لو رفته را به من فهماند چرا که وی نیز به حد کافی متوجه اطلاعات فاش‌شده در دستگاه ساواک شده بود؛ اگر این ملاقات صورت نمی‌گرفت و قرار بر این بود که من همه چیز را کتمان کنم، شکنجه‌های بسیار سختی در انتظارم ‌بود؛ نیروهای ساواک این جلسه را ترتیب دادند تا با تهدید، روحیه ما را تضعیف کنند که به لطف خدا به نفع ما تمام شد.

*حکم اعدام مرتضی تأیید شد

وی عنوان کرد: بعد از این ملاقات، من و همسرم دو بار دیگر با هم دیدار داشتیم و در آخرین دیدار که به نوعی جلسه خداحافظی بود، به من گفت که بر اساس حکم دادگاه دوم، اعدامش تأیید شده و شاه ملعون تا ۱۰ روز دیگر دستور اجرای حکم را می‌دهد و تردیدی برای عدم اجرای حکم نبود مگر یک معجزه.

این زن مبارز افزود: حکم اعدام همسرم تأیید شد و در ملاقاتی که با هم داشتیم نور بهشت را در صورتش دیدم؛ با اینکه خیلی لاغر و نحیف شده بود ولی در صورتش چنان نورانیتی داشت که نمی‌توانستم به چهره‌اش نگاه کنم.

* به همسرم ‌گفتم “رفیق نیمه ‌راه شدی ”

وی در خصوص لحظات آخرین دیدار خود با همسرش اظهار داشت: به مرتضی گفتم “خیلی عجیب شدی، خوش به سعادت شما، ما رو تنها گذاشتی، رفیق نیمه راه شدی، من دوست نداشتم این طور بشود، باید با هم می‌رفتیم “؛ او مرا دلداری ‌داد و ‌گفت “زندگی دنیا می‌گذرد و بالأخره یک روزی همه آدم‌ها از هم جدا می‌شوند؛ زندگی، ماندنی نیست “.
سلیحی عنوان داشت: جلسه خیلی زیبایی بود و به لطف خدا سخنانی بر زبانم جاری شد، به او گفتم “از حالا نور بهشت را در صورتت می‌بینم، خوش به سعادتت که با موفقیت، این مسیر را طی کردی“؛ چرا که بسیاری افراد بودند که مبارزه کردند و در لحظات آخر نتوانستند دوام بیاورند و در دام گروه‌های انحرافی افتادند یا با ساواک همکاری کردند.

* از خدا بخواه من هم به شهدا ملحق شوم

همسر شهید لبافی‌نژاد ادامه داد: به همسرم گفتم ” الحمدلله، اعدام همان پیروزی است که نصیبت شده و توانستی این مراحل را با موفقیت طی کنی “، همسرم به من گفت “وقتی پای چوبه ‌دار بروم، سرم را در برابر خداوند با افتخار بلند می‌کنم؛ به دلیل اینکه همیشه کاری را انجام دادم که فکر می‌کردم درست بوده و خدا نیز از آن راضی است.

وی اضافه کرد: به مرتضی گفتم “از تو خواهشی دارم زیرا می‌دانم در شرایطی هستی که دعایت مستجاب می‌شود؛ فقط از خدا بخواه من هم توفیق ادامه راه شما را داشته باشم و بتوانم به شهدا ملحق شوم“؛ این صحنه بسیار زیبا و عارفانه بود و کلمات نمی‌توانست حق مطلب را برای خداحافظی طولانی ما ادا کند.

*حکم اعدامم به ابد و سپس به ۲ سال زندان تبدیل شد

این زن مبارز اضافه کرد: همسرم مرتضی لبافی‌نژاد در سال ۵۴ به شهادت رسید، سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاه برای من هم حکم اعدام در نظر گرفته بود که به دلیل کم بودن سنم به حبس ابد و سپس ۲ سال زندان تبدیل شد؛ آن زمان که همسرم از حکمم آگاه نبود به من می‌گفت “باید خودت را آماده کنی حداقل ۲۰ تا ۳۰ سال در زندان باشی” البته به پیروزی انقلاب اسلامی امیدوار بودیم چرا که این حرف خداوند است که نصرت خودش را به کسانی که در جبهه حق باشند و با اعتقاد و اخلاص کار کنند، می‌رساند؛ هر چند که تعداد آنها اندک باشد، چرا که وعده‌ الهی در هر حال تحقق پیدا می‌کند.

* آرزو کردم کاش هیچ وقت مادرم به ملاقاتم نمی‌آمد

سلیحی عنوان کرد: بعد از شهادت همسرم تا دو سال در زندان ساواک زندانی بودم که یک سال از آن را در سلول انفرادی و ملاقات ممنوع سپری کردم؛ فقط یک بار مادرم با سختی فراوان به ملاقاتم آمد که پس از آن ملاقات، آرزو می‌کردم کاش هیچ وقت این دیدار انجام نمی‌شد؛ به دلیل اینکه تازه دستگیر شده بودم و روحیه خوبی نداشتم و پس از اینکه مادرم با من ملاقات کرد و شرایط محیطی و وضعیت جسمانی مرا دیده بود مریض شد؛ سال دوم به زندان اوین منتقل شدم و یک بار دیگر با خانواده‌ام ملاقات داشتم.

وی اظهار داشت: مرداد ماه سال ۵۶ بود، بوی رشد و آگاهی در کشور استشمام می‌شد، به دلیل اینکه سنم زیر ۱۸ سال و اوج مبارزات مردمی بود، مردم نظام شاهنشاهی را تحت فشار گذاشته بودند تا سختگیری بر زندانیان را کم کند و بر این اساس دستور داده بودند زندانیانی که مدت محکومیت‌شان تمام می‌شود، آزاد شوند. تا قبل از آن با تمام شدن مدت محکومیت جرأت نمی‌کردند زندانیان سیاسی را آزاد کنند و بر این اساس من نیز آزاد شدم.
این زن مبارز افزود: وقتی از زندان آزاد شدم، پسرم که ۳ ساله شده بود، مرا نمی‌شناخت و اصلاً نزدیک من نمی‌آمد چرا که زمانی که از هم جدا شدیم او یک سال و نیم بیشتر نداشت؛ مدت‌ها طول کشید تا کم کم مرا شناخت.


* “در بهار آزادی، جای شهدا خالی است” را با تمام وجودم حس کردم


سلیحی گفت: به لطف الهی و رهبری مدبّرانه حضرت امام خمینی(ره) به مرور زمان تفکر و اشتیاق برای آزادی‌خواهی، حق‌طلبی و اسلام‌خواهی در میان مردم رواج یافت که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد که متأسفانه همسرم قبل از پیروزی انقلاب به شهادت رسید.

وی بیان کرد: به دلیل اینکه در عمق فعالیت‌ها و مبارزات آن زمان بودیم، این پیروزی به نظرم زودهنگام نمی‌رسید؛ وقتی مردم شعار می‌دادند “در بهار آزادی، جای شهدا خالی است” با تمام وجودم حس می‌کردم که ای کاش شهدا نیز در روز پیروزی انقلاب کنار ما بودند، چرا که آنان برای رسیدن به چنین روزی و از طریق باوری که داشتند شرایط بسیار سختی را تحمل ‌کرده و خود را برای شکنجه و شهادت آماده کرده بودند.

*هیچ چیز مانع رسیدن مردان خدا به هدفشان نمی‌شود

همسر شهید لبافی‌نژاد اظهار داشت: همیشه خوشحال بودم از اینکه خداوند این توفیق را به من داد تا از نزدیک ببینم مردان خدا چه زندگی، روحیّات و اهداف بلندی دارند و چه قدر زیبا توانستند بندگی خدا را انجام دهند و زمانی ‌که تسلیم حق می‌شوند و قصد دارند وظیفه‌شان را انجام دهند هیچ چیزی مانع از این نمی‌شود در راه رسیدن به هدفشان کوتاهی کنند، حتی اگر این موانع، جان، زندگی، زن و فرزندانشان باشد.


منبع گفتگو با خانم پروين سليحی:
http://bimarestan.medicinal.ir/?tag=%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%D9%8A-%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%81%D9%8A%E2%80%8C%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 335 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1391 ساعت: 10:44

به گزارش محمدمهدی اسدزاده-خبرنگار شهرسبز؛ عبدالرسول قنبریان، مسئول ایثارگران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کازرون، در گفتگو با خبرنگار شهرسبز گفت:

شهید حجتالاسلام شیخ عبدالرحیم دانشجو، به عنوان شهید شاخص سال 91 از سوی بسیج حقوقدانان کشور معرفی شده است.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شمارخ 211 مورخ 17 بهمن 91- کازرون نما - صادقون -



شهید دانشجو از روحانیون مبارز و انقلابی کازرون بود که در کازرون ساکن و اقامه نمازجماعتش در مسجد امام حسین(ع) همیشه برقرار بود.

در سال 42 که شهید دانشجو از قم به کازرون مراجعت کرد، و اقامه جماعت در مسجد امام حسین را به عهده گرفت از طرف امام خمینی (ره) هم نمایندگی در امور حسبیه و امورات شرعی دریافت نمود.

وعظ و خطابه شهید دانشجو در منابر و مجالس شهر استمرار داشت. با انقلابیون و برنامههای انقلابی و مبارزاتی همراهی کرده، و پشتیبانی نموده است.

شهید دانشجو در راهپیماییها هم سخنرانیها داشت و بارها از طرف شهربانی و حکومت نظامی بازدداشت شد.

خاطرهانگیزترین سخنرانی آن شهید والامقام در رابطه با وقایع آخرالزمان و دعوت از سربازان برای ترک سربازخانهها، بعد از سخنرانی و دکلمه آتشین اسدزاده، در تشویق و تهییج و ترغیب سربازان برای فرار از سربازخانهها بود که این مراسم در انتهای خیابان شریعتی و تقاطع چهاراه سید محمد کاشی ایراد شد و انتخاب آن محل به دلیل نزدیک بودن به شهربانی سابق و مرکز فرماندهی حکومت نظامی و نزدیک بودن به پادگان محل استقرار تیپ توپخانه بود.

شهید دانشجو تنها روحانی شهر بود که اطلاعیه ختم و چهلم شهید آیتا... سید مصطفی خمینی را امضاء نمود و مسئولیت آن را پذیرفت تا به عنوان صاحب عزا در مسجد جوی (مسجد جمعه فعلی) و مسجد شهدا (نو سابق) جلوی مردم بایستد و از شرکتکنندگان تشکر نماید.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم، به عنوان امام جمعه موقت و مدتی هم رئیس دادگاه انقلاب اسلامی و دادستان عمومی شهرستان کازرون در خدمت انقلاب اسلامی بود و تا آخر از  حمایت رهب کبیزر انقلاب امام خمینی(رض) و دفاع از انقلاب و خون شهیدان و مبارزه با ضد انقلاب و منافقین یک قدم عقب ننشست. تا این که در شب آخر ماه مبارک رمضان سال 1360بعد از یک ماه روزه و نماز و عبادت و نیایش، با زبان روزه و به ضرب گلوله منافقین کوردل به فیض عظمای شهادت نائل آمد و به لقاءا... رسید.

لازم به ذکر است که این خبر در مرداد ماه امسال توسط مسعود اخوان فرد در همایش حقوق دانان بسیجی آن را عنوان کرده بود.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 346 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 ساعت: 17:41

یاد دارم، تازه خوب و بد زندگی را میفهمیدم، بهمن که میشد خیابانها و کوچههای شهر چراغانی و تزیین میشد، نه این که دولت و شهرداری این کار را بکنند، نه این که دولت و شهرداری این کار را نکنند ولی بیشتر آن را مردم انجام میدادند.

وارد مدرسه که شدیم باز شوق و ذوق داشتیم برای بهمن. از اول سال تحصیلی خود را آماده میکردیم برای جشنهای دهه فجر.

اما آن زمان چیزهایی هم به ما میگفتند که کم کم رنگ باخت و دیگر اثری از آنها نیست، به طوری که گاه همانها مورد سئوال قرار میگیرد و جوابی هم در مقابل داده نمیشود.

یادم میآید میگفتند جمهوری اسلامی مقدمهای است برای حکومت اسلامی امام زمان(عج)، و انقلاب اسلامی به مثابه نهضتی است برای انقلاب اسلامی که قرار است به امامت و رهبری مهدی صاحب الزمان(عج) انجام گیرد.

آقا جان! همه فراموش کردهاند که انقلاب در مکتب اسلام، انقلابی تکاملی است که این انقلاب به مثابه نهضتی و گامی است برای آن و انقلاب زمانی به بار مینشیند که تو قیام کنی...

 و از این روی از تو خجلیم

 انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 211 مورخ 17 بهمن 1391-

 


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 359 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1391 ساعت: 17:31

فتحاولین قله در جنگ اقتصادی

بعداز انتخابات با شکوه خرداد ماه 88 بود که فتنه ای سهمگین رقم خورد.

ازهمان آغازین روزهای فتنه 88 سران و خواص فتنه در نامه هایی به سازمان ملل، اتحادیهاروپا و کنگره آمریکا خواستار تشدید تحریم ها علیه ملک و ملت خود شدند1.چیزی که در آن زمان پر تنش، نوعی مبارزه برای احقاق حقی عنوان می کردند که معلومنیست از کجا آمده است.

انتشار: نشریه روشن شماره 2 دی ماه 91- هفته نامه شهرسبز شماره 207، 12 دی ماه 91- صادقون -تعامل - بولتن نیوز - حریم یاس -


فتحاولین قله در جنگ اقتصادی

بعداز انتخابات با شکوه خرداد ماه 88 بود که فتنه ای سهمگین رقم خورد.

ازهمان آغازین روزهای فتنه 88 سران و خواص فتنه در نامه هایی به سازمان ملل، اتحادیهاروپا و کنگره آمریکا خواستار تشدید تحریم ها علیه ملک و ملت خود شدند1.چیزی که در آن زمان پر تنش، نوعی مبارزه برای احقاق حقی عنوان می کردند که معلومنیست از کجا آمده است.

ایننامه نگاری و التماس ها برای خیانت به ملک و ملت تا آنجا پیش رفت که کنگره آمریکاو در پی آن اتحادیه اروپا سال گذشته، تحریم های سنگینی را علیه ایران تصویب کردنداما اجرای آن را به ابتدای تابستان به تعویق انداختد تا سرمای زمستانی قاره هایسرد تمام شود و ممالکشان از گاز ایرانی گرم می شوند ناگهان سرد نشوند. که این امربا برخوردهای گوناگونی در داخل کشور مواجه شد.

ازجمله این برخوردها، حرف و حدیث هایی بود که برخی انسان های متزلزل در جامعه رواجدادند با عنوان دوران شعب ابیطالب. اما امام ملت و امت، با رویکرد دیگرگونه بهمواجه با این جنگ اقتصادی رفتند. ایشان فرمودند که ما نه در موقعیت شعب که درموقعیت بدر و خیبریم اما متاسفانه کسی به این نکته که بدر و خیبر چگونه مواجه ای بودنپرداخت و تنها آخر نبرد را که پیروزی بود دیدند و سختی های ابتدایی آن را ندیدند.

اینشد سیاستگذاری کلان کشور که قبل از شروع تحریم ها از سوی آنان، ایران یک طرفه خودآغازگر تحریم شد.

اکنونپس از یک سال، برخی نمایندگان کنگره آمریکا و برخی از ژنرالهای آمریکایی در نامهای به اوباما خواستار تخفیف و پایین کشیدن فتیله تحریم ها شدند. چیزی که می توانگفت اذعان آن ها به ناکارآمدی تحریم ها بوده است.

حالاباید گفت به اذعان خود سردمداران اپوزیسون و ضد انقلاب و دشمن های خارجی پیروز اینمیدان امام ملت و امت و ملت ایران است که با پایمردی و ایستادگی اولین پیروزی رادر این نبرد سخت شدند. اما این انتهای راه نیست و ملت باید ایستادگی و مقاومتبیشتری را با رویکرد برخورد با مفسدان و اخلال گران اقتصادی داشته باشند. مسئولاننیز این وظیفه ملی را باید با همت بیشتری ادامه دهند.

اینتنها صبر مردم و نه چیز دیگری. در واقع تنها مقاومت بود. اما شاید الآن وقت آن استکه دست به تهاجم زنیم. یعنی باید مردم، یعنی تمام آحاد ملت، علی الخصوص مسئولین،که این مقاومت سنگین ملت را مشاهده نموده اند اکنون به دنبال پیروزی باشند و نهفقط تثبیت موقعیت دشمن. اگر نتوانیم حرکت پیش روانه ای داشته باشیم باید منتظر شدتا با فرسایشی شدن این جنگ اقتصادی، صبر مردم نیز تمام بشود. یادمان نرود روزگاریدر طنز تلخ تاریخمان ، مردم کرمان پس از آن همه صبر و استقامت در مقابل سپاه آغامحمد خان قاجار، با فرسایشی شدن جنگ، صبر از کف دادند، یا مردم اصفهان در غائلهاشرف افغان و .... پس باید قبل از آن که میدان خسته کننده شود تهاجمی را آغازید. واین ممکن نیست جز با راهبردهای صحیح و حمایت های دولتی و همت بلند ملت برای تولیدملی و جهاد اقتصادی.


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 342 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1391 ساعت: 18:47

از بلندگوی بهشت زهرا که برای اقامه نمازظهر دعوت شد به سمت نمازخانه حرکت کردم. انبوه دخترکان عروسک و پسرکان مترسک جلوی ورودی نمازخانه تجمع کرده بودند و به شکل و شمایل بسیار زننده ای در حال گفتگو و خنده بودند. به هر زحمتی که بود از بین این جماعت راهی باز کردم و رسیدم به جماعت.

کازرون نما آمادگی دارد گزارش های حاشیه ایعزاداران و کاربران محترم را از مراسم عزاداری کازرون در روزهای تاسوعا و عاشورامنتشر کند. بر همین اساس اولین گزارش را به همراهان همیشگی خود تقدیم می کند.

انتشار: کازرون نما - رانک دایر - پیج این سایدر -

امروز روز تاسوعا بود. اما بارندگیامان نمی داد تا از ابتدای صبح هیات های عزاداری حرکت کنند و چون همیشه گلزار شهدایبهشت زهرا میزبان عزادارن حسینی باشد.

به خاطر بارندگی با تدبیر امام جمعه شهرستان، مصلینماز جمعه به عنوان مکان ورود عزاداران و عزداری روز تاسوعا در ابتدای صبح اعلام وبه هیات های عزاداری گفته شد.

اما علی رغم همه این ها عزاداران کوی علیا می گفتندکه اگر از آسمان تبر هم ببارد ما باید عزداری خود را بر گلزار شهدای بهشت زهرا انجامدهیم.

ابرها که کمی آرام گرفتند عزادارن کوی علیا خودرا به بهشت زهرا رسانند.

زنجیرزن که عبور کرد سینه زن هنوز وارد میدان بهشتزهرا نشده بود که باران دوباره باریدن گرفت و سینه زن کوی علیا زیر باران شدید 20 دقیقهای به عزداری پرداخت تا آن که صوت اذان برخواست.

از بلندگوی بهشت زهرا که برای اقامه نمازظهر دعوتشد به سمت نمازخانه حرکت کردم.

انبوه دخترکان عروسک و پسرکان مترسک جلوی ورودینمازخانه تجمع کرده بودند و به شکل و شمایل بسیار زننده ای در حال گفتگو و خنده بودند.

به هر زحمتی که بود از بین این جماعت راهی بازکردم و رسیدم به جماعت.

حجت الاسلام بینا اقامه جماعت کرده بود با تعدادیحدود6 نفر. غصه ام گرفت از این همه غربت نماز در روز احیاگر نماز. این غصه ام زمانیبیشتر شد که وقتی آمدم نیت کنم متوجه حضور تعدادی از همین مترسکان و عروسکان شدم کهنمازگزاران را به تمسخر گرفتند. و دیدم که برخی از جوانان که می آمدند برای نماز وقتیبا این صحنه مواجه شدند برگشتند.

تکبیره الاحرام را گفتم و در رکعت دوم به جماعتپیوستم.

نماز ظهر را بینا به سرعت خواند که با خود گفتمانگاری میدان جنگ است.

بعد ز نماز ظهر تعدادی دیگر به ما پیوسته بودند.

جوانی در کنارم نشسته بود گفت: این نماز مظلومانهترین نمازی بود که در عمرم خواندم.

بعد از نماز عصر تعدای دیگر به جمعیت نماز گزارپیوست. اما شاید این همه تعدادشان از 20 نفر تجاوز نمی کرد.

نکته دیگری که باید بگویم این است که علی رغم وجودمسجد در بهشت زهرا درب مسجد بود و نمازگزاران بر کاشی های سرد نمازخانه میت که مقداریاز آن نیز آب گرفته بود اقامه کردند. مردان سیاه پوش و خانم های چادر مشکی بعد از نمازتمام لباس هایشان پر از خاک شده بود.

بعد از نماز در حالی که مسئولان بهشت زهرا در حالجمع کردن بودند صدای تبل کوی گنبد دوباره جمعیت پراکنده را به سوی میدان جمع کرد.

کوی گنبد نیز به بهترین وضعیتی در حالی که باراننمی بارید عزاداری کردند و عزاداری حدود ساعت 1 به پایان رسید. اما این تاسوعا نیزغریبانه تر از سال گذشته برگزار شد. انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 310 تاريخ : شنبه 4 آذر 1391 ساعت: 19:8

عاشورا 59 ، روزی بود که در خاطره کازرون یکی از غم انگیزترین روزهاست.

ابتدای محرم سال 1359 رزمندگان کازرون در سوسنگرد سنگر می گرفتند تا کربلای دیگری را در سوسنگرد رقم زنند و آن را به شهر عاشقان شهادت مبدل سازند.

این جا فرمانده جوانی بود که بیش از 22 سال شاید نداشت. نامش علی اکبر.

اکبر پیرویان، فرمانده بسیج کازرون، تنها چند روز پس از آغاز جنگ تحمیلی اولین گروه از بچه های کازرون را که اولین نیروهای مردمی مسلح بودند حرکت داد تا در جبهه های حق علیه باطل به مبارزه برخیزند.

محرم سرد 59 در سوسنگرد سنگر گرفتند و آماده شدند تا نبرد سختی را با یزیدان زمان، صدامیان، داشته باشند.

و روزهای محرم با درگیری های کم و ساده شروع شد.

تا این که ...

انتشار: کازرون نما - تعامل - عسلویه نیوز -خیمه گاه مسافران بهشت - عصرکازرون - هفته نامه شهرسبز شماره247 مورخ 28آبان92 -دانش اموز مسلمان -


محمدمهدی اسدزاده

عاشورا 59 ، روزی بود که در خاطره کازرون یکی ازغم انگیزترین روزهاست.

ابتدای محرم سال 1359 رزمندگان کازرون در سوسنگردسنگر می گرفتند تا کربلای دیگری را در سوسنگرد رقم زنند و آن را به شهر عاشقان شهادتمبدل سازند.

این جا فرمانده جوانی بود که بیش از 22 سال شایدنداشت. نامش علی اکبر.

اکبر پیرویان، فرمانده بسیج کازرون، تنها چند روزپس از آغاز جنگ تحمیلی اولین گروه از بچه های کازرون را که اولین نیروهای مردمی مسلحبودند حرکت داد تا در جبهه های حق علیه باطل به مبارزه برخیزند.

محرم سرد 59 در سوسنگرد سنگر گرفتند و آماده شدندتا نبرد سختی را با یزیدان زمان، صدامیان، داشته باشند.

و روزهای محرم با درگیری های کم و ساده شروع شد.

تا این که روزهای محاصره شروع شد.

عراق از چند سو سوسنگرد را محاصره کرد و بچه هایکازرون به همراه سایر نیروهای بومی و نیروهای شهرهای دیگر به مقاومتی بسیار سخت درمقابل یورش همه جانبه صدامیان دست زدند. زیر باران گلوله و آتش و خون.

 

مقاومتی که در تاریخ ماندگار شد.

اما از این سوی عاشورا روزی بود که کازرون اینبار هم عزادار علمدار حسین بود و حسین و همه عزادار اکبر ها و قاسم های جوان و نوجوانشکه با پیکرهای پاره پاره از راه رسیده بودند.

بهشت زهرای کازرون اما حال دیگری داشت. چون فرماندهغیور و فداکار و ایثارگرش که پیشاپیش بسیجیان کازرون چونان علی اکبر فریاد تکبیر سرداده بود اکنون با پهلویی بشکسته آرام بر دستان مردم جای گرفته بود.

اکبری که تنها بود و غریب. برادرش فرشید(محمد)شاید بیش از دیگران متاثر شد و این شد که راهی قم گشت تا لباس سربازی امام زمان برتن کند. اما انگار حسین زودتر او را در سپاه پذیرفت و با سن کمش شربت شهادت را در راهدفاع از امام و انقلاب نوشیدن گرفت.

عاشورا کازرون با شهدایی چون دانش آموز شهید غلامرضابستانپور، عبدالحمید خسروی، و .... تمام شهر را برای اولین بار عزدار تاسوعاییان خودشد.

گروهی که اکثریت آنان را جوانان و نوجوانان تشکیلمی‌دادند . از فرمانده‌شان که بیش از 21 سال نداشت. تا غلامرضا بستانپور که دانش‌آموزیکم سن و سال بود. رفتند تا عزت و استقلال را برای ما به ارمغان آورند و برای همیشهتاریخ بگویند که کربلا و عاشورا حادثه‌ای نبوده که گذشته، بلکه «کل ارض کربلا و کلیوم عاشورا» و نه رستم و سهراب و سیاوش‌ها داستان و افسانه‌اند بلکه اینان ایرانی بودندو اینان نیز و ایرانی این چنین است.

روز سوم نيز شدت درگيري‌ها زيادتر شد. از ظهر كمكم احساس مي‌شد كه دشمن از تصرف شهر منصرف شده است و لذا آتش سبك تر شده بود و نمي‌دانستيمكه چه شده است كه ظاهراً نيروهاي شهيد چمران براي آزاد سازي شهر از طرف اهواز به نيروهايدشمن حمله كرده بودند و از اين طريق آنها عقب نشيني كرده بودند.

غروب روز سوم نيروهاي شهيد چمران وارد شهر شدندو شهر از محاصره بيرون رفت. البته در سمت غربي شهر جاده ی بستان - سوسنگرد هنوز دشمناز خود مقاومت نشان مي داد تا اينكه از تاريكي شب استفاده كرده تا پشت آخرين خانه‌هايشهر عقب رفته بودند.

 

شهدای کازرونی این نبرد

بياد شهيداني كه در آن روزها داديم، شهيد علي اكبرپيرويان، عبدالحميد خسروي، احمد داوودي، صمد نحاسي، محمد وحيدي، غلامرضا بستانپور،محمد رضا حميدي و نصرالله سبزي.

 

زخمی های کازرونی آن نبرد

زخمي‌های کازرونی آن نبرد هم عبارت بودند از :مصطفي بخرد، حسين كرمي، امرالله باقريه،

 

وقتی برای پیرویان گریستم

مغرب در همان سنگري كه روزها در آن نگهباني مي‌دادمنماز مغرب و عشاء‌ خواندم شهر شلوغ شده بود همه در حركت بودند در اين هنگام مصطفي بخردكه آن روز مسئوليت بسيج كازرون را بر عهده داشت نيروهايي از كازرون براي تعويض اينبچه‌ها به اهواز آورده بود و لذا با محاصره سوسنگرد روبرو شده بود كه روز آزادي شهربه سوسنگرد آمده بود و در سنگر مرا ديد و گفت پيرويان كجاست كه ديگر نتوانستم جلو خودمبگيرم زدم زير گريه، گريه‌اي با شدت.

اين را بايد بگويم در دو سه روز قبل وقتي كسي ازبچه‌ها مي‌گفت پيرويان و... شهيد شده‌اند، چه كنيم؟ و نا اميد بودند به آنان تشر مي‌زدمكه الآن موقع گريه و زاري نيست. حالا آنها داشتند همين مطالب را مي‌گفتند ولي جلوگيرياز گريه سخت بود.

 فقط يادمهست مصطفي بخرد به بچه‌ها سر زد و گفت فردا در نزديكي سپاه خرمشهر همه جمع شوند برايتعويض نيروها.

 

آزادی شهر در تاسوعا

روز چهارم مبارزه براي فراری دادن آنها از حاشيهشهر بوسيله نيروهاي شهيد چمران و نيروهاي داخلي شروع شد.

امروز كه شهر آزاد شده است تاسوعا است و فردا عاشوراو بچه‌ها تا رسيدن عاشورا حماسه‌اي عاشورايي در دل تاريخ جنگ آفريدند و با مقاومت وايثارشان نشان دادند كه تا مفهوم كربلا و عاشورا در دل مردمان اين سرزمين زنده استدشمن به راحتي نمي‌تواند لحظه‌اي در اين مملكت آرامش يابد.

حماسه سوسنگرد حماسه دلير مرداني بود كه درس ايثارو استقامت را از امام خويش گرفته بودند. حماسه ی سوسنگرد حماسه ی مرداني است كه مظلومانهايستادگي كردند و در تاريخ جنگ گمنام به شهادت رسيدند.

خیلی از بچه های کازرون شهید شدند

آن شب كمي خوابيدم. صبح ديدم نيروهاي چمران بهطرف غرب سوسنگرد از جاده بستان- سوسنگرد مي رفتند تا نيروهاي عراقي را از منطقه دوركنند. من نيز همراهشان شدم در سر پل سوسنگرد شهيد نصرالله ايماني با آر.پي.‌جي‌اش آمد.هر دو با هم از كوچه پس كوچه‌ها گذشتيم تا نزديك خاكريزي كه دشمن به پدافند مشغول بودرسيديم آنان باز تير مستقيم تانك و گلوله مي‌زدند و ما بدون ديدن آنان شليك مي‌كرديمگلوله تانك چندين خانه را خراب كرد براي در امان ماندن از تركش‌ها و گلوله‌ها به خانه‌ايپناه برديم سپس براي محكم كاري در زير راه پله‌اي نشستيم يك لحظه نمي‌دانم چه كسي گفتاگر گلوله به سقف بخورد در زير آوار مي‌مانيم و مي‌ميريم لذا از آن خانه بيرون آمدمو چون ديگر به راحتي نمي‌شد با دشمن مقابله كرد به شهر برگشتيم.

نزديكي ظهر بود كه به پل سوسنگرد رسيديم.

دلپسند را ديدم. گفت: مگر صبح براي تعويض شدن بهسنگر جلو سپاه سوسنگرد نرفته‌اي؟

گفتم: نه

از آنان جدا شدم و براي تهيه مقداري غذا به سمتمسجد رفتم در جلو مسجد ديدم نبي احدي دور يك ماشين مي‌چرخد.

گفتم: چه خبر است؟

گفت: هيچ! همه شهيد شده‌اند بايد ماشين روشن كردبه دنبال آنان رفت!

گفتم: چطوري؟

گفت: بايد برق ماشين را مستقيم كرد چرا كه كليدماشين در جيب امرالله باقريه است و او اكنون شهيد شده است و او را برده‌اند.

برق ماشين را مستقيم كرده و به سمت اهواز حركتکرد.

 من نيزسوار شدم. وقتي از او مي‌پرسيدم چه كساني شهيد شده‌اند؟ شايد در آن حالت اضطراب و ناراحتياسامي ده نفر يا بيشتر را مي‌آورد.

هر كسي را ديده بود، نام مي‌آورد

عجب اوضاع بدي! آنان كه در اين سه روز شهيد نشده‌اند،چگونه يكباره با هم شهيد شدند؟

در كوچه مسجد در هنگام سوار شدن (شهید)باقر سليمانيرا با همان نارنجك انداز در دست ديدم.

گفتم: بچه‌ها شهيد شده‌اند بيا ببينيم چه خبر شدهاست.

گفت: من تا پايان جنگ همين جا مي‌مانم.

با ناراحتي و نگراني به سمت اهواز آمديم. در بينراه نيز هر كس كه قصد اهواز رفتن داشت عقب ماشين سوار مي‌شد.

ابتدا سري به يك ساختمان چند طبقه كه سنگربنديشده و بعد از پل راهنمائي بود و در واقع حالت بيمارستان به خود گرفته بود زديم.

گفتند زخمي‌ها را از اينجا برده‌اند به چند جايديگر هم سر زديم. خبري دستگيرمان نشد!

به مکان بچه‌هایي كه براي تعويض آمده بودند رفتيمتا كسب خبر كنيم. هر كس خبري مي‌داد.

عده‌اي مي‌گفتند كه شهيد داده‌ايم. عده‌اي نيزمي‌گفتند؛ زخمي داده‌ايم. تا اينكه تا شب به بقيه نيروها در جنگل‌هاي نورد ملحق شديم.

دوباره آمدند و گفتند همه ی بچه‌ها در مدرسه‌ايجمع شدند و براي رفتن به كازرون آماده‌اند.

همه بايد بروند چرا كه در شهر غوغاست. خبر محاصرهشديداً مردم را نگران كرده بود. لذا يك كاميون آورده بودند كه سوار آن شده و به كازرونبرویم. همه سوار شدند در هنگام خروج از منطقه اهواز پليس راه جلومان را گرفت و گفتكسي نبايد با اسلحه خارج شود بحث اين بود كه ما با اسلحه آمده‌ايم و بايد با اسلحهبرگرديم.

گفتند: عده‌اي از ستون پنجم دشمن دارند از منطقهی جنگي اسلحه خارج مي‌كنند لذا بايد حتماً اسلحه هايتان را تحويل بدهید.

دوباره به همان مدرسه‌اي كه روز اول از آنجا بههويزه اعزام شده بوديم، برگشتيم.

يكي يكي بچه‌ها اسلحه‌شان را تحويل دادند. يادمهست به علت خستگي در گوشه‌اي از راهرو مدرسه خوابم برده بود.

حسن خاكسبز صدايم كرد. گفتم :چه خبر است؟

گفت: همه اسلحه شان را تحويل داده‌اند و سوار ماشينشده‌اند، تنها تو مانده‌اي! برخيز!

رفتم و اسلحه را تحويل دادم و سوار ماشين شده راهيكازرون شديم..

روز عاشورا به کازرون رسیدیم

روز عاشورا به كازرون رسيديم. يك راست به سمت بهشتزهرا رفتيم. محرم، عاشورا، شهادت، مبارزه با دشمن، جوانان شهر، اميدان مردم، غوغايعجيبي در شهر بپا بود.

 يادم ميآيد كسي را نمي ديدي كه آن روز از ديدن بچه‌ها گريه نكنند.

البته بايد بر رشادت دليرمردان كازرون در سه روزمحاصره سوسنگرد آفرين گفت.

سردار شهید علی اکبر پیرویان، شهید عبدالحمید خسروی،شهید محمدرضا حمیدی، شهید نصرالله سبزی، شهید صمد نحاسی، شهید محمد وحیدی، شهید غلامرضابستانپور

تنها شهيداني كه آنروز و يا روز قبل از آن بودندشهيد پيرويان، حميد خسروي، محمد رضا حميدي، نصرالله سبزی بودند كه بخاك سپرده شده بودندو بايد گفت كه در همان اوايل جنگ شهدايي مثل صمد نحاسي، محمد وحيدي تا مدت ها و شايدهمين امروز مفقود باشند.

 

--------------------

* برگرفته از خاطرات حاج عبدالحسین پیروان انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 348 تاريخ : شنبه 4 آذر 1391 ساعت: 9:54

امروز روز هشتم محرم است. روزی که به نام علی اکبر حسین مشهور است و عزای او را می گیرند.

دیشب توی هیات نشسته بودم که مداح دوباره شروع کرد به این که وقتی علی اکبر می خواست به میدان برود امام حسین چه کرد و دیگران چه کردند و آخرش این که حسین چون فرزندش به میدان رفت گریه کرد و و گفت آخ که کمرم شکست. و پیش روی دشمن گریه کرد.

نمی دانم ولی هر چه می کنم این را نمی توانم باور کنم. شاید چون دیده ام پیروان حسین چگونه در ماتم فرزندان چون علی اکبرشان نشسته اند و غم بر چهره نیاورند.


انتشار: صادقون -


امروز روز هشتم محرم است. روزی که به نام علی اکبر حسین مشهور است و عزای او را می گیرند.

دیشب توی هیات نشسته بودم که مداح دوباره شروع کرد به این که وقتی علی اکبر می خواست به میدان برود امام حسین چه کرد و دیگران چه کردند و آخرش این که حسین چون فرزندش به میدان رفت گریه کرد و و گفت آخ که کمرم شکست. و پیش روی دشمن گریه کرد.

نمی دانم ولی هر چه می کنم این را نمی توانم باور کنم. شاید چون دیده ام پیروان حسین چگونه در ماتم فرزندان چون علی اکبرشان نشسته اند و غم بر چهره نیاورند.

علی اکبر خمینی، شهید آیت الله سید مصطفی خمینی

شهید سید مصطفی خمینی

شهید سید مصطفی خمینی، یکی از مجتهیدن مسلم در اسلام بود که به اعتراف بزرگان در حد مرجعیت بود.

در فقه و کلام و فلسفه اسلامی از بزرگان عصر خود بود و به قول امام خمینی امید اسلام.

حالا ببینید این بزرگ مرد حوزه و فرزند و یار و یاور خمینی بت شکن، وقتی در سال 56 به صورتی مشکوک در نجف اشرف به شهادت می رسد، علی رغم همه علاقه ای که امام به او داشت تنها به "انا لله و انا الیه راجعون " و این که شهادت مصطفی از الطاف خفیه الهی است اکتفا کرد. و در غم او حتی خم به ابرو نیاورد.

و گفت مگر مصطفی من از علی اکبر حسین خونش رنگین تر است.

علی اکبر سید حسن نصرالله قائد المقاومه الاسلامیه فی لبنان، شهید سید هادی نصرالله


شهید سید هادی نصرالله از اعضای والای حزب الله لبنان بود که با اسم مستعار برای آن که کسی او را نشناسد فعالیت داشت.

برای عملیاتی علیه صهیونیست ها اجازه از سید حسن می گیرد و راهی می شود.

وز دوازدهم سپتامبر سال 1997 سه تن از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان در حمله به یکی از مواضع ارتش صهیونیستی در نزدیکی پایگاه صهیونیست‌ها در محور «سجد» در «جبل الرفیع» در منطقه اشغالی «اقلیم التفاح» در جنوب لبنان به شهادت رسیده و پیکر آنان به دست اشغالگران افتاد. تلویزیون رژیم صهیونیستی بدون اطلاع از هویت این سه نفر، تصویر اجساد  آنان را به نمایش گذاشت.مدت زیادی نگذشت که مشخص شد که یکی از این سه تن، سید هادی، فرزند سید حسن نصر‌الله، دبیر کل حزب‌الله است.
سران تل آویو تصور می کردند که به فاصله کمی از شکست مفتضحانه در عملیات انصاریه ، به پیروزی بزرگی رسیده اند و با در دست داشتن این غنیمت بی نظیر ، خواهند توانست باج کلانی از دشمن سرسخت خود دریافت کنند. دشمنی که تا آن زمان بارها تل آویو را وادار کرده بود به خاطر تحویل گرفتن اجساد چند سرباز عادی ، بهایی سنگین بپردازد. اما بسیار سریع معلوم شد که چنین آرزویی دست نیافتنی است.
دبیر کل حزب الله لبنان و همسرش با صراحت اعلام کردند که جسد فرزندشان هیچ تفاوتی با سایر اجساد شهدا که در اسارت اشغالگران بود ندارد و همراه آنان بازخواهد گشت.
سرانجام 9 ماه بعد ،در 27 ژوئن 1998 ، به دنبال عملیات تبادل بقایای اجساد اشغالگران به درک واصل شده در عملیات موسوم به «انصاریه» با پیکر 40 شهید مقاومت اسلامی لبنان ، پیکر پاک سید هادی نصرالله به لبنان بازگشت.


انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 277 تاريخ : جمعه آذر 1391 ساعت: 12:22

باریک می شوم

در پشت شعرهایم

مانند مردمک هایم

تا بنویسم از اشک هایم

وقتی که می بارند

بر کویرهایم

بر گونه های خشک کویرم

وقتی بریده ام از دنیا

با اشک های جاری رود

بر گونه های خشک دعا

تا حاجت روا شوم

و کویر دلم

به بار بنشیند

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 330 تاريخ : سه شنبه آبان 1391 ساعت: 23:5

بخوان انسان

------------------

چه کس جاهل تر از آن است

نمی خواند

نمی داند نمی داند

و حتی اندکی بر خود نمی ترسد


بخوان انسان

------------------

چه کس جاهل تر از آن است

نمی خواند

نمی داند نمی داند

و حتی اندکی بر خود نمی ترسد

و آن گه،

نخوانده مکتبی را

مذهبی را

گفتمانی را

و حتی شخص پاکی را

به جهل و کفر

متهم سازد

تکفیر می خواند.

به یادم هست

پدر می گفت

جواب ابلهان

خاموشی محض است

و اما حال

کسی را دیده بنمودم

به حال اهل فکر و شخص با اندیشه و پر فهم

نخوانده ساحت قرآن و پیغمبر

ز روی شهوت و جهل و ندانی

متهم کرده است

قرآنی و رسولی حق

مگر قران ز روز اولش غیر از کلام خواندنش دارد

بخوان انسان

بخوان تا فهم

را یابی

مگر احمد بجز این گفت

و قرآنش بجز این بود

که اقراء داشت در اول

بخوانید و بدانید این سخن را

این سخن حق است یا باطل

بخوانیدش سپس تکفیر بنمایید

آیا خوانده بودندنش و آن را سخت

به تکفیر و تمسخر سخت می دارند

محمد

گفت ای مردم

بخوانید این سخن از من

که حی داور اعظم

بگفت این تا بگویم پس

خدایی نیست

جز الله

سخن هایم همه خوانید

آنگه فکر بر سازید

اگر حق بود

قبولش سخت آسان است

که تیغ اعظمم قرآن

که یعنی خواندنش باشد

قلم ، اقراء، کتابت، علم آگاهی

نه شمشیر و سنان و نیزه و آهن

نه آتش هیزم و خون و شراب و مست

قرآن کتاب علم می باشد

برای خواندنش باشد

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 278 تاريخ : جمعه 14 مهر 1391 ساعت: 12:51

به مناسبت  چهلمین سالگرد شهادت غلامرضا باقرینژادیان فرد که یکی از بنیان گزاران انجمن امور دینی کازرون بود و در سالهای خفقان قبل از انقلاب اسلامی در شهرها و روستاهای کازرون و ممسنی به تبلیغ و ترویج مبانی دینی، اخلاقی و ارزشهای اسلامی و مبارزه با جریانهای انحرافی، التقاطی و کمونیستی و بهاییت میپرداخت و در پیشرو بودن کازرون در انقلاب بوسیله دست پروردگانش نقش بسزایی داشته است، بنابر احساس وظیفه و اداء دین و شناخت بیشتر نسل جوان از آنها و بزرگداشت یاد و خاطره آن شهید والا مقام و برادر انقلابی و مبارزش علیرضا باقرینژادیان فرد و مادر فداکارشان که در یک سانحه مشکوک و دلخراش به شهادت رسیدند، از جناب سردار حاج حسین مختاری که از یاران اصلی و نزدیکان آن عزیز میباشد و خود دارای سوابق درخشان در فعالیتهای دینی و انقلابی است، تقاضا کردیم با ما مصاحبهای داشته باشند. که حاصل این مصاحبه در ذیل خواهد آمد.

 

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 192 مورخ 20شهریور91- سایت خبری تحلیلی کازرون نما- سایت خبری تحلیلی نگاه فارس - سایت خبری تحلیلی عصرکازرون -



آشنایی من با مرحوم آقا رضا باقرینژاد برمیگردد به شهریور 1348 که من از سربازی آمده بودم. در یکی از جلسات دینی با ایشان آشنا شدم. و حقیقتاً همان اول از  کیاست، عدالت، تقوا و انصاف این مرد بهره بردم و به تدریج این آشنایی بیشتر شد؛ در حدی که ایشان به عنوان مرادم قرار گرفت و باید بگویم بعضی عزیزانی که الآن در مصادر مهم نظام در شهرستان، استان و کشور هستند از آثار اخلاص آن مردند که بر ما واقع شد و توانست پرتوهایی از نور قرآن، مرجعیت و ولایت و دوست داشتن مردم را بر ما بتاباند و آن چه خودش از دین گرفته بود به ما منتقل کند.مرحوم آقا رضا در واقع تمام هستیش را به میدان تبلیغ دین آورد. از تجارت و کار و اموالش گرفته تا جوانی و احساسش، همه را به میدان آورد تا بسیج کننده ما در راستای اسلام باشد. تمام فکر و ذکرش از وقتی که از خواب بیدار میشد تا شب که میخوابید، چگونگی پیدا کردن راههای نفوذ در بین جوانها، مردم و رساندن پیام امام و انقلاب و اسلام به مردم بود. اکثر شبها یا بهتر بگویم تمام شبها جلساتی را به شکل خصوصی و عمومی هماهنگ و راهاندازی میکرد؛ چه در شهر و چه در روستاهای کازرون و ممسنی؛ و بحمدا... در این جلسات دوستان خوبی پرورش یافتند که در راه اسلام و انقلاب و امام فعال بودند تا آنجا که بعضی شربت شهادت نوشیدند.بعضاً دوستانی مصادر امور هستند که از همان جلسات نطفه مدیریت و تعهد و مسئولیتشان به اسلام بسته شد، که برای نسل ما واضح و مبرهن است.متاسفانه پس از انقلاب توجه شایستهای به مساله فرهنگی نشد؛ هم از طرف خود ما و هم مسئولین دچار نوعی تقصیر و قصور شدیم. الآن که در آستانه چهلمین سالروز شهادت ایشان هستیم احساس دین میکنم به ایشان، واقعاً احساس دین میکنم و از روح بزرگش معذرت میخواهم که به شکل شایسته این الگو را به جامعه معرفی نکردیم. ایشان یک الگوی درخشان است از اخلاق و اخلاص و تقوا. و به نظرم غیرممکن است کسی بدون اخلاص و تقوا این قدر محبوبیت پیدا کند. در شهر یادم هست مثلاً وقتی میخواست از بازار عبور کند دو طرفه راستای بازار کسبه و مردم میریختند که با ایشان روبوسی کنند.من خودم در بانک کار میکردم. اگر گاهی برای دیدن من به بانک میآمد همه متصدیان و ارباب رجوع دور ایشان حلقه میزدند و بانک به حالت تعطیل در میآمد. به طوری که میگفت بروم که کارتان کساد شد و مردم معطل. در بین دوستان طوری عمل میکرد که همه دوستان فکر میکردند نزدیکترین فرد به او هستند. و این خودش یک هنر است. شوخی نیست که در مورد یک آدمی، همه فکر کنند نزدیکترین فرد به او هستند، این بدست نمیآید جز  آن که توفیق الهی باشد.تجارتش را تقریباً راکد گذاشته بود و خیلی کم به کار تجاری فرصت میداد و سعی میکرد بیشتر اوقات که سرحال بود به تبلیغ و مسافرت تبلیغی و آماده کردن مطالب و  برنامهریزی و کتابخوانی .. بپردازد و حتی در این راستا کتابخانهای که راکد بود توسط ایشان فعال و به بهرهبرداری رسید و همچنان ادامه دارد و پس از ایشان مرحوم حاج محمد معنویان کارش را ادامه داد.در جلساتی که معمولاً با ایشان بودیم با توجه به اظهارنظرها و بیان خوبش مسئول جلسه میشد به طوری که همه میپذیرفتند که نظرات ایشان پختهتر، سنجیدهتر و منطقیتر و بهتر است.یکی از خصوصیات بارز ایشان مدیریت خوب ایشان بود. اهل عمل بود؛ این نبود که فقط تبلیغ کند و پیام برساند. مثلاً وقتی با هم اردو میرفتیم از اول تا آخر سعی میکرد همه چیز را در عمل به ما یاد بدهد. و آنچه در سخنرانی میگفت در عمل انجام دهد و این بود که همه پروانهوار اطرافش بودند. به من  و جوانها علاقه خاصی داشتند من سراغ ندارم که کسی این قدر تاثیر و محبوبیت فرهنگی داشته باشد؛ آن هم در آن زمانی که نه تلوزیونی، نه رادیویی، نه   رایانهای، نه حتی دولتی در اختیار اسلام بود و نه بودجهاش بود. و آن چه هم بود واقعاً خودجوش و مردمی بود به صورتی که خود ایشان خودش روی کار مایه میگذاشت. و این همه تاثیر؛یادم هست وقتی ایشان به شهادت رسید و خبرش پیچید، کل شهر به شکل خودجوش تعطیل شد. مدارس، ادارات دولتی ...آن هم در زمان طاغوت...و مردم سیاهپوش و عزادار شدند.یک چیز جالبی که متوجه شدم این بود که هفته قبلش با مرحوم آقا رضا برای     فاتحهخوانی به قبرستان سید محمد رفته بودیم. قبلاً بین فاز یک قطعه شهدا(البته اکنون قطعه یک شهداست) و امامزاده یک درب بود. سمت چپ آنجا ایستاد و گفت: "خوش به حال کسی که این جا دفن میشه. هر کسی اول میآد این جا رد میشه و طبیعتاً اولین فاتحه را نصیب این فرد میکند"این روز جمعه بود. این را گفت و رفت.این را که گفت پنجشنبه هفته بعد (ما از شدت ناراحتی متوجه نبودیم)، بعد از دفن متوجه شدیم همان جایی که خودش گفته بود: خوش به حال اون کسی که این جا دفن شه، دفن شده است.زمین هم متعلق به حاج محمد میرشکاری بود و به عنوان تقدیر از اون مرحوم هدیه دادند به آقا رضا و برادر بزرگوارشان علیرضا که سمبل مبارزه و صداقت بود به طوری که بچهها او را ابوذر صدا میکردند.حدود 40 روز در کازرون مراسم بود. جوانهای سیاهپوش جلوی مردم میایستادند و از مردم تشکر میکردند. این در نورآباد و کازرون بود. البته مراسمهای متفرقهای در تهران، مشهد، قم، شیراز و بعضی جاهای دیگر توسط دوستان برگزار شد. منتهی در خود کازرون 40 روز عزاداری بود و جوانهای سیاهپوش جلوی مردم میایستادند و مردم به آنها تسلیت میگفتند.کسانی که سنشان از ما بیشتر بود میگفتند که این مراسم در تاریخ کازرون بیسابقه بوده و شاید بتوان مشابه آن را تنها در مراسمی که برای مرحوم آیتا... بروجردی گرفتند دانست.به طور کلی ما چیزی که در زمان کوتاهی که با ایشان بودیم (تقریبا سه سال، از شهریور 48 تا شهریور 51)  از ایشان گرفتیم درس اخلاص و تعهدی که خدا از ما گرفته است، بود. و این که خدا از ما پیمان گرفته که جز او را نپرستیم و ما آن را در این مرد دیدیم. و گذشتن از هر چیزی که داشت و برتر دانستن تعهدش نسبت به خدا از آن چیزی که داشت از خانواده و برادر و هر چیزی که داشت.*برخورد ایشان با گروههای دیگر غیرانقلابیون مذهبی مثل      سلطنتطلبان و کمونیستها و ...  چگونه بود؟تا ان جایی که دیدم مثلاً با کمونیستها سعی میکرد آنها را با حقیقت اسلام آشنا کند و میتوان نام بعضی را برد، کسانی را که هدایت کرد. ولی خب ائمه کفر مثلاً آقای حسن حاتمی، این آدمی نبود که بتوان با بحث برگرداند. ولی بقیه را چرا.*برخورد مرحوم باقرینژاد با آقای حاتمی که گفتید به چه صورت بود؟در قدیم یک شعری بود که میگفت "آبادی می خانه ز ویرانی ماست. "ایشان و امثال ایشان عددی نبودند که بخواهند روبروی دین و معارف دین بایستند. ولی چون ما به خاطر ضعفهایی که داریم نتوانستیم الگو باشیم و الگوسازی کنیم و الگوها را معرفی کنیم اینها الآن میداندار میشوند در حالی که هیچ مایهای ندارند. و براحتی میشد اطرافیانشان را جدا کرد. در این بین نقش مرحوم باقرینژاد در هدایت جوانانی که اطراف او بودند بسیار زیاد بود. تیم این آقا شده بودند 2 نفر. خودش و 2نفر دیگر که بیسواد بودند. و توانسته بود جذبشان کند. ولی حالا این آقا در این روشنای آفتاب آمده است و عدهای را دور خودش جمع کرده است واقعاً مایه تاسف است. ما الگو نشدیم که جوان بیاید سراغ ما. و الگو هم معرفی نکردیم برای جوان. و در واقع مشکل داریم. اگر مایه گذاشته بودیم. اگر پرتویی از باقرینژاد در ما بود الآن اینها نمیتوانستند این کارها را بکنند. اگر کسی قلباً بتواند خودش را وقف دین و معارف دین کند بدون چشمداشت مادی نمیتوان در محبوبیت آن در بین مردم جلوگیری کند. و هیچ جریان انحرافی نمیتوانست میداندار شود.چطور دیروز باقرینژاد با کمترین امکانات موفق شد ولی امروز با این همه امکانات و کمک که میتوانیم بگیریم اینها بتوانند موفق بشوند به این کارها و این نیست جز این که ما نتوانستهایم خودمان را معرفی کنیم و این قدر ضعف داشتهایم که مردم ما را قبول نکردند.بعد از انقلاب باید بگویم که ما عمل زده شدیم. اگر پرتویی از باقرینژاد در ما دمیده میشد ما موفق میشدیم. و مردم هم ما را       میخواستند.*چرا باقرینژاد هیچگاه به عنوان الگو مطرح نشد؟خب ما مقصریم و بعضی قصور داریم در این قضیه. شاید متاسفانه این اختلافات سیاسی باعث این شد که اگر بخواهیم حقیقتی را بیان کنیم بعضی خوششان نیاید. سر این مسایل ناحق باعث شد تا حقی را پنهان کنیم و باید توبه کنیم. و خودم را مقصر میدانم چرا که خورشید حق را پوشاندیم.*چرا راهش ادامه پیدا نکرد؟تمام بچههایی که درگیر تبلیغ و مبارزه بودند دچار عملزدگی شدند. تا آن جا که حتی دعای ندبهای که ما داشتیم هم تعطیل شد. دعای کمیل هم تعطیل شد. هرچند بعداً احیا شد ولی دیگر آن قبلی نبود. و شاید کپی از آن بود. این قدر دچار مسایل اجرایی شدیم که عمل زده گشتیم. الآن که متوجه شدیم دیگر آن پرتو درون ما نیست.من کارمند بانک بودم. یک ربع برای نماز و نهار وقت داشتم. میرفتم همراه مرحوم برای مطالعه و برنامه جلسات شب. و به محض تمام شدن ساعت کاری میرفتیم دنبال کار فرهنگی و تبلیغی. اما ....مرحوم باقرینژاد میگفت اگر ما چراغی را روشن کنیم تاریکی از بین میرود. اگر ما جوانهایمان را آگاه کنیم و با معارف حقه اسلام آشنا کنیم هیچ کس نمیتواند روی اینها اثر بگذارد حالا انحراف از هرگونه باشد. این طور نبود که بیاید توی خیابان شاخ و شانه بکشد، شاخ و شانه کشیدنش هم فرهنگی بود. خیلی راحت جلسه میگذاشت سئوالاتشان را جواب میداد و خلاءهای آنان را پر میکرد. با قرآن و حدیث، واقعاً اینها را بیمه میکرد.ایشان فقط جنبه اثباتی کار میکرد. و ائمه کفر را لایق این که بخواهد با آنها مناظره کند، هم نمیدانست.*در درون انجمن امور دینی مخالف هم داشت ؟ چگونه؟انجمن اموردینی مقولهای بود یا بهتر بگویم پوششی بود برای مصون ماندن از   مزاحمتهای ساواک. که درون آن، مسایل دینی و انقلابی را به خورد مردم میدادیم. و ساواک هم نمیتوانست گیر بدهد. مثلاً در روستاها میرفتیم نماز یاد بدهیم جلسات قرآن و ... اما همان جا بحث امام مطرح  میشد بحث تقلید میشد و گفتمان امام را مطرح میکردیم. و هر جا که میرفتیم مردم و جوانها با اسم امام با خط امام، با رسم امام  و مبارزات قبلی امام آشنا میشدند و مقلد امام میشدند. ولی این باعث میشد که آتو دست ساواک ندهیم. خب خیلی هم سعی میکردند جلوی ما را بگیرند به خصوص در نورآباد. به عنوان مثال یک شب، رفته بودیم نورآباد برای تبلیغ الزام کردند مسئولین را که به ما جا ندهند. و اعلام شده بود که جلسه داریم ما هم در وسط کوچه زیلو پهن کردیم با چراغ نفتی جلسه گرفتیم که مردم آمدند و ما را بردند در خانه خودشان و گفتند حالا اگر ژاندارمری میخواهد بیاید ما را بگیرد. این وضعیت بود. انجمن امور دینی یک پوششی بود برای کار کردن بدون مزاحمت ساواک و پلیس. طبیعتاً کسانی هم بودند که خیلی وارد نبودند به ما ایراد میگرفتند که خب این روزنامه چیست که شما میخوانید همهاش دروغ است ( اگر امروز مردم کمی اعتماد ندارند آن روز اصلاً اعتمادی به روزنامهها و رسانهها نبود). اما خب با خواندن روزنامه مغز بچهها باز میشد؛ در مسائل سیاسی و اجتماعی که خیلی هم مفید بود. برادران مسن ما که دغدغهشان مسایل خشک عبادی بود مخالف بودند ولی به احترام خود مرحوم آقا رضا نمیتوانستند چیزی بگویند. و مجبور بودند بپذیریند و میدانستند که نیتش خیر است و به نفع بچههاست. ایشان انسان فرهیخته و فهمیم و مدیری بودند. وقتی شروع به صحبت میکرد، جلسه تحت تاثیرش قرار میگرفت و تمام اذهان متوجه ایشان میشد به شکلی که نظرات ایشان چیست و میخواستند که بیشتر صحبت کند و علیرغم این که در جلسه 20، 30 نفر انسان مسن بودند، معمولاً نظرات ایشان پذیرفته میشد. و این عاملی بود که خود به خود شاخص میشد و مسئول جلسه میگردید. (مثلاً راجع به شهید بهشتی   میگفتند انحصارطلب است؛ یکی از دوستان جواب میداد که آقا انحصارطلب چیست؟ 50 نفر آدم نشسته مثل ایشان بلد نیستند مدیریت کنند، بلد نیستند حرف بزنند، بلد نیستند مطلب را بیان کنند، خب ایشان صحبت میکند همه میپسندند و میپذیرند، خب وقتی همه پذیرفتند این شایستگی ایشان را میرساند و این شایستهترین نحوه دموکراسی است که میگوید ایشان مسئول جلسه است. نمونه آن مجلس خبرگان قانون اساسی بود که ریاست مجلس خبرگان مرحوم آیتا... منتظری، ریاست را به ایشان واگذار نمود و خودش در کنارش نشست.)حیاتش مملو از عشق و شور و نالههایی درفراق امام زمان میزد بود، شوخی نبود، از ته دل نعره میزد که ما هم مثل او شده بودیم اما حالا ما نمیتوانیم.*در مورد چگونگی فوت ایشان هم اگر میشود توضیح دهید.شبی که ایشان تصادف کردند من خانه ایشان بودم. من و حاج حیدری و حاج اصغر مکارم و حاج اسماعیل برادرم و چند تا از بچههای دیگر که الآن حضور ذهن ندارم. خواب دیدم که در صحنه پیکار فلسطین با اسراییل بودیم. چند تا بچههای فلسطینی را گرفته بودند و موهاشان را میکشیدند و با کارد سرشان را میبریدند. من آمدم حمله کنم، ولی افتادم زمین و بیهوش شدم.  وقتی به هوش آمدم در خانه یکی از دوستان آب به صورتم میزنند و به هوش آمدم. حاج پیروی نیز که از اعضای انجمن امور دینی بود هم خواب میبیند که در منطقه قائمیه شتری را از دهانش خون میآید و این آیه قرآن را میخوانند: یا ایتها النفس المطئمنه ... در همان نقطهای که تصادف واقع شده بود. دوستان دیگر هم خوابهایی از این دست میبینند. و جالب این که همه بچهها گرفته بودند و نگرانی خاصی داشتیم. همه دمغ بودیم و ناراحت بودیم و بگو بخند نداشتیم. این مهم است که ما همیشه شاد بودیم. ولی آن شب، شب استثنایی بود.صبح که شد به من زنگ زدند که این اتفاق افتاده است چون ماشین نداشتم با ماشین هوشنگ حاتمی (کارمند بانک) سر صحنه رفتیم آن چه که نباید میدیدم، دیدم. صحنهای که در خواب هم باورش سخت بود. صحنهای که گمان نمیکردم یک وقت چنین صحنهای ببینم و زنده بمانم. متاسفانه دیدم. بیهوش شدم. حدود سید حسین به هوش آمدم و دیدم که مردم بین سید حسین و شاپور بر سر زنان و گریهکنان در وسط جاده میدویدند. وقتی رسیدیم بیمارستان، بیمارستان مملو از جمعیت بود. خیلی شلوغ بود. همان روز جنازهها را دفن کردند. و ما متوجه نبودیم به خاطر شدت مصیبت    نمیتوانسیتم راه برویم و کمرمان شکسته بود و تا چند روز نمیتوانستم حتی کمر راست کنم. صبح جمعه که رفتم سر مزار تازه متوجه شدم که کجا دفن شده است همان جایی که میگفت خوش به حال کسی که این جا دفن شود. شهر یکپارچه در تشیع شرکت کردند و غوغایی بود. چند تن از رانندگان جاده در مراسم به ما گفتند که ما دیدیم که دو تا ماشین بنز دولتی که بیسیم داشتند دائم در جاده میرفتند جلو و میآمدند عقب و ما وقتی رسیدیم سر صحنه متوجه شدیم که یک ماشین را به شکل عمدی در وسط جاده متوقف کردهاند به نحوی که لاستیک چپ ماشین سمت چپ وسط جاده بود. شب وانت را آن جا نگه دارند به بهانه این که خراب است. شب بود. ظاهر کار این بود که اینها ندیدهاند و به عقب وانت زدهاند که متاسفانه این حادثه پیش میآید و مردم میرسند و شیشه عقب ماشین را میشکند و مادر و خواهر و برادر کوچک ایشان را که عقب نشسته بودند از ماشین خارج میکنند و کنار جاده میگذارند. علی را هم بیرون میآورند. موقع آقا رضا که میشود درب چپیده بوده و نمیتوانستند باز کنند. کمک رانندهای به نام خداد کشاورز مرد با غیرت و با شهامتی که متوجه نشت بنزین نبوده و وقتی کبریت میکشد که ببیند راه چاره چیست انفجار رخ میدهد و هم خودش و هم آقا رضا در آتش میسوزند. مادرش سالم، شاهد صحنه بوده وقتی انفجار رخ میدهد سکته میکند و در دم جان   میسپارد. علیرضا که جلو نشسته بوده هم فوت کرده بود. خواهر و برادرش هم زخمی بودند.شدت مصیبت بر من چنان بود که تا مدتی حافظهام را از دست دادم. و نزدیکترین همسایه را نمیشناختم. من هنوز وقتی به یاد آن صحنه میافتم برایم دردناک است.شهید دانشجو خیلی با مرحوم باقرینژاد رفیق بود و حساسیت زیادی داشت روی این قضیه. و در مراسم ایشان سنگ تمام گذاشت. دهم یا پانزدهم رحلت آقا رضا بود یک ظهری ساعت 3 آمد در خانه ما و گفت دیشب خواب دیدم آقا رضا بهم گفت کباب دلم میخواد. و این یعنی این که احتمالاً تکهای از بدن ایشان دفن نشده است. بیا برویم قائمیه. رفتیم و پس از مدتی جستجو زیر پدال گاز ماشین یک چیزی دیدم بیرونش آوردم دیدم گوشت پشت پای ایشان است. باید گفت آقا رضا بعد از انفجار تکه تکه شده بود و پیکرش را با بیل جمع کردند و درون گونی ریختند.این که چرا ساواک این کار را کرد بر ما نامعلوم است اما شاید یکی فعالیت ایشان بود که بدون آتو دادن کارش را انجام میداد در حالی که بعضیها یک دهم ایشان هم کار نکرده بودند ولی به چند سال زندان محکوم میشدند. نمونه آن برادرش آقای حاج محمدباقر باقرینژاد که من فکر نمیکنم به اندازه ایشان کار کرده باشد. ولی ساواک ایشان را گرفت و 3 سال یک جا محکوم شد. ولی ایشان کار خودش راتحت همان پوشش انجمن امور دینی  انجام میداد. البته باید گفت بعید هم نیست کار بعضی گروهها باشد. چون رفتار مشابهی بعدش داشتیم. مثلباً که یکی از دوستان را چپیهای کمونیست دزدیدند و بردند در بیابانهای اطراف سیفآباد به حال مرگ کتک زدند و در حالی که فکر میکردند مرده رهایش  میکنند ولی خب زنده میماند. (امرا.. مختاری)مشابه این مورد را با بعضی از بچهها داشتیم. باید گفت که آن زمان غیر کمونیستها کس دیگری نبود.*بنیاد شهید ایشان را به عنوان شهید میشناسد؟تا کنون نخواستهایم مطرح شود. اما باید گفت که غیر از شهادت هم حقش نبود. بعد از انقلاب هم به احترام ایشان شهدای انقلاب و شهدای جنگ در کنارشان دفن میشوند.آگهی و سنگ قبر ایشان هم داستان دارد. در مورد آگهی، یک آگهی برای چهلم طراحی شده بود. برای چاپ بردیم چاپخانه شیراز. چاپخانه گفت باید بدهیم پلیس تایید کند. ما رفتیم مقر پلیس روی همه آگهی خط کشیده بود. حتی آیه فضل ا.. المجاهدین. ما هم ناراحت شدیم. آمدیم به چاپخانه گفتیم شما چاپ کن ما پول بیشتری میدهیم. گفت باشه میزنم برای رضای خدا ولی شما نگویید که کار ماست. این چاپ و در کازرون و نورآباد هم توزیع شد.  انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 296 تاريخ : پنجشنبه شهريور 1391 ساعت: 0:53

به مناسبت سالروز شهادت دومين شهيد محراب آيت الله مدني
ایشان تبعید شدند به نورآباد. شب به ما زنگ زدند که یکی از علمای بزرگ تبعید شده است برسید به ایشان.اولین دیدار ما دو سه روز از تبعیدشان می­ گذشت که خبردار شدیم. تا آن زمان حتی اسم ایشان را هم نشنیده بدویم.

آن چه در پی می آید گفتگو است با سردار حاج حسین مختاری از انقلابیون شهیر کازرون، که در سال­های پیش از انقلاب در راس انقلابیون پیرو خط امام در کازرون و ممسنی فعالیت داشتند.
سردار حاج حسین مختاری

اشنایی و نزدیکی ایشان به این شهید بزرگوار باعث شد تا برای ذکر یاد و نام و خاطره این شهید و برای بزرگداشتشان به سراغ ایشان برویم.

انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره 192 مورخ 20شهریور1391- سایت خبری تحلیلی غریو - سایت خبری تحلیلی صادقون - سایت خبری تحلیلی کازرون نما- سایت خبری تحلیلی روایت - سایت خبری تحلیلی کازرون نیوز - سایت خبری تحلیلی سراج - سایت خبری تحلیلی سلمان فارسی - سایت بسیج مداحان استان فارس -

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 304 تاريخ : دوشنبه 20 شهريور 1391 ساعت: 22:40

مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاح گرایانه و انقلابی اسلامی خویش را پیاده كند

محمدمهدی اسدزاده، فعال دانشجویی دانشگاه های شیراز با اشاره مسائل اخیر مصر گفت: در مصر با قهرمان سازی سعی داشتند تا رهبر سازی کنند و اخوان المسلمین را یک سالی از سیاست دور نگه داشتند.

 وی ادامه داد: با همان قهرمان های روشنفکر ساختگی قصد داشتند تا انقلاب را به انحراف کشانند؛ ولی مردم مصر که پس از پیروزی انقلاب خود توصیه های رهبر معظم انقلاب را مبنی بر پاسداری از انقلاب نادیده گرفته بودند، متوجه اشتباه خود شده دوباره به صحنه آمدند و انقلاب خویش را پس گرفتند.

این فعال دانشجویی گفت: اکنون آن چه مشهود است اینکه مرسی نیز چون الغنوشی در تونس نوعی ترس و واهمه از نزدیکی به ایران و اجرای حکومت اسلامی که در موج دوم خود اخوان المسلمین مروج آن بود، پیدا کرده است و سیاست هایی را انجام می دهد که متهم به بنیاد گرایی نشود.

 اسدزاده بیان کرد: عدم تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی علی رغم خواسته ملی مصر ممکن است باعث شود تا توطئه ها علیه انقلاب مصر ادامه داشته باشد و بار دیگر انقلاب مردم مصر را به انحراف بکشاند؛ البته شاید مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاح گرایانه و انقلابی اسلامی خویش را پیاده كند. که در طول مدت اخیر هم دیده ایم که چنین کرده است.

 متاسفانه آن چه بر روی خبرگزاری رفت در مورد سخنان بنده مطلب زیربود:

مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاح گرایانه و انقلابیاسلامی خویش را پیاده كند

محمدمهدی اسدزاده، فعال دانشجویی دانشگاه های شیراز با اشاره مسائلاخیر مصر گفت: در مصر با قهرمان سازی سعی داشتند تا رهبر سازی کنند و اخوان المسلمینرا یک سالی از سیاست دور نگه داشتند.

وی ادامه داد: با همان قهرمان های روشنفکر ساختگی قصد داشتندتا انقلاب را به انحراف کشانند؛ ولی مردم مصر با توصیه های ولایت فقیه دوباره به صحنهآمدند.

این فعال دانشجویی گفت: اکنون آن چه مشهود است اینکه مرسی نیزچون الغنوشی در تونس نوعی ترس و واهمه از نزدیکی به ایران و اجرای حکومت اسلامی کهدر موج دوم بیداری اسلامی (زمان جنگ جهانی دوم و تشکیل اخوان المسلمین در مصر به رهبری حسن البنا و انقلاب مصر ) خود اخوان المسلمین مروج آن بود، پیدا کرده است و سیاست هایی را انجام میدهد که متهم به بنیاد گرایی نشود.

اسدزاده بیان کرد: عدم تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی علی رغمخواسته ملی مصر ممکن است با این همه احتیاط کاری هایی کهرسی انجام می دهد شیرازه کارش را با توطئه های صهیونیستیاز هم بپاشد؛ البته که این گونه نیست و مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاحگرایانه و انقلابی اسلامی خویش را پیاده كند.

انتشار: سایت کازرون نما - خبرگزاری دانشجو - سایت صادقون - سایت پارسیس پرس - وبلاگ نواندیش(محمدهادی صحرابان) - سایت کازرون نیوز -سایت شیرازنا -سایت خبری تحلیلی بابونه -


به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از شیراز، میزگرد فعالان دانشجویی پیرامون مسائل منطقه بخصوص تحولات سوریه امروز به همت این خبرگزاری در بسیج دانشجویی کازرون برگزار شد.

به گزارش خبرنگار «خبرگزاری دانشجو» از شیراز، میزگرد فعالاندانشجویی پیرامون مسائل منطقه بخصوص تحولات سوریه امروز به همت این خبرگزاری در بسیجدانشجویی کازرون برگزار شد.

ایران باید بتواند در اجلاس عربستان کشورهای دیگر را با خودهمسو کند

علیرضا جاشویی، فعال دانشجویی دانشگاه آزاد شیراز به بررسی برگزاریاجلاس سران کشورهای اسلامی در عربستان پرداخت و گفت: حکومت سعودی که در حال نفس هایآخر است، جهت عرض اندام مجدد در جهان اسلام قصد برگزاری اجلاس اضطراری سران کشورهایاسلامی را در اواخر رمضان در این کشور دارد.

وی بیان کرد: آنچنان که گفته شده هدف از این اجلاس بررسی وضعیتسوریه و فلسطین است. چیزی که مشخص است سناریویی از قبل نوشته شده توسط غربی ها برایاین اجلاس وجود دارد که طبیعتاً هدف جمهوری اسلامی باید خنثی کردن این سناریو به نفعمسلمین باشد.

این فعال دانشجویی تصريح كرد: عده ای حضور محمود احمدی نژاددر این اجلاس را بهترین راه برای تاثیر بر افکار سایر کشورهای اسلامی می دانند و عدهدیگر معتقدند که بایستی ایران به همراه سایر کشورهای همسوی خود جهت انزوای سیاسی عربستاناین اجلاس را تحریم می کردند و این تحریم تاثیر بیشتری بر مناسبات جهانی خواهد داشت.

جاشویی افزود: در هر صورت جمهوری اسلامی تصمیم به حضور در ایناجلاس را گرفته و تنها می توان امیدوار بود که احمدی نژاد با دست پر در این اجلاس شرکتکند و بتواند کشورهای دیگر را با ایران همسو کند که البته احتمال کمی برای موفقیت ایراندر این اجلاس وجود دارد.

مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاح گرایانه و انقلابیاسلامی خویش را پیاده كند

محمدمهدی اسدزاده، فعال دانشجویی دانشگاه های شیراز با اشاره مسائلاخیر مصر گفت: در مصر با قهرمان سازی سعی داشتند تا رهبر سازی کنند و اخوان المسلمینرا یک سالی از سیاست دور نگه داشتند.

وی ادامه داد: با همان قهرمان های روشنفکر ساختگی قصد داشتندتا انقلاب را به انحراف کشانند؛ ولی مردم مصر با توصیه های ولایت فقیه دوباره به صحنهآمدند.

این فعال دانشجویی گفت: اکنون آن چه مشهود است اینکه مرسی نیزچون الغنوشی در تونس نوعی ترس و واهمه از نزدیکی به ایران و اجرای حکومت اسلامی کهدر موج دوم بیداری اسلامی (زمان جنگ جهانی دوم و تشکیل اخوان المسلمین در مصر به رهبری حسن البنا و انقلاب مصر ) خود اخوان المسلمین مروج آن بود، پیدا کرده است و سیاست هایی را انجام میدهد که متهم به بنیاد گرایی نشود.

اسدزاده بیان کرد: عدم تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی علی رغمخواسته ملی مصر ممکن است با این همه احتیاط کاری هایی کهرسی انجام می دهد شیرازه کارش را با توطئه های صهیونیستیاز هم بپاشد؛ البته که این گونه نیست و مرسی به دنبال فرصتی است تا سیاست های اصلاحگرایانه و انقلابی اسلامی خویش را پیاده كند.

جنایات شورشیان سوریه بوی انسانیت را هم نمی دهد چه خاصه دموکراسی

هادی صحرابان، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه های کازرون نیز بااشاره به تحولات جاری در سوریه گفت: وقایعی که امروز در سوریه در حال جریان است بهنفع هیچ کس نیست حتی اسرائیل.

وی افزود: با فروپاشی حکومت بشار اسد ثبات امنیتی این شور ازبین خواهد رفت و شاید این کشور دچار چندپارگی خواهد شد و به همین دلیل امنیت مرزهایاسرائیل نیز با این بی ثباتی ها به خطر می افتد.

این فعال دانشجویی تصریح کرد: اما هدفی که آمریکا و اسرائيلاز حمایت و تقویت شورشیان دارد این است که به تضعیف قوای سوریه بپردازد و بتواند ازاین رهگذر به مقاصد خود برسد.

صحرابان افزود: علت اینکه کشورهای آمریکا و اسراییل و نیرویناتو مستقیما وارد درگیری نشده اند به این دلیل است که دیگر جامعه جهانی این مسئلهرا نخواهد پذیرفت و از طرفی جنگ شهری می تواند قدرت فرسایشی اش بیشتر باشد و درگیریهای قومی و قبیله ای می تواند به وحدت مردمی سوریه ضربه بزند.

وی گفت: خیال اسرائیل و آمریکا و ناتو از این مسئله راحت استکه بدون نیروکشی و گرفتاری در باتلاق با تشویق برادر کشی و مسلمان کشی توسط خود مسلماناندر سوریه بهترین و کوتاه ترین مسیر رسیدن به مقاصدشان است.

مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه های کازرون بیان کرد: متاسفانهنیروهای سلفی اعزامی از کشورهای عربی به این کشور با حمایت های پیدا و پنهان کشورهایغربی و عربی جنایاتی را مرتکب می شوند که بشریت کمتر به چشم دیده است و این بوی انسانیترا هم نمی دهد چه خاصه دموکراسی!

شکست مخالفان دولت و توفیق حکومت سوریه در آینده‌ای نزدیک امریمحتمل است

اشکان صفری، رتبه اول کنکور کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی درمورد آینده وضعیت سوریه گفت: در بحث آینده‌ سوریه هم، ابتدا باید گزینه‌ نظامی را کاملاز روی میز برداشت؛ چرا که با توجه به پیچیدگی‌های بالا، امکان مداخله‌ نظامی برایهیچ طرفی مقدور نیست.

این فعال دانشجویی افزود: برای پیش‌بینی آینده‌ سوریه نیز بایدمسائل گوناگونی را تجزیه و تحلیل کرد، از جمله سه سطح بالا.

وی گفت: با توجه به موازنه‌ قدرت ایجاد شده میان دو دسته‌ موافقانو مخالفان حکومت سوریه در دو سطح بین‌المللی و منطقه‌ای، تحولات داخلی حرف آخر را دربحران سوریه می‌زند.

صفری بیان کرد: در داخل نیز با توجه به عوامل گوناگونی چون اتحادو یکپارچگی هیئت حاکمه، همراهی بخش عمده‌ای از مردم و دسته‌جات قومی و دینی با حکومت،نبود وحدت و اتفاق نظر میان مخالفان که خود موجب پراکندگی سازمانی، ایدئولوژیکی و رهبریمی‌گردد و عوامل دیگری از این دست، شکست مخالفان دولت و توفیق حکومت سوریه در آینده‌اینزدیک امری محتمل است.

این فعال دانشجویی تصریح کرد: اما قطعا برای پایدار ماندن ثباتو آرامش، اجرای سیاست‌های اصلاحی بیش‌تری نیاز است که باید در وقت خود انجام گیرد.

سوریه عمود خیمه مقاومت لبنان است

محمد شجاعی، مسئول سیاسی بسیج دانشجویی کازرون با اشاره به توطئههای دشمنان در سوریه گفت: جبهه استکبار از سالیان گذشته متوجه نقش پررنگ سوریه در تحولاتمنطقه بخصوص در حمایت از جریان مقاومت بوده و همواره سعی در به انزوا کشاندن سوریهداشته است؛ چرا که سوریه عمود خیمه مقاومت لبنان است.

وی بیان داشت: شاهد گواه این مسئله متهم ساختن سوریه به عنوانعامل اصلی ترور رفیق حریری است که این مسئله ضربه ای به روابط دو کشور لبنان و سوریهبود که وجه مشترک این دو جریان مقاومت لبنان بود.

این فعال دانشجویی بیان کرد: حال می بینیم که لبنان به خاطرهمین مسئله از حضور در نشست دوستان سوریه در تهران پرهیز کرد و این یک نکته منفی است.

شجاعی با اشاره به ناآرامی ها و خشونت های شورشیان سوریه گفت:استکبار جهانی با پرورش تفکر سلفی و وهابی و با ساختن تابویی به نام هلال شیعی قصدبه راه اندازی جنگ فرقه ای دارند.

وی همچنین به گروگانگیری زائران ایرانی در سوریه به دست شورشیاناشاره و بیان داشت: آمریکا هدفش این است که بتواند با ترفندهای مختلف کاری کند که ایراناز حمایت از حکومت بشار اسد دست بردارد و افکار جامعه جهانی را به دست داشتن ایراندر ناآرامی های سوریه متوجه سازد؛ لذا طبق نقشه از پیش طراحی شده زائران ایرانی رابه عنوان نیروهای نظامی ایران معرفی می کنند و با جعل اسناد به این شایعه دامن می زنند.

تحولات سوریه نه تنها ضد استکباری نیست، بلکه با حمایت رسانهای، مالی و نظامی استکبار روبه‌روست

محسن رحمانی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه سلمان فارسی کازروننیز با اشاره به اهداف غرب از مشروعیت بخشیدن به اپوزیسیون این کشور به عنوان «نمایندگانمشروع سوریه در محافل بین المللی» گفت: جبهه استکبار در نظر دارد از طریق غول رسانهای خود با مشروعیت بخشیدن به مخالفان داخلی سوریه، شرایط را برای صدور قطعنامه شورایامنیت علبه این کشور فراهم کند.

وی بیان کرد: جبهه استکبار همچنین می خواهد با این کار افکارعمومی جهان را به سمت عدم مقبولیت نظام سوریه و حکومت بشار اسد سوق دهد تا زمینه رابرای حمله نظامی به سوریه فراهم کند و در صورت حمله با مخالفت و اعتراض جامعه جهانیمواجهه نشود؛ درست شبیه اقدامی که قبل از حمله به افغانستان و عراق انجام دادند.

مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه سلمان فارسی کازرون با اشاره بهعلل حملات اصلی غرب علیه سوریه گفت: غرب پس از به وجود آمدن خیزش ها و خروش های منطقهکه با سه ویژگی مردمی بودن، اسلامی بودن، و ضد استکباری بودن همراه بود، غافلگیر وسردرگم شد و باید برای مقابله با آن کاری می کرد که انحراف اذهان عمومی از جغرافیایانقلاب از جمله برنامه های غرب برای مقابله با بیداری اسلامی بود.

رحمانی تصریح کرد: آنها با راه اندازی انقلاب مصنوعی در سوریهکه نقطه اتصال محور جبهه مقاومت اسلامی است از طریق حمایت از مخالفین داخلی این کشوراین هدف را دنبال می کردند؛ اما وقتی دیدند مخالفین دارای انسجام و قدرتمندی نیستندپروژه حلقه نظامی- تروریستی را کلید زدند.

وي به بیان تفاوت قیام های کشورهای منطقه با تحولات سوریه پرداختو گفت: انقلاب های کشور های منطقه دارای سه عنصر مردمی بودن، اسلامی بودن، و ضد استکباریبودن است که هیج کدام از این ویژگی ها در تحولات سوریه مشاهده نمی شود.

این فعال دانشجویی با بیان اینکه مردم سوریه خواهان نظام سوریهاند، خاطرنشان کرد: تحولات سوریه نه تنها ضد استکباری نیست، بلکه با حمایت رسانه ای،مالی و نظامی استکبار روبروست. انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 335 تاريخ : چهارشنبه 25 مرداد 1391 ساعت: 18:6

سلام مولا!

سلامي به زيبايي سحرگاه قدرهاي رمضان...

به خوشي افطار،‌ هنگامه اذان مغرب...

سلام مولا...

مولا جان! ميخواهم برايت بنويسم، هرچند ميدانم كه ميداني!....

مولا!‌ هر روز كه ميگذرد،‌ ظالمين جسورتر ميشوند،‌ ظلمشان را علنيتر ميكنند و از اين سوي،‌ مردمان ترسيده از وحشيگري،‌ مهر سكوت بر لبانشان ميزنند...

مولا! نميدانم از كجاي دنيا بگويم كه هر وقت خبري ميشنوم،‌ داغي بر دلم مينشيند. كه اگر آدم بودم، حالا ديگر نيستم. 

قسيالقلب شدهام انگار...

از عراق برايت بگويم،‌ يا حجاز....

از سوريه يا لبنان يا فلسطين....

بگذار از ميانمار بگويم...

همان جايي كه پيروان اخلاق بتها و بودا، همانها كه آداب عرفانشان و اخلاقشان،‌ همانها كه داعيه متخلق بودن و انساني بودنشان را در دنيا فرياد ميكردند، و هر ساله مدالهاي اخلاق دنيوي را بر سينههاشان ميچسبانند.... همانها آمدهاند... همانها خانههاي مسلمين را بر سرشن اتش زدند...

ياد چنگيز بخير... اينها روي چنگيز را هم سفيد كردند...

مولا!‌ از كساني بگويم كه داعيه انقلابي بودن و مردمي بودنشان عليه حكومت ديكتاتوري در شامات فلك را پر كرده است و آنگاه خانوادهاي را به جرم پيروي از سنت جدت علي(ع) گردن ميزنند و حتي كودك خردسال خانواده را به جرم اين كه از خانواده شيعه است بر دار ميآويزند...

مولا!‌ بگذار از خود كشورهاي مهد تمدن بگويم! كه مساجد مسلمين را آتش ميكشند...

مولا....ديگر توان ديدن و گفتن ندارم...

مولا روز قدس در پيش است. بيا كه قدس ما تويي. بيا اي قدسنا... بيا كه قدس انتظار قدمهاي مقدس تو را ميكشد. اي قدس عالم بشريت... مولا!

 

اين مسجد قبه الصخره يا همان قدس است.

و اين جا مسجدالاقصي است كه براي مسلمين داراي اهميت فوق العاده اي است.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 293 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1391 ساعت: 10:30

بسم الله الرحمن الرحیم

در این ایام مبارک چه چیز بهتر از این که یادی کنیم از گذشتگانی که گوی سبقت ربودند و در جنات النعیم پروردگارشان عند ربهم یرزقون شدند.

می خواستم همزمان با سالروز وداع با پیکر دایی شهیدم (شهید محسن پیروان)عکسی از او بگذارم که نشد.

حالا عکسی را از او می گذارم به این امید که او شفاعتمان کند در یوم القیامه.


به گمانم این جا فکه است. کربلای دایی ام. مشهدش. مکان وصالش. آن جا که با خون پاک و معصومش نوشت : استقلال آزادی جمهوری اسلامی. در این عکس شهید عبدالاحد مسرور همرزم دایی هم دیده می شود.نفر اول ایستاده از شمت راست دایی شهیدم محسن پیروان است که در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه در سال 1361 مفقودالاثر شد و تیرماه 78 در اوج فتنه کوی دانشگاه پیکر پاکش در کازرون تشیع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرای کازرون به خاک سپرده شد.


بسم الله الرحمن الرحیم

در این ایام مبارک چه چیز بهتر از این که یادی کنیم از گذشتگانی که گوی سبقت ربودند و در جنات النعیم پروردگارشان عند ربهم یرزقون شدند.

می خواستم همزمان با سالروز وداع با پیکر دایی شهیدم عکسی از او بگذارم که نشد.

حالا عکسی را از او می گذارم به این امید که او شفاعتمان کند در یوم القیامه.

مردی که هنوز پشت لب هایش سبز نشده بود اما چشمان تیزبین و بصیرش تا اعماق تاریخ را می دید.

جوانی رشید که رشادت را با شهادتش معنا کرد.

سلام دایی

یادم می آید کوچک که بودیم هر وقت می رفتیم خانه ننه(حبیبه پیروان-مادر شهید محسن پیروان)، دربش باز بود و بر روی سنگ بزرگی که چون سکویی پشت درب بود چشم دوخته بود به خیابان. اگر در را می بستیم می گفت بازش بگذارید. شاید محسنم بیاید نمی خواهم پشت در منتظر باشد. می گفتم دایی محسن که شهید شده. می گفت نه، منتظرم که بیاید. و آبابا سرش را می چرخاند و سکوت. یا حداکثر صلوات یا ذکری. نمی دانم شاید حاج عباس(حاج عباس پیروان-پدر شهید محسن پیروان) بیشتر از بقیه درد دوری ات و درد زخم زبان های کس و ناکس ناراحتش می کرد ولی صبرش زیاد بود.

دایی جان... قاب عکست را ننه کنار عکس مجید(شهید مجید بارونی-پسرخاله شهید محسن پیروان که بعد از عملیات برای دیدن دایی رفته بود. موقع برگشتن به مقر خودش بر اثر اصابت موشک دشمن به شهادت رسید. هر چند اصالتاً کازرونی است ولی به دلیل این که در بوشهر زندگی می کردند هم اکنون در گلزار شهدای بوشهر دفن است) نمی گذاشت. عکس مجید را در تاقچه ای و عکس تو را در تاقچه ای دیگر می گذاشت. می گفت خبر شهادت مجید را تو داده ای. از جبهه آمده بودی. گفتی ننه نمی خواهی بروی بوشهر. آخر بوشهر چه خبر است بچه؟ ننه حالا که خاله مجیدش شهید شده تو باید سنگ صبورش باشی. نکند گریه کنی.

هنوز عزای مجید تمام نشده بود که آمدی گفتی ننه، دیگر بس است. جمع کنید برویم کازرون. چه خبر است. همه طایفه آمده اید بوشهر چرا؟ اون هم خاله که دست تنهاست. بردارید اصلا خاله هم ببریم کازرون تنها نباشه. و پشت اصرارها گفتی که کریم مفقود شده است. و ننه مم صادق(خانم اسدزاده-مادر شهیدان ابراهیم و کریم صفری. به این دلیل که ننه مم صادق مشهور است که فرزند بزرگش محمدصادق نام دارد)، خبر شهادت دومین فرزندش را در بوشهر در عزای مجید با پچ پچ های زنانه فهمید.

زخمت دیگر عفونت کرده بود. مادرم(خانم پیروان-مادر من و خواهر شهید محسن پیروان-مسئول واحد خواهران اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کازرون) را از درون مجلس ختم کریم صدا زدی بیا برویم خانه. مگر چه شده؟ هیچی زخمم عفونت کرده گمانم. مگر تو زخمی هستی؟ و در خانه که پیراهنت را در آوردی به چهنای دستی گود شده بود کتف بچه گانه ای که حالا مردانه شده بود. مادرم وقتی پیراهن پاره ات را دید چه حالی شد؟

دایی هنوز پیراهن خاکی ترکش خورده ات بوی عطرت را می دهد.

هنوز نگاشته ات راه باز می کند برای ما. دایی ... دستمان بگیر و در این ماه پر خیر و برکت ما را شفیع باش تا خدا بیامرزتمان.

راستی دایی جان...

انگشتر سبزت را نگذاشتند با پیکر پاره پاره ات دفن کنیم.

دایی ننه گوشش سنگین شده، چشم هایش سو ندارند....

دایی از آبابا چه خبر؟ به او بگو دلمان مسجد شیخ(مسجد شیخ از قدیمی ترین مساجد کازرون که روبروی خانه شهید محسن پیروان است) دلش برای قرآن خواندنت تنگ شده، برای جوشن خواندنت.

دایی التماس دعا...

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 336 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت: 15:48

خبرنامه