انجمنی

ساخت وبلاگ
امسال کازرون 90 را در 10 بخش بررسی کردم. انشاالله که مفید فایده باشد:

1- انتخابات

2- شعارهای توخالی

3- پریشان و محیط زیست

4- عزل و نصبها

5- تعرفه برق

6- میراث فرهنگی

7- همایشها

8-ورزش

9-امنیت

10-متفرقه
سال 90 را می توان سال میراث فرهنگی و محی زیست نامید و یا از نظر سیاسی سال انتخابات. سالی پر از شور و گرمی. میخواهیم این بار همچون سال گذشته، نگاهی بیندازیم به حوادثی که در طول سال 90 در کازرون گذشت: 1-انتخابات: سال 90 از همان ابتدا با بحثهای انتخاباتی و نشستهای عیدانه نامزدهای احتمالی انتخابات مجلس و بالاخره حول این مساله شروع شد. مسالهای که ابتدا و میانه و انتهای سال ،گرمی و حرارت خاصی به جامعه داد. با این بحثها وارد سال شدیم و با پایان گرفتن انتخابات و معرفی نماینده مجلس نهم مردم کازرون در مجلس شورای اسلامی سال را نیز پایان بردیم. هرچند انتخابات تمام شد اما حواشی آن هنوز ادامه دارد و درست از همان روز پایان انتخابات تلاشهای انتخاباتی مجلس آینده نیز شروع شد. شاید اولین حرکت انتخاباتی نمایندگان فارس به صورت رسمی را در روز 20 فروردین با انتشار نامه آنان به رئیس جمهور در اعتراض به پایین بودن بودجه عمرانی استان دانست. نامهای که پس از ابراز گلایه ائمه جمعه به خصوص آیتا... ایمانی در اولین خطبه نمازجمعه سال 90 شیراز و تهدید به افشاگری ایشان نوشته شد و نماینده کازرون جزء معدود نمایندگان فارس بود که این نامه را امضا نکرد. روز بعد نیز نامه دیگری از سوی نمایندگان فارس به مقام معظم رهبری نوشته شد که در آن به ابلاغ دولت مبنی بر عدم آلایندگی پارس جنوبی اعتراض کرده بودند. نماینده کازرون جزء امضا کنندگان این نامه بود.

شاید اولین حرکت رسمی نامزدهای انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی را بتوان در پیادهروی خانوادگی در اردیبهشت ماه دانست. پیادهروی خانوادگی که به کرکری خواندن بین دو نامزد احتمالی انجامید و هر دو دست به جیب شدند. 

همچنین شروع به ساخت ساختمانهای جدید مرکز آموزش عالی کازرون در فروردین 90 و تلاش برای دانشگاه شدن آن که در آبان ماه به دانشگاه تبدیل شد و همچنین فعال شدن تونل محرم پس از وعده و وعیدهای بسیار یکی از نامزدهای انتخابات را شاید بتوان از جمله فعالیتهای انتخاباتی دانست.

با همه اینها بالاخره به انتخابات نزدیک میشویم و اولین گامهای انتخابات با انتخاب هیات اجرایی در روز 7 دی ماه شروع میگردد. 9 دی پس از نامنویسی نامزدها معلوم میشود که 14 نفر برای رقابتهای انتخاباتی وارد گود شدهاند. 10 روز بعد در بررسی اولیه توسط هیات اجرایی تنها صلاحیت 8 نفر تایید میگردد. دوم بهمن هیات نظارت بر انتخابات شورای نگهبان در بررسی اولیه خود صلاحیت 5 نفر را تایید میکند. 4 روز بعد سیروس که تایید صلاحیت شده است اعلام میکند که حوزه انتخابیه خود را از کازرون به شیراز منتقل کرده است. روز 22 بهمن شورای نگهبان بالاخره تایید صلاحیت10نفر اعلام میکند، تا با یکدیگر بر سر نمایندگی مجلس به رقابت برخیزند.

بهمن به رژه نامزدهای انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی بدل شده و نامزدها با طرفدارانشان در راهپیمایی شرکت نمودهاند. و این آغاز رقابت است. هرچند از ابتدای سال همه نامزدهای احتمالی با شرکت در مراسمهای مختلف از مراسمهای ملی-مذهبی گرفته تا ختمها، تا ارسال پیامک به تلفنهای همراه و ایمیل و گذاشتن نظر بر وبلاگها و سایتهای شهروندان به مناسبتهای مختلف ملی- مذهبی یا حتی بیمناسبت اقدام به تبلیغات زودهنگام کرده بودند اما اکنون وارد فاز دیگری از تبلیغات زودهنگام خود شدند.

اسفند زمان تبلیغات شروع شد و صبح 5 اسفند شهر مملو  از اقلام تبلیغاتی نامزدها گردید و شب همان روز شهر بسیار شلوغ شد به خصوص در مرکز شهر. عبور و مرور به کندی صورت میگرفت. حضور بعضی بانوان بدحجاب برای تبلیغ، صدای مردم و بعضی مسئولین را درآورد و منجر به این شد که امام جمعه در خطبههای نمازجمعه ابراز تنفر خود را از سوءاستفاده تبلیغاتی از جنس زن اعلام کرد. و این شد که در روزهای بعد صدای اعتراض بعضی از نامزدها هم درآمد و نیروی انتظامی توانست تعدادی از زنان ودختران بد حجاب را  بازداشت نماید.وبعد شایع شد که اینها از جای دیگر آمده اند تا از این موقعیت سوء استفاده نمایند. پخش سیدیهای حاوی توهین و تهمت باعث شد تا نیروی انتظامی دست به کار شود و تعدادی دیگر را در این زمینه بازداشت نماید. این بازداشتها به این جا ختم نشد و با کمک نامزدها و طرفداران آنها که متخلفین و برهمزنندگان امنیت را با شعارهای مرگ بر منافق از خود میرا ندند ،عدهای نیز که قصد برهم زدن اوضاع و ایجاد درگیری بین طرفداران نامزدهای را داشتند توسط نیروی انتظامی بازداشت شدند. اما شلوغی شهر به خصوص در شبهای پایانی نیروی انتظامی را بر آن داشت تا خیابانهای منتهی به مرکز شهر را ببندد.  

این انتخابات، بینظیر بود. از این جهت که هیچگاه شهر این همه شلوغی را به یاد ندارد. شلوغیهایی که احتمال درگیری در آن بسیار زیاد بود اما به همت نیروی انتظامی و کمک مردم اگر درگیری نیز بوجود میآمد سریع برطرف میشد. اما با این وجود سطح تخلفات تبلیغاتی و انتخاباتی در آن بسیار بالا بود.  میزان حضور مردم در پای صندوقهای رای در کازرون نیز از اعجابهای این انتخابات به شمار میآید. در پایان دکتر شاهین محمدصادقی با رای قاطع وبا فاصله قریب   دوازده هزار رای با نفر دوم ، به عنوان نماینده مردم کازرون انتخاب شد که در همان روز دکتر غریب فاضلنیا، نامزد رد صلاحیت شده و همچنین مهندس بادآهنگ رقیب سابق و حامی رقیب محمدصادقی در دوره اخیر به محمدصادقی تبریک گفتند. دهقان ناصرآبادی که با اختلاف قریب دوازده هزار رای نفر دوم شد ولی در عین حال دست به شکایت زده است.در حالی که در دوره قبل خودش با اختلاف حدود هزار هشتصد رای از محمد صادقی پیشی گرفت وراهی مجلس شد و محمدصادقی  در اولین نطق خود پس از پیروزی از همه نامزدها دعوت نمود تا او را یاری دهند.واعلام کردکه دست برادری و همکاری تمامی نامزدهای حاضر دراین دوره از رقابتهای انتخاباتی در کازرون را به گرمی می فشارم و امیدوارم با پایان رقابت ،رفاقت ها آغاز و تلاش جمعی برای سازندگی این خطه عزیزوخدمت به مردم شریف سرعت بیشتری یابد.

2- شعارهای توخالی: پس از آن که آزادراه شیراز-بوشهر شروع شد نامزد احتمالی داد سخن داد که باید این پروژه بازنگری شود و یا این که پس از شروع راهآهن جنوب و عدم عبور از کازرون باز داد سخن داده شد که ما کاری میکنیم تا راهآهن گلگهر به اهوازاز مسیر فراشبند کازرون بگذرد  بگذرد اما دریغ از .... که بیشتر به شعارهای انتخاباتی میماند تا ....همچنین شعارهایی از جنس شهرستان شدن بعضی بخشها و حتی استان شدن کازرون که باعث بوجود آمدن جوی ملتهب در شهرستان شد. اما ادعاهای توخالی دیگری نیز از مسئولان شهرستانی داریم همچون: ایجاد 650 فرصت شغلی توسط صندوق مهر امام رضا، تلاش برای ثبت بیشاپور در شمار آثار بینالمللی، احیای پریشان، بیمارستان، اصلاح تعرفه برق، ایجاد بیش از 2000فرصت شغلی، درخواست ایجاد فرودگاه در روز قدس، کازرون اولین شهری که تلوزیون دیجیتال در فارس را خواهد داشت در حالی که اکنون بسیاری از شهرستانهای استان از آن برخوردار شدهاند اما کازرون نه، جشنواره گل نرگس، پتروشیمی کازرون و بازگشایی دوباره نماد آن در فرابورس و سقوط ارزش آن در چند روز، ایجاد کمربندهای حفاظتی برای دشت برم که سودی نداشت، ایجاد کمربند محافظتی برای پریشان که باز هم سودی نداشت،

3- پریشان و محیط زیست: دومین مسئلهای که تقریباً تمام سال حول آن صحبت شد مسئله پریشان و محیط زیست به خصوص دشت برم بود.

تازه عید را پشت سر گذاشته بودیم که مرضیه برومند کارگردان خوشنام سینما و تلوزیون دوربین خود را به کازرون آورد تا مجموعه تلوزیونی »آب پریا« را که با موضوع تالابهای ایران میساخت این بار پریشان سازد. فردای آن روز مدیرکل محیط زیست استان نسبت به برداشتهای غیرقانونی از چاههای مجاز اطراف پریشان هشدار داد. این هشدارها در اردبیهشت ماه رنگ دیگری به خود گرفت و عامل اصلی خشکسالی پریشان اعلام شد. 22 اریبهشت گندمی رئیس سازمان جهاد کشاورزی کازرون از برچیده شدن تمام تاسیسات غیرقانونی اطراف پریشان خبر داد. 3 روز بعد، بعد از 3 سال جاده سازی بر پیکر بیجان پریشان متوقف شد. خبر خوشی رسانهها را به وجد آورد:»چشمه شنگ جان گرفت.« 19 خرداد خبر از احیای ماهیهای پریشان و بازگشت گونهها به تالاب شد در حالی که پریشان هنوز خشک است. مشاور ارشد بینالملل حفاظت از تالابها در مرداد گفت که فعالیتهایی برای حفاظت از پریشان انجام دادهایم. و 10 روز بعد پریشان در مسیر خشکی مجدد قرار گرفت. و زنگ خطر پریشان به صدا درآمد. حفاظت آبزیان آن آغاز شد. هنوز مرداد پایان نگرفته بود که خبر از گسترش 50 هکتاری نیزارهای خشکیده داشت. مهر مسئولان به فکر احیا و نجات پریشان افتادند. مدیرکل محیط زیست فارس از اختصاص 50 میلیون مترمکعب آب حق آبه پریشان و بختگان خبر داد. اما این کارها نیز نتیجهای نداشت و آخرین کورسوی امید احیای پریشان که چشمه بنگ بود در نیمه آبان خشکید. 10روز بعد یکی از فعالان محیط زیست در نامه به دادستان خواهان برگزاری دادگاه قتل پریشان شد تا شاید آخرین گام را بردارد. دادستان نیز 8آذر خبر نخستین مرحله طرح کمربند حفاظتی پریشان را اعلام کرد. در حالی اردیبهشت ماه گندمی از جمعآوری تمام تاسیسات غیرقانونی اطراف پریشان داده بود اما دوباره اعلام شد که 73 حلقه چاه غیرمجاز اطراف پریشان بسته شدند. اواخر دی در حالی خبرگزاریها خبر از احیای پریشان دادند که چند روز بعد آن در اتفاقی نادر پریشان خودسوزی کرد. این خبر به سرعت تمام رسانههای کشوری و بینالمللی را پر کرد. مسئولان محیط زیست در صدد جلوگیری از گسترش آن برآمدند اما مردم که برای دیدن این پدیده نادر راهی پریشان شده بودند بدون درک موقعیت خود با روشن کردن آتش باعث بوجود آمدن آتش بر نعش پریشان شدند. حتی زدن کانال نیز نتوانست از خودسوزی پریشان بکاهد. اواسط بهمن با آب دار شدن چشمه رنجان خودسوزی پریشان نیز مهار شد. 10 روز بعد عملیات آبرسانی به پریشان شروع شد. با بارندگی دیگری رودخانه قلعه نارنجی پریشان نیز آبدار شد. بیملاحظگی عدهای از مردم 8 هکتار از پریشان را در آتش سوزاند و رئیس اداره محیط زیست گفت: بارندگیهای اخیر تاثیری در احیای پریشان نداشت.

دشت برم نیز در آذر ماه دچار بحران شد و به سرعت در نیمه آذر کمربند حفاظتی از آن بسته شد. 23 آذر بدترین موقعیت جنگلهای کشور به جنگلهای دشت برم داده شد. دی ماه آفات بر دشت برم حمله کردند. لازم به ذکر است که در ابان با انتشار خبر درختان دشت برم منبع سوخت اهالی طوماری از سوی مردم در اعتراض به تخریب جنگل دشت برم منتشر شد.که در پی آن دفتر منابع جنگلی سازمان جنگلها پرونده تصرفات دشت برم را در دادسرا به جریان انداخت.

در مرداد نیز 11 هکتار از جنگلهای بخش نودان در آتش سوخت.

با این همه 6 بهمن بزرگترین ایستگاه تولید پیاز گل نرگس در کازرون راهاندازی شد. هرچند جشنواره گل نرگس پس چند بار تعویق هیچ گاه برگزار نشد.

4- عزل و نصبها: حوادث سال 89 در مورد عزل و نصب فرماندار کازرون، امسال در استانداری فارس رخ داد. این اتفاقات با استعفای قاسمی، فرماندار شیراز در اردیبهشت شروع شد. ماجرایی که به افشاگریهای او در رسانههای کشور انجامید. استانداری که رفت و استانداری که مردم فارس او را نپذیرفتند و دربهای استانداری را قفل کردند. اعتراضاتی که با آمدن صادق عابدین به عنوان استاندار فارس تمام شد.

اردیبهشت با پایان گرفتن دوره شهرداری تدین، شورای شهر موصلی شهردار بالاده را بی سر و صدای خاصی به شهرداری برگزید.

اواسط اریبهشت بود که در پی عزل بخشدار خشت مردم این شهر اعتراضات خود را بر عزل و نصب بخشداری خشت با تجمع در مقابل بخشداری شروع کردند. این اعتراضات با قفلهای مردمی بر درب بخشداری ادامه پیدا کرد. ائمه جمعه خشت، کازرون و شیراز را به واکنش در مقابل این عمل مسئولان اجرایی استان واداشت. پس از چندین روز قفل بخشداری شکسته شد.

اما ماجرا این جا پایان نگرفت و دهم خرداد مردم بخشدار جدید را از بخشداری بیرون کردند. با انتصاب بخشدار دیگری برای خشت اعتراضات پایان گرفت.

شهریور ماه بود که زمزمههایی مبنی بر تغییر مدیریت سازمان تربیت بدنی کازرون پیچید. این امر با اعتراض بانوان ورزشکار و سپس سایر ورزشکاران با تجمع روبروی فرمانداری به ابقای حسینپور انجامید.

اما در طول سال 90 احد نیاکان رئیس   شورای شهر کازرون واز اعضای فعال این شورااستعفا داد. این استعفا هرچند در آرامش پذیرفته شد اما حواشی خاص خود را داشت. چند ماه بعد نیز بهدخت مصلاییپور یکی دیگر از اعضای شورای شهر استعفا دادوعلیاکبر فرشتهحکمت بعدازماها خلاءایجاد شده وعدم اقدا مات لازم شورا برای جایگزینی علی البدل ،با لاخره بعد ازانعکاس در جرائد واعتراضات مردمی ومسئولان برای بار دوم وارد شورا شدهمچنین هیبتا... بهرامزاده نیز به عنوان عضو علیالبدل دوم به جای خانم مصلاییپور وارد شورا شد. ورود این دو نفر با نامه استانداری و پس از کش و قوسهای زیادی همراه بود.

آبان خبر برکناری رئیسی فرماندار کازرون ،حامیان نماینده را واداشت تا حوادثی از جنس سال گذشته به وجود آورند اعتراضات آنان مبنی بر برکناری فرماندار تنها به لغو جلسه تودیع و معارفه در همان روز انجامید و اندکی بعد مراسم تودیع و معارفه در آرامش برگزار شد و محمدی با سابقه چندین سال فرمانداری ، سکان فرمانداری کازرون را در دست گرفت.

5- تعرفه برق: مسئله تعرفه برق کازرون از جمله مسایلی بود که از ابتدای سال شروع شد و تا روزهای پایانی سال همچنان یکی از خواستههای به حق مردم کازرون بود.با آغاز گرما در خرداد ماه و بالا بودن تعرفه برق، خرسند در خطبههای نمازجمعه خواستار اصلاح آن شد. 24 خرداد دهقان ناصرآبادی تذکری را در این زمینه ایراد کرد. 15 تیر ائمه جمعه شهرستان کازرون در نامهای به وزیر نیرو خواستار اصلاح تعرفه برق شدند. شهر متشنج شد. و اعتراضات مردمی بالا گرفت. 7 مرداد رئیسی فرماندار کازرون بالا بودن تعرفه برق را اجحاف در حق کازرونیها دانست. دو روز بعد وزیر نیرو دستور بررسی ان را صادر کرد. نماینده نیز در نطقهای پیش از دستور خود این مساله را عنوان کرد. امام جمعه از مردم خواست تا صبر و حوصله نمایند تا مسئولین به جد پی گیری نمایند و اعتراضات مردمی کاهش یافت. هرچند با قول مساعد وزیر نیرو تقریباً آرامش به شهر برگشت اما در نیمه بهمن ماه امام جمعه محترم در نمازجمعه خواستار اصلاح تعرفه برق قبل از رسیدن تابستان شد.

6- میراث فرهنگی: میراث فرهنگی ما که نشانه هویت ملی ماست از جمله مسایل بسیار مهمی بود که در طول سال 90 گاه به رسانههای کشوری و بینالمللی نیز کشیده شد.

شاید بتوان گفت که یک و نیم میلیون نفر گردشگری که در عید 90 از کازرون دیدن کردند بیشتر برای دیدن همین میراث فرهنگی بود. اما جای بسی تاسف است که شهر ما با قدمتی اینچنین و با داشتن میراث گرانبهایی چون سرمشهد و بیشاپور به تازگی دارای اداره میراث فرهنگی شده است.

19 اردیبهشت امسال برای دومین بار یک مستند تاریخی در منطقه تاریخی بیشاپور فیلمبرداری شد. مستندی درباره سلمان فارسی.

در زمینه میراث فرهنگی شاید هیچ گونه خبر خوشی نداشتیم دقیقاً همچون محیط زیست که هر چه میشنیدم و میخواندیم خبرهایی منفی بود و تاثرآور. اواسط اردیبهشت خبر رویش درختی بر تاج شاهپور را شنیدم. آن هم نقشی پر ارزش. نقش پیروزی ایرانیان بر امپراطوری رم.

شاید یکی از خبرهای خوش میراث فرهنگی افتتاح سایت این سازمان در کازرون بود که کازرون را وارد عرصه گردشگری مجازی میکرد. در همان روز فرماندار اعلام کرد که 220 اثر تاریخی کازرون در فهرست آثار ملی است. و دو روز بعد یعنی 4 خرداد خبر از تمهیدات لازم برای پیوستن بیشاپور به فهرست آثار جهانی منتشر شد. 19 خرداد 160 میلیون ریال اعتبار برای مرمت چهارطاقی جره بالاده اختصاص داده شد که کار این مرمت شهریور ماه به اتمام رسید. اما در اولین روزهای تابستان خبر تبدیل کاروانسرای کمارج به زمین فوتبال منتشر شد. و باز هم خبر ویرانی یک اثر تاریخی دیگر. قلعه دختر با قدمتی 1700 ساله. شاید انتشار همین اخبار بود که در 25 مرداد 2 میلیارد ریال برای مرمت آثار تاریخی کازرون اختصاص داده شد. اما مثل همیشه معلوم نیست این پولها کجا میرود که یک ماه بعد بزرگترین کتیبه پهلوی جهان یعنی کتیبه کرتیر در مرز نابودی قرار میگیرد و کاروانسرای میان کتل تنها کاروانسرای سنگی ایران در حال تخریب.

اما برای اولین بار در هشتادمین سال ثبت ملی شدن بیشاپور اشیای مکشوفه در آن به نمایش عموم گذاشته میشود.

تابستان در حال پایان است که استاندار کمک 50میلیونی خود را به بیشاپور رسانهای میکند. و در اواسط مهر باردیگر پای باستانشناسان ایتالیایی به بیشاپور باز میشود. در آبان معبد آناهیتا استحکام بخشی میشود. و در آذر خبری که بینالمللی میشود. گرز بهرام شکست ،خبری که رسانههای ملی و بین المللی آن را پوشش میدهند و مسئولان مربوطه به سرعت دست به کار مرمت میشوند. هرچند مرمت به سرعت انجام پذیرفت اما ... اوایل دی مدیرکل میراث فرهنگی میگوید جهت کاوش در بیشاپور هر میزان هزینه لازم باشد را میدهیم. 17 دی برج تنگ مناره نیز در فهرست آثار ملی قرار میگیرد. و بهمن و صدور مجوز حفر چاه در منطقه باستانی سرمشهد. و طرحهای حفاظتی از بیشاپور . و در انتهای سال غار شاپور خبرساز میشود.

7- همایشها: در طول سال 90 همایشهایی برگزار شد که از اهمیت ویژهای برخوردار بودند. که اولین آن برگزاری مسابقات قرآنی پنجگانه استانی در کازرون در اردیبهشت ماه. همایش ستیغ سخن با حضور وزیر ارشاد. اولین همایش سرمایهگذاری که با حاشیههایی زیادی همرا بود. در اردیبهشت حاج کاظم پدیدار مسئول هیئت رزمندگان اسلام کازرون خبر از برگزاری همایش بزرگ سوسنگرد میدهد. فرماندار نیز قول مساعد برای همکاری و آمادهسازی تندیس شهدای کازرونی سوسنگرد میدهد. شهر به همت خانوادههای شهدا مزین به تمثال شهدا میشود. این کار نیز با حواشی زیادی روبرو میشود. عدهای قصد بهرهبرداری از این همت مردمی دارند که با طومار خانوادههای شهدا و انعکاس آن در نشریات نمیتوانند. در چهارم مرداد پدیدار رنجنامه خود را در انتقاد به عدم همکاری فرمانداری و مسئولین شهرستان در برگزاری همایش سوسنگرد منتشر میکند. و بالاخره با همه حواشی که همایش کشوری سوسنگرد دارد این همایش در اواخر آذر برگزار شد. خرسند نیز در خطبههای نمازجمعه خواستار احداث یادمان شهدای کازرونی در سوسنگرد میشود کاری که آیتا... ایمانی در زمانی که امامت جمعه کازرون را داشت میخواست انجام دهد ولی مجالی مناسب نشد . همایش فرهنگ و مدیریت در توسعه پایدار را سازمان جهادکشاورزی برگزار میکند. اما کنفرانس علمی فناوری اطلاعات و جهاد اقتصادی که کنفرانسی علمی و کشوری است توسط مدیریت دانشگاه سلمان فارسی درآن دانشگاه در روز ابتدای تبلیغات انتخاباتی بر گزار شد ولی به علت جو انتخاباتی در حاشیه قرار میگیرد هرچند به صورت بسیار خوبی از آن استقبال شده بود.

8-ورزش: در عرصه ورزش هرچند هندبال کازرون دچار افت و خیزهایی فراوانی گردید. اما در کل ورزش کازرون در طول این سال موفق ظاهر شد.

در ابتدای سال سازمان تربیت بدنی برای رفع مشکلات تیم هندبال 50میلیون تومان به تیم و به هر بازیکن یک سکه میدهد. پس از شکستهای متوالی، تیم هندبال بالاخره در اواسط اردیبهشت میتواند به پیروزی برسد. این پیروزی دردی را از تیم هندبال دوا نمیکند و سرمربی آن خبر از سقوط به دسته اول میدهد. که این امر در آخر اردیبهشت به وقوع میپیوندد. در اوایل مهر بهادر ریاضی سکان هیات هندبال را در دست میگیرد. ریاضی از همان ابتدا سعی دارد تا تیم را به لیگ برتر برگرداند. موانع کار ریاضی را از پای در میآورد و در 15 آذر استعفا میدهد. هرچند پذیرفته نمیشود. شکستها و بداخلاقیهایی که تماشگرنماها دارند بالاخره هندبال را از چند بازی با تماشگر محروم مینماید. ریاضی به استیفای حق تیم دست میزند.  شهرداری نیز به عنوان حامی مالی تیم هندبال وارد گود میشود. و بالاخره تیم کازرون بخشیده میشود. در آخرین ماه سال شاهد دعوت یکی از بازیکنان هندبال کازرون به تیم ملی هستیم.

هنوز نوروز تمام نشده، ووشوکاران کازرون عیدی خوبی به مردم میدهند و در مسابقات استانی، تیم ووشو برادران مقام سوم و تیم ووشوی خواهران مقام اول را کسب مینمایند. ووشوکاران قائمیه در آخر مرداد موفق به کسب 6 مقام اولی در استان فارس میشوند.

فوتبال کازرون که قصد دارد بار دیگر به صحنه بیاید نونهالان خود را تربیت میکند. اما در اولین رویارویی با تیم لار شکست میخورد. اما در مسابقات فوتبال لیگ نوجوانان 6 استان جنوب کشور در 15 اردیبهشت که در کازرون برگزار شد به مقام دوم دست مییابد.

تیم فوتسال دانشگاه آزاد کازرون در اردیبهشت ماه می تواند مقام برتر را در مسابقات فوتسال دانشگاه آزاد منطقه یک کشور کسب نماید.

در رشته بدنسازی نیز پهلوان کازرونی بر سکوی دنیا مینشیند. رشتهای جدید که کمتر به آن توجه میشود.

کاراته به عنوان دومین رشته ررزمی در سال90 دارای درخشش بسیاری خوبی است. هیات کاراته کازرون در 25 اردیبهشت مقام برتر استان را به خود اختصاص میدهد. 24شهریور در مسابقات استانی تیم کاراته فارس بر سکوی نایب قهرمانی میایستد. سال90 مسابقات کاراته کشوری در آبان ماه در کازرون برگزار میشود که به قهرمانی فارس در آن میانجامد.

تیم کنگفوی کازرون نیز در رده نونهالان سوم و در رده بزرگسالان در کشور اول میشود.

9-امنیت: در ابتدای سال سروقد از کاهش 51درصدی جرایم در نوروز خبر میدهد. و یک هفته بعد قاتل سریالی کنارتخته که در سال 89 خبرساز شده بود به دار مجازات آویخته میشود.

همدست او نیز چند روز بعد به چنگال قانون اسیر میشود. در روزهایی ابتدایی رمضان فرد مستی در یکی از خیابانهای مرکزی شهر با عربدهکشی و قتل یک نفر جوناآرامی را در شهر بوجود میآورد. این فرد در همان روز توسط نیروی انتظامی دستگیر میشود. امام جمعه خواهان اعدام آن فرد در همان نقطه میشود. بازداشت شهردار قائمیه با اتهام فساد مالی یکی دیگر از موارد امنیتی بود. اما آن چه که مهم است این که فرمانده انتظامی کازرون از مقام اول کازرون در فارس در موضوع کشف سلاحهای غیرمجاز است.

آبان با خبر قتل دو مرد در کنارتخته که قربانی انتقامجویی پسر جوانی شده بودند شروع شد. قاتل فراری روز بعد دستگیر میشود. هرچند قتل دختر نماینده اسبق کازرون در تهران اتفاق افتاد اما به سرعت به عنوان خبر اول رسانههای کشوری و بینالمللی و مردم کوچه و بازار شهر شد. مراسم او در یکی از مساجد کازرون برگزار شد. قتلی مرموز که هنوز سر به مهر دارد. اواسط اسفند خبر مردی که دایی همسر خود را کشت منتشر شد. و دو روز بعد خبر اعدام قاتل بسیجی شهیدی که سال گذشته در بخش خشت به شهادت رسیده بود.

10-متفرقه: اما مسایلی دیگری هم بود که بنا بر اهمیت آن نمیتوان از آن گذر کرد. یکی زلزلهها ئی بود که در طول سال دست از سر کازرون برنداشتند و تقریباً تمام بخشها غیر از بخش مرکزی را لرزاندند. سد نرگسی که با حضور وزیر نیرو کلنگ آن بر زمین زده شد. دیدار مردم کازرون همگام با مردم فارس با امام خامنهای در اردیبهشت ماه. درگذشت دکتر طاهری، انقلابی معروف کازرون و حاج معنویان از سابقین انقلابیون کازرون. واگذاری زمینهای شهرکهای صنعتی جره بالاده و چنارشاهیجان. قضایای زمین بیمارستان وعدم رفع مشکل آن هنگام  کلنگ زنی که بحمدا لله بعداز ماه ها  گفته شد که رفع مشکل شده است . چاپ سوم کتاب باران و بوران در طول یک سال. این کتاب در تیر در کازرون رونمایی شد و به مباحث دفاع مقدس و به لهجه کازرون نوشته شده است. و پایان سال اعلام شد که این کتاب زیر چاپ چهارم  است. طومار 18 هزار امضایی کازرونی ها به وزیر راه در مورد آزادراه شیراز بوشهر که به هیچ جا نیانجامید. موافقت با پتروشیمی نودان در غیاب پتروشیمی کازرون. سرمازدگی بیسابقه و خسارات زیادی که کشاورزان کازرونی از این سرمازدگی دیدند. افتتاح اولین رصدخانه کازرون پس از قرون متمادی بر روی ساختمانهای جدید دانشگاه سلمان فارسی کازرون. از جمله این موارد بودند.  

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 318 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت: 12:19

در دل تنهایی

جای بگرفته دلم

حال فریاد زدن را

ز فلک می خواهم

آه

خنده ام ماسیده

گریه ام باریده

یار من را تو بهار

شاید

برسانی بر من

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 354 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت: 20:24

چهارشنبه و پنجشنبهای که گذشت، دانشگاه سلمان فارسی کازرون برای اولین بار یک همایش کشوری را با عنوان فناوری اطلاعات و جهاد اقتصادی برگزار نمود.

این کنفرانس علمی خارج از همه مسایل (که باید گفت به عنوان اولین حرکت و گام در راه جنبش نرمافزاری در کازرون بسیار عالی بود) مرا بر آن داشت تا این مقال را بنگارم.

در روزهای آغازین انتخابات این همایش برگزار شد تا در هیاهوی انتخاباتی گم شود و اصلاً دیده نشود. شاید اگر برگزار کنندگان این همایش را در زمان پس از انتخابات برگزار مینمودند انعکاس بهتر و بیشتری میتوانست داشته باشد. غیر از این موضوع چند نکته دیگر ضروری مینماید که بیان گردد:


چهارشنبه و پنجشنبهای که گذشت، دانشگاه سلمان فارسی کازرون برای اولین بار یک همایش کشوری را با عنوان فناوری اطلاعات و جهاد اقتصادی برگزار نمود.

این کنفرانس علمی خارج از همه مسایل (که باید گفت به عنوان اولین حرکت و گام در راه جنبش نرمافزاری در کازرون بسیار عالی بود) مرا بر آن داشت تا این مقال را بنگارم.

در روزهای آغازین انتخابات این همایش برگزار شد تا در هیاهوی انتخاباتی گم شود و اصلاً دیده نشود. شاید اگر برگزار کنندگان این همایش را در زمان پس از انتخابات برگزار مینمودند انعکاس بهتر و بیشتری میتوانست داشته باشد. غیر از این موضوع چند نکته دیگر ضروری مینماید که بیان گردد:

برای این کنفرانس علمی که از دانشگاهها و موسسات غیرانتفاعی آموزش عالی از سراسر کشور در آن شرکت کردند هزینه و وقت بسیاری گذاشته شد. هم دانشگاه و مسئولین دانشگاه و هم دانشجویان که تحت مدیریت ریاست دانشگاه تمامی آنان در برگزاری آن هر یک به نوعی دخالت داشتند. اما سئوال این است که خروجی آن چیست؟

این همه تفکر و تعقل و اندیشه در مخیله جوانان و دانشگاهیان، در این کنفرانس صورت خارجی مییابد و ارائه میگردد. تئوریهایی در علوم انسانی که میتواند منشاء بسیاری از خدمات در کشور و یا شهرستان گردد. اما...

چند سال پیش بود که رهبر معظم انقلاب درخواست جنبش نرمافزاری را از سوی جامعه دانشگاهی نمود. حالا به حول و قوه الهی وقتی در شهر کوچکی مثل کازرون یک کنفرانس علمی قابل قبول صورت میگیرد حتماً در شهرها و دانشگاههای بزرگتر کنفرانسهایی از این دست هر ساله با سطح علمی بسیار بالاتری انجام میگیرد. اما باز سئوال تکرار میگردد ثمره این کنفرانس ها چیست؟ و چرا هیچ خروجی را از این کنفرانسها در صحنههای اجرایی کشور نمیبینیم؟

آری به نظر میرسد دلیل آن دوری و فاصلهای است که دانشگاه به عنوان نظریهپرداز برای فعالیتهای اجتماعی و اجرایی با سطح جامعه و مسئولین اجرایی دارد. هرچند مسئولین خود داعیه دانشگاهی بودن و در دانشگاه بودن را داشته باشند.

تولیدات دانشگاه متناسب و برای جامعه نیست یا این که اصلاً برای جامعه ایرانی و اسلامی ما طراحی نمیگردند.

این مسئله که دوری دانشگاه از سطح جامعه درحالی که دانشگاهیان خود از جامعه هستند از کجا نشات میگیرد؟

مثلاً در همین همایش بسیاری زیاد در باب اقتصاد و بازار و رفتار با مشتری یا مسایلی از این دست مطرح شد که میتواند برای بازاریان ما مفید فایده باشد. اما آیا بازاریان در آن شرکت داشتند؟ (هرچند میدانیم که این مباحث علمی و همان دانشگاهی است و یک بازاری عوام نمیتواند از آن بهره گیرد که باز برمیگردیم به همان نکته قبل دوری از جامعه؛ این در حالی است که در جوامع پیشرفته بازار بر اساس همین تئوریهایت که میچرخد.)

در این همایش بحثهای بسیاری پیرامون موضوع گردشگری در قسمتهای مختلف مانند گردشگری پزشکی، گردشگری مجازی، گردشگری کشاورزی و ... مطرح شد.

این جا دیگر جای انسانهایی که بگوییم عام هستند و تخصص ندارند نیست. جایگاه مسئولین شهرستانی است. اما عدم حضور انان در این کنفرانسها مسلماً جهل آنان را از مسایلی که در آن گذشته فراهم می نماید.

مسئول سازمان گردشگری یا فرماندار یا اداره ارشاد یا ... که متولیان اصلی این بخشند در این همایشها معمولاً خالی است. پس تئوریها و مسایل مطرح در این باب همیشه از محدوده سالنهای کنفرانس دانشگاهها و یا جاهایی که این گونه کنفرانسها در آن برقرار میگردد خارج نمیشود. و به همین دلیل است که فعالیتهای مسئولین بسیاری سطحی و به شکلی سنتی ادامه مییابد.

نکته قابل توجه دیگر در این کنفرانس این بود که تنها عده محدودی میتوانستند در آن حضور یابند.

عدم حضور دانشجویان و اساتید دانشگاههای دیگر کازرون و یا حتی دانشآموزان در آن یک نقطه ضعف برای آن به شمار میآید. هرچند میدانیم که هزینه و نظم جلسه باید به شکل خاصی باشد و مسئولین احتمالاً برای همین این گونه عمل کردهاند.

در پایان جا دارد تا از برگزار کنندگان این کنفرانس علمی تشکر و خسته نباشید گفت.

باید این نکته نیر به مسئولین امر گفته شود که اگر فرصت حضور در این کنفرانس را نداشتند بایستی از طریق دانشگاه آن چه را که مربوط به حوزه فعالیت آنان است دریافت نمایند و دانشگاه نیز بایستی خروجی و ثمره این کنفرانس را در حوزههای مختلف به مسئولین مربوط به آن حوزه ارائه دهد تا بتوانند ثمره این همه زحمت و فعالیت دانشگاهیان را در عرصه اجرا به کار گیرند که این امر میتواند کشور را در مسیر پیشرفت و ترقی جلو ببرد.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 333 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت: 16:55

بهمن ماه یاد آور انقلابی است که با تاسی از انقلاب تکاملی اسلام به رهبری خاتم الانبیا محمد مصطفی شکل گرفت.

براستی ویژگی مهم این انقلاب چیست؟

آری همان نیم جمله ای که در بالا گفتم. انقلاب اسلامی انقلابی است تکاملی.

یعنی مدام در حالی پیشرفت و تکامل است و هیچ گاه یک انقلابی مسلمان حق توقف ندارد.

یعنی دائم باید بجوشد و حرکت ایجاد کند.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 339 تاريخ : چهارشنبه اسفند 1390 ساعت: 20:3

باتوجه به آمارهای موجود و جداول تنظیم شده، از میان نمایندگان فارس نمایندهسروستان  47 جلسه غیبت، 2261 تاخیر و تنهابا 3 نطق پیش از دستور، علی اصغر حسنی نماینده لارستان با 5 جلسه غیبت، 2089تاخیر، و 3 نطق پیش از دستور، غلامرضا دهقان ناصرآبادی  2 جلسه غیبت، 1480 تاخیر و 4 نطق پیش از دستور،جعفر قادر نماینده شیراز با 6 غیبت، 509 تاخیر و 14 نطق پیش از دستور، محمدحسندوگانی نماینده فسا با 4 غیبت، 477 تاخیر و 3 نطق پیش از دستور، محمدمهدی افشارنماینده داراب با 12 غیبت، 453 تاخیر و 3 نطق پیش از دستور، سید حسین ذوالانوار با6 غیبت، 443 تاخیر و بدون هیچ نطق پیش از دستور، محمدرضا رضایی نماینده جهرم با 4غیبت، 310 تاخیر و 3 نطق پیش از دستور، سید احمدرضا دستغیب نماینده شیراز با 11غیبت، 251 تاخیر و 4 نطق پیش از دستور، داود محمدجانی نماینده آباده با 4 غیبت،233 تاخیر و 4 نطق پیش از دستور، سید یونس موسوی نماینده فیروزآباد با 14 غیبت،188 تاخیر و 3 نطق پیش از دستور، محمد سقایی نماینده استهبان با 5 غیبت، 170 تاخیرو 1 نطق پیش از دستور، عبدالرضا مرادی نماینده نورآباد ممسنی با 2 غیبت، 170 تاخیرو 3 نطق پیش از دستور، سید احمدرضا دستغیب(علی اصغر) نماینده شیراز با 2 غیبت، 167تاخیر و 5 نطق پیش از دستور، حسن شبان­پور نماینده مرودشت با 2 غیبت، 39 تاخیر و 4نطق پیش از دستور و ابوالقاسم رحمانی بدون هیچ گونه غیبت، 121 تاخیر و 4 نطق پیشاز دستور سید عنایت ا... هاشمی با یک غیبت، 47 تاخیر و 4نطق پیش از دستور را درکارنامه خود دارند.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 378 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1390 ساعت: 22:58

روزجمعه آخر بهمن امسال به عنوان خبرنگار رفتم به ساختمان کتابخانه مرکزی فارس درشیراز که قرار بود وزیر ارشاد هم برای سخنرانی در ششمین جشنواره شعر فجر بیاید.

ساختمانیکه از بیرون نمایی سنتی دارد ولی وقتی وارد آن می شوی بوی مدرنیته از نمای داخلیآن به مشام می رسد. نه این که بگویی میان سنت و مدرنیته بلکه مدرنیته ای در لباسسنت.


روزجمعه آخر بهمن امسال به عنوان خبرنگار رفتم به ساختمان کتابخانه مرکزی فارس درشیراز که قرار بود وزیر ارشاد هم برای سخنرانی در ششمین جشنواره شعر فجر بیاید.

ساختمانیکه از بیرون نمایی سنتی دارد ولی وقتی وارد آن می شوی بوی مدرنیته از نمای داخلیآن به مشام می رسد. نه این که بگویی میان سنت و مدرنیته بلکه مدرنیته ای در لباسسنت.

ازپله های ساختمان پایین می رویم. انگار زیرزمینی است که قرار است دخمه شعر شود. یاشعر جایگاهش در این زیر زمین هاست.

واردسالن همایش ها که می شویم اولین چیزی که به چشم می آید، این است که چند شاعر نامیکشور و  استان درست روبروی درب ورودی رویزمین نشسته اند. وقتی وارد می شوی تازه متوجه می شوی که سالن پر است و حتی کنارههای دیوار نیز عده ای که تقریباً همه جوان هستند ایستاده اند. قیافه ها نه بوی روشنفکریدارد نه بوی سنت. همه ساده و بی آلایش.

معاونفرهنگی ارشاد دارد داد سخن می دهد از این که صبح شعر دخترک نوجوانی در باب انقلابکه سنش نه به انقلاب می خورد و نه حتی دفاع مقدس و شاید دوران سازندگی او را بهخود آورده است که این نوجوان بهتر از خودش پیام های انقلاب را درک نموده است.

بیژنارژن شاعری از شعرای نامدار فارس اولین شاعری بود که شعر خواند. بهرامی شعرش رامحکم خواند.

دکترآنجلی تو از ایتالیا شعری نخواند اما متنی را از جیبش در آورد تا بخواند. قیافهساده و ایرانی اش و هر چند در تلفظ کلمات کمی مشکل داشت اما سخنش بوی گلستان سعدیداشت: شعر زیبایی مطلق هستی را در من زنده کرد. خارج از هر مکتب و قومیتی.

دارنگشاعری از استان بوشهر این گونه شعرش را آغازید:

جسمتاگر نیست روحت زنده است

وسپس شعری را در وصف شهدای مفقود الاثر خواند: هر پاره استخوان  گمگشته تو استخوانی است که در گلوی دشمن مانده است

حمیدیمعاون فرهنگی ارشاد و معاون اجرایی شعر فجر نیز در این مراسم گفت: امسال بر اساسسیاست تمرکز زدایی جشنواره را در 9 منطقه کشور برگزار کردیم. که کرمانشاه به دلیلمصادف بودن با هفته وحدت اولین و شیراز اخرین بود. و ادامه و پایان کار در تهرانبرگزار خواهد شد.

اوادامه داد: قرار بود 750 شاعر شعرخوانی داشته باشند که به دلیل استقبال از اینهمایش به 840 شعرخوانی افزایش یافت.

حمیدیدر پایان گفت: از امسال دبیرخانه جشنواره شعر فجر به منظور سامان بخشیدن و ارتباطبا شاعران دائمی شده است و بانک اطلاعات را برای شاعران راه اندازی خواهیم نمود.

دبیراجرایی این جشنواره در پایان از حضور شاعران 14 کشور در این جشنواره تشکر کرد و باگله از رسانه ها گفت: به قول مقام معظم رهبری شعر میراث ملی است و این را بایدبدانید که شعر ما وارداتی نیست بلکه صادراتی است و بسیاری از کشورها تحت تاثیرشعرهای فارسی هستند اما رسانه ها کم توجهی و بی اعتنایی می کنند. و به فیلم کههنری وارداتی است توجه زیادی می شود.

دکترغلامرضا کافی شاعری بعدی بود که شعر خوانی کرد:

کهگذشتیم از سیاهی تا به روشنی رسیدن- در تاریکی رو بستیم، ظلم و ظلمت رو شکستیم

سعیدبیابانکی شاعر مشهور اصفهانی نیز سخنانش را این گونه اغازید که: بسیار متاسفم کهخارجی ها فارسی را بهتر از ما سخن می گویند ولی ما انگلیسی را ....

ویبا اشاره به اجناس چینی هم شعر طنزی خواند که با حضار را به ابراز احساسات برانگیخت:زشت است این که گیر سر از چین بیاوریم....

ضیاءقاسمی از افغانستان دومین شاعر خراجی بود که در این مراسم شعر خواند.

احدده بزرگی شاعر پرآوازه فارس قبل از استاندار بر سن رفت و گفت: یونسکو شیراز رادومین شهر صادر کننده شعر اعلام نموده است.

اینجمله ده بزرگی استاندار را به واکنش لحظه ای برانگیخت و ده بزرگی مسئولین را مقصردانست.

دهبزرگی ادامه داد: هر کسی از ادبیات حمایت نکند پیرو ولایت فقیه نیست چون انقلاب ماانقلابی فرهنگی بوده است. و ادبیات ما ادبیاتی است که امروز در دنیا صدا دارد.امام با ادبیات ما انقلاب را صادر کرد.

دهبزرگی دو شعر یکی در مضمون انقلاب و دفاع از حریم ولایت فقیه با ابیاتی چنین: گرچهآیینه دار مهتاب است- همچو عکس آفتاب در قاب است

وهمچنین درباره بیداری اسلامی و قیام مردم بحرین : این بود ذکر مردم بحرین- لعنتخدا بر خادم الحرمین

دراین جشنواره خواند

مجریبرنامه که میان هر شعرخوانی خود شعری را تلاوت می نمود این بار همچنان که استانداردعوت می کرد تا سخنان خود را بگوید از استاندار خواست تا در مورد خانه شعر فارسنیز تصمیمی بگیرد.

استاندارکه پشت تریبون قرار گرفت، در ابتدا با اشاره به سخنان ده بزرگی گفت: شیراز اولینصادر کننده شعر در جهان است و یونسکو باید بپذیرد که اشتباه کرده است.

عابدیندر جواب به خواسته مجری نیز گفت: انشاءا... با همت استانداری و پیگیری اداره ارشادفارس اولین خانه شعر را در یکی از خانه های سنتی شیراز تاسیس خواهیم کرد و سال آیندهاین همایش در آن جا برگزار خواهد شد.

اینسخنان صدق عابدین با تشویق شاعران و حاضران در جلسه قرار گرفت.

قاسمآهنین جان یکی دیگر از شاعران حاضر با تاکید بر بیداری اسلامی مردم منطقه و  سکوت بین المللی درباره غزه چنین سرود:

غزهتیر- غزه تک تیر- حصار آتش- آرامش در بند- با این همه تو چشمانت چشمان گرگ

فائزهزهرامیرزا از پاکستان نیز در ابتدا با تبریک سی و سومین سال پیروزی انقلاب اسلامیدر ایران آن را جشن اسلامی انقلاب خواند و برای آن چنین خواند: جشم پیروزی کنون درملک ایران آمده

ویبا اشاره به شعار ا...اکبر در انقلاب نیر چنین سرود: نعره ا...اکبر رفته تا بامفلک

ویهمچنین شعری را که صبح همان روز در مقبره حافظ سروده بود به حافظ تقدیم کرد: حافظشیرین سخن را صد سلام عاشقان

امااز جالب تر این بود که مجری جلسه از امام جمعه بیضا دعوت نمود تا شعرهای خویشبرخواند. حضار همه منتظر بودند تا ایشان نیز همچون دیگران از آخر سالن وارد شودولی در کمال تعجب از پشت پرده به در آمد و حضار را چند لحظه ای به خنده واداشت.مجری جلسه هم ان را از کرامات شیخ ما خواند که بر خنده حضار افزود. او که خود راتنها شیخ جشنواره خواند شعرهایش را با شعر طنزی در باره فوتبال آغاز کرد: چندی استکه خود را به تغافل زده ایم- بیهوده به یک توپ همه زل زده ایم

حاضرانشیخ شاعر را به شدت با کف زدن تشویق کردند. شیخ شاعر همچنین بخشی از شعرهایش را کهدرباره مشکلات مردم بیضا سروده و در خطبه های نمازجمعه ان شهر خوانده بود را برایحاضران بازگو کرد.

روحالله طباطبایی نیز با تمسخر گرفتن فتنه بی بی سی این چنین خواند: امروز پدرم راست یا دروغ ماهواره بی بی سی- آن را خاموش کرد تا ببیند ماهواره امید

ویبا اشاره به ترور شهید احمدی روشن این سرود: بی بی سی را خاموش نکرده اند- باز همشهید آورده اند- شهید هسته ای

سعیدیوسف نیا تنها شاعری بود که در آن جلسه شعری در باب عرفان و رهایی از قفس دنیاخواند.

آخریننفر این جشنواره پرفسوری از گرجستان بود که کارش ترجمه اشعار فارسی به گرجی است.او به خواندن یک شعر فارسی که استادش به گرجی ترجمه کرده بود اکتفا نمود.

10دقیقه ای از اذان می گذشت که از سالن بیرون آمدیم. داشتیم از ساختمان بیرون میآمدیم که بانویی را پشت در نمازخانه قامت نماز بسته بر سنگفرش جلوی نمازخانهدیدیم. دستگیره های نمازخانه را که فشردیم فهمیدیم که بسته است. در همین حین بودکه معاون فرهنگی از راه رسید و وضعیت را مشاهده کرد.

درحیاط سازمان اما تنی چند از شاعران پیشکسوت و معروف را دیدیم که ایستاده سیگار میکشند.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 392 تاريخ : سه شنبه 2 اسفند 1390 ساعت: 22:51

بسم الله

امروز ظهر شبکه استانی فارس فیلم سینمایی را پخش نمود به عنوان « ای ایران».

شاید برای بسیاری از مردم کازرون و علی الخصوص خشت دیدن این فیلم یک خاطره را در اذهان آنان زنده می کرد. خاطره انقلاب در خشت.



انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 340 تاريخ : جمعه 21 بهمن 1390 ساعت: 21:28

 

روستاییان اطراف دریاچه پریشان مشاهده میکنند که از بستر دریاچه دودهایی متصاعد میشود. و این امر را به مسئولین میرسانند.

این خبر که پریشان خودسوزی آغاز کرده است به سرعت خبرگزاریهای شهرستانی و استانی و کشوری و حتی بینالمللی را به سمت خود میکشاند. با اعلام این خبر از سوی صدا و سیما و سایر خبرگزاریها اطراف پریشان پس مدتها مملو از جمعیت میگردد که آمدهاند تا ببیند چه خبر است.

در همان روزها خبرنگار ما هم به سوی پریشان رفت.

مردمی که آمده بودند تا جسم بیجان پریشان را ببیند. اول گمان کردم حالا چقدر نارحتند. یا آمدهاند تا یک حادثه کم نظیر را از نزدیک ببیند. اما در مدت کمی متوجه شدم که نه آمدهاند تا حلوای پریشان را بخورند و بروند و دریغ از یک فاتحه که نثارش کنند. خانوادههایی که آمده بودند و در کنار پریشانی که خود از درون میسوزد، آتش برپا کردهاند. بگو بخندها براه است. و دریغ از یک نفر که حتی آهی بکشد از این خشکی پریشان.

خیلی طول نکشید که خبری دیگر منتشر شد. آتش سوزی در پریشان این بار عمدی. آری همین خانوادههایی که بر پیکر بی جان پریشان ما هر روز میروند و گاه به پایکوبی میپردازند آتشی را افروختند و وقتی دیدند که آتش بر نیزارهای خشکیده پریشان افتاد و گسترش یافت به سرعت محل را ترک کردند. هرچند به همت نیروهای محیط زیست به سرعت خاموش شد.

این امر باعث شد تا نیروهای آتشنشانی نیز در محل حضوری دائم پیدا کنند.

اما...

اما جای بسی تاسف است.

و سکوت.

 

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 357 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت: 22:28

 

عبرتهای 9 دی؛

حماسهای پس از عاشورا

 می خواهم این بار از زاویهای دیگر به 9 دی نگاه کنیم. زاویهای که با گذشت 2 سال از این حماسه ملی دینی هرگز دیده نشد.

از دو زاویه و از دو منظر که در واقع قیاسی است برای این حماسه با حماسههای دیگر تاریخ شیعه.

انتشار: هفته نامه شهرسبز دی ماه 90- کازرون نما -


 می خواهم این بار از زاویهای دیگر به 9 دی نگاه کنیم. زاویهای که با گذشت 2 سال از این حماسه ملی دینی هرگز دیده نشد.

از دو زاویه و از دو منظر که در واقع قیاسی است برای این حماسه با حماسههای دیگر تاریخ شیعه.

1- قیام توابین و مختار :

به شباهتهای این دو حماسه دقت کردهاید .

برای این که شباهتهای آنها را با هم بیان کنم باید به 10 سال قبل از فتنه 88برگشت کنیم.

آری درست است سال 1378. و فتنه کوی دانشگاه. که اگر از آن حادثه عبرت گرفته بودیم فتنهای دیگر جای مجال نمی یافت.

سال 78 و در ایامی که آتش فتنه از سوی نیروهای سیا در ایران میرفت تا شعلهور شود؛ رهبری یک سخنرانی نمود و مردم به صحنه آمدند. در روز 23 تیرماه؛ و حمایت خودشان را از رهبری و نظام اعلام کردند. در واقع به ندای هل من ناصر رهبری لبیک گفتند. و یک هفته نشده، فتنه خاموش شد.

اما در فتنه 88 روزی که رهبری خطبه خواند:

روز تاسوعا چو شد رهبر خطیب

بانگ زد چون جد خود حیدر نهیب

من حسینی هستم عاشورانیم

بیم طوفان نیست من دریاییم

روزی بود که اصحاب فتنه را جمع کرده بود و  حجت را بر آنها تمام نمود.1

و با این کار حجت بر همه تمام شده بود. دیگر جای تردید برای کسی نباید باقی میماند. اما در آن تاسوعایی که دشمن آمده بود تا سران سپاه امام را تطمیع کند فریاد »اَین عمار «شنیده نشد. و اگر در همان روزها لبیک گفته می شد این همه خسارات مادی و معنوی را نظام جمهوری اسلامی و مردم متحمل نمیشدند. در واقع در کربلای آن روز نظام جمهوری اسلامی، حسین بود که لب تشنه فریاد هل من ناصرش از زبان سید علی برخواست.

اما لبیک به این ندا 6 ماه بعد شنیده شد. همان کاری که توابین انجام دادند.

پس از آن که امام خویش را در کربلا تنها و بی یار رها ساختند تا شربت شهادت نوشید.

گفتن این مساله بدان معنا نیست که این حماسه ارزشی نداشت. بلکه بدان معناست که اگر همان روز به ندای رهبرمان لبیک میگفتیم این همه خسارات را متحمل نمیشدیم. آن چنان که در فتنه 78 با حضور به موقع خویش در 23 تیر ماه فتنه را خاموش کرده بودیم. همچنان که آل امیه بعد از شهادت حسین بن علی با همین قیامها کاخش ویران شد. اما باید گفت هر چند نوشدارو دیر رسید اما شانس آوردیم و خدا ما را یاری کرد که ان تنصروا ا... ینصرکم و یثبت اقدامکم.

2- صفین:

فتنه 88 شباهتی با یک حادثه دیگر هم دارد. جنگ صفین....

جنگ صفین را به دنبال جنگ جمل راه انداختند. که اگر خواصی چون طلحه و زبیر و عایشه در جمل علیه علی خروج نمیکردند معاویه نمیتوانست علیه علی اقدامی کند. و اگر هم میکرد خساراتش از این مقدار کمتر بود.

هرچند امثال زبیر با آغاز جنگ و امثال طلحه در هنگامه جنگ به خطای خویش پی بردند اما دیگر دیر شده بود زیرا با شایعات و شبهه افکنیهایی که در ذهن جامعه اسلامی علیه امام خویش انداختهاند نه تنها راه را برای حرکت امثال معاویه باز کردند که کینه دیرینه با اسلام داشتند بلکه آحاد جامعه اسلامی را برای همیشه در شک و تردید و افتراق نگه داشتند.

در جنگ صفین، در ابتدای کارزار، امیرالمومنین حکمیت قرآن را پیش میکشد تا از بروز جنگ و درگیری جلوگیری نماید. اما معاویه به خیال این که قدرت بیشتری دارد و علی در نقطه ضعف است این امر را رد می کند. و زمانی که مالک را پشت خیمهاش میبیند قرآن را بر نیزه میسازند که آی حکمیت!!!

و حالا ....

هنوز نتیجه انتخابات تمام نشده که چه عرض کنم؛ بهتر است بگویم هنوز انتخابات تمام نشده همین خواص جملی، شتر جمل را هی کردند.. تا اصحاب شام راه را این بار سریعتر بپیمایند و از این فتنه سوءاستفاده کنند.

هنوز بیش از 2 روز از آغاز اعتراضات و اتمام انتخابات نگذشته بود که رهبری خود به حکمیت نشست و همه طرفهای قضیه را فراخواند که حرف حسابتان چیست. اما متاسفانه فتنهگران نه در آن جلسه و نه پس از آن به گمان این که پیروز هستند حکیمت رهبری را مقبول ندانستند.

اما اکنون پس از دو سال از آن قضایا و در حالی که میرود اثری از آنها و جریان سبزشان نباشد به ظلمی که علیه نظام جمهوری اسلامی کردند اعتراف میکنند 2و از آن سو فراخوان نامه نویسی به رهبری و حکمیت ایشان را دارند3. که این نامهها چون همان قرآنهایی است که معاویه بر نیزه کرد.

اما از این سوی نیز کسانی دم از ایرانیت میزنند. که احتمالاً نقش همان اشعثها را دارند بازی میکنند. هرچند به ظاهر سرباز ولایت خود را قلمداد نمایند.. و این امر بصیرت میخواهد که از این سوی نیز نلغزیم.

 ما سکوت کردیم هنگامه فریاد ولی امرمان و تنهایش نهادیم تا نظام را در کربلای فتنهشان، ذبح کنند و آن گاه در عاشورای حسینی لرزه بر انداممان افتد؛ وقتی که میشنویم طلبهای را در خیابان کتک زدند و عریانش ساختند....

وقتی بانوی محجبهای را در عاشورا هتک حرمت کردند...

وقتی نامههای دروغین نوشتند و وقتی دروغشان عیان شد در سکوت خبری خود تکذیبش کردند4 که هم بگویند خود تکذیب کردیم و از آن سوی خوراک رسانههای شیطان را از دهانشان نگیرند که حقی دارند بر گردن آنان...

آری عاشورا به داد ملت رسید تا چشمها باز گردد...

هرچند سربازان معاویه در لباس یاران علی در آمدند و کهریزک ساختند و ....

یاران چشمها باز کنید تا حقایق را ببینید که ما در فتنه 88 عاشورا نکردیم که در عاشورا ماندیم و سکوت کردیم تا عاشورا تکرار شود...

هرچند از مدعیان اصلاحات که در دوران حاکمیتشان علم عزای حسین را زیر پا نهادند و حسین را نه تشنه عشق الهی و خدمت و هادی امت که تشنه قدرت می خواندند... همان ها که عزای حسین را جهل خواندند و  سینه زدن را نه پاسداشت پیروزی خون بر شمشیر که شکست حسین تفسیر کردند... همان ها که در همین شهر خودمان به بازاریان و کسبه گفتند که در عاشورا و تاسوعا بازار تعطیل نکنید5 و وقتی مردم تعطیل کردند و کسی حرکت آنها را به نقد کشید از او شکایت کردند. مدعیان آزادی بیان. نقدی کوچک را هم تحمل ننمودند. این امور از این آدم ها بعید هم نبود....

از 9 دی باید عبرت گرفت. نه آن که بر آن غره شد.

 

پینوشت:

1-دعوت رهبری از کاندیداها و جلسه با نمایندگانشان 26 خرداد 88

2- خاتمی؛ سایت بالاترین تیر 90

3-سایت محمد نوریزاد نامه 15

4- مهدی کروبی روزنامه اعتماد آذر 88

5- فرمانداری کازرون محرم 81

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 348 تاريخ : جمعه 9 دی 1390 ساعت: 10:33

دی ماه یادآور خونین کربلایی است که بسیاری از عاشقان را به رقص خون واداشت. کربلای ۴ دو عملیات بس خونین که تنها در یک ساعت از  این عملیات بیش نگذشته بود که بسیاری از سرداران بی سر به سجده عشق رفتند . در دریای اروند به بی کرانه شدن پیش رفتند و والاترین فرماندهان و سرداران عروس شهادت را در آغوش گرفتند. شبی که به زعم بسیاری از رزمندگان آن را یلدای جبهه و جنگ می دانند. شبی که تا صبح شد عزیزترین دوستانشان را خونین در آغوش گرفتند.

به یاد عموی شهیدم شهید علیرضا اسدزاده که در عملیات کربلای4 ، حین عقب نشینی در اروند گلوله گلویش را شکافت. همان گلویی که روزگاری وقف حسین و کربلا بود. او در دریا، چون مولایش با گلویی پاره پاره لبیک اللهم لبیک را سر داد و به مولایش پیوست.

 انتشار: داستانک -شعر نو -


دی ماه یادآور خونین کربلایی است که بسیاری از عاشقان را به رقص خون واداشت. کربلای ۴ دو عملیات بس خونین که تنها در یک ساعت از  این عملیات بیش نگذشته بود که بسیاری از سرداران بی سر به سجده عشق رفتند . در دریای اروند به بی کرانه شدن پیش رفتند و والاترین فرماندهان و سرداران عروس شهادت را در آغوش گرفتند. شبی که به زعم بسیاری از رزمندگان آن را یلدای جبهه و جنگ می دانند. شبی که تا صبح شد عزیزترین دوستانشان را خونین در آغوش گرفتند.

و امروز در آستانه بیست و پنجم سالگرد کربلای ایران و عاشورای کربلا می نویسم:

شب بود

تار و سیاه

سرد و خموش

در پای آتش هیزم

که برفروخت

شمعی شد و به انجمن نوری فروخت

گرمای گفتمان دایی

گرفت حال

می گفت از عروسی یلدا

عروس درد

در آن شب سیاه

تاریک و سرد

شب بود و وحشت و دنیا به یک طرف

خورشید و راستی و بهشت سوی دگر

شهزاده های شهر

آماده از برای حجله خویش

بر دست و پای خویش حنا بسته از صفا

و آن از برای یلدا عروس شان

از خانواده شهادت و از دشت نینوا

دامادهای شهر بر کرانه رود

بر گیسوان سپید عروس

لبخند می زدند

یلدا عروس شهادت چنین بگفت

هر کس زند به گیسوانم حنای خون

امشب همو به حجله عشق می کشم

یلدا عروس شب سرد

بنشسته بود

دامادهای جوان در پیش رو

یک یک سوار قایق عشق می شدند

بر رود چو موج به پیش می شدند

هر کس در این مسابقه بر رقص خون نشست

او برده بود عروس شهادتش

زیرا طریقت عشق است رقص خون

دامادهای جوان

عاشقان شیدایی

در خون نشسته

به رقص جنون شدند

با خون خویش گیسوانش حنا زدند

رنگی که تا ابد جاوادن شدند

ما مانده از شب دامادهای خون

وقتی که دیده ایم این همه را غرقه خون

دیوانه گشته

و مردیم والسلام

یلدا درون خون به خونابه شست

وقتی که دید جوانا به خون شدند

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 369 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1390 ساعت: 19:11

 

در گفتگو با دکتر شاهین محمدصادقی؛

حضور دانشآموزان در حماسه سوسنگرد

 

سال 58 با دعوت شهيد بستانپور كه مسئول انجمن اسلامي مدرسه بود به عضويت اين تشكل در آمدم.

در آن زمان كلاس دوم دبيرستان و در مدرسه سعيد محسن (شاهپور سابق و شهيد بستانپور فعلي) درس ميخواندم.

انجمن در آن زمان مقر قرص و محكمي نداشت و بعداً به ساختماني در فلكه استكان نعلبكي (شهيد چمران فعلي) رفت. در آنجا بود كه عضو شوراي مركزي شهرستان شدم و مسئوليت كميته تشكيلات را در آن تشكل برعهده گرفتم.

عليرغم دستور امام مبني بر تشكيل بسيج در آن زمان هنوز بسيج شكل نگرفته بود و قسمتهايي در سپاه كار آموزش نامنظم و غيرسازمان يافته مردمي را انجام ميداد. اين در حالي بود كه سپاه هم هنوز به آن صورت شكل نگرفته بود.

از جمله كارهايي كه ميكرديم اين بود كه از طرف انجمن تحت نظارت آقاي بخرد در پادگان توپخانه 22 ارتش كازرون آموزشهاي نظامي ميديدیم؛ كه بعداً شاخه نظامي انجمن را تشكيل داديم. در آن زمان سرهنگ قاسمي و سرهنگ حجازي (كه آن زمان سروان بود) كار آموزش نظامي ما را بر عهده داشت. و براي آن كه از سربازها مشخص شويم لباسهايي به ما دادند كه قهوهايي تيره بود. اين لباسها همان لباسهاي سربازي بود كه در خمره رنگرزي آن را رنگ كرده بودند.

انتشار: هفته نامه شهرسبز ویژه نامه همایش سوسنگرد آذر 90 - خیمه گاه مسافران بهشت - کازرون نما - نگاه فارس -شیرازه - غریو - پایگاه اطلاع رسانی بسیج دانش آموزی فراشبند -


 

سال 58 با دعوت شهيد بستانپور كه مسئول انجمن اسلامي مدرسه بود به عضويت اين تشكل در آمدم.

در آن زمان كلاس دوم دبيرستان و در مدرسه سعيد محسن (شاهپور سابق و شهيد بستانپور فعلي) درس ميخواندم.

انجمن در آن زمان مقر قرص و محكمي نداشت و بعداً به ساختماني در فلكه استكان نعلبكي (شهيد چمران فعلي) رفت. در آنجا بود كه عضو شوراي مركزي شهرستان شدم و مسئوليت كميته تشكيلات را در آن تشكل برعهده گرفتم.

عليرغم دستور امام مبني بر تشكيل بسيج در آن زمان هنوز بسيج شكل نگرفته بود و قسمتهايي در سپاه كار آموزش نامنظم و غيرسازمان يافته مردمي را انجام ميداد. اين در حالي بود كه سپاه هم هنوز به آن صورت شكل نگرفته بود.

از جمله كارهايي كه ميكرديم اين بود كه از طرف انجمن تحت نظارت آقاي بخرد در پادگان توپخانه 22 ارتش كازرون آموزشهاي نظامي ميديدیم؛ كه بعداً شاخه نظامي انجمن را تشكيل داديم. در آن زمان سرهنگ قاسمي و سرهنگ حجازي (كه آن زمان سروان بود) كار آموزش نظامي ما را بر عهده داشت. و براي آن كه از سربازها مشخص شويم لباسهايي به ما دادند كه قهوهايي تيره بود. اين لباسها همان لباسهاي سربازي بود كه در خمره رنگرزي آن را رنگ كرده بودند.

آموزشهاي ما شامل آموزشهاي تيراندازي، رزمي، اردوهاي صحرايي ... بود. اين آموزشها عموماً در پادگان ارتش برگزار ميشد.

اردوهاي صحرايي را در اطراف كازرون سيد امينالدين و ... انجام   ميداديم. گاهي جاهاي دورتري ميرفتيم.

از دوستان آن زمان ما در انجمن دكتر حاج كاظم پديدار، شهيد حميدي، شهيد غلامرضا بستانپور، شهيد صفر غلامي، شهيد مهدي كوزهگري، مرتضي اخگر، محسن داودي و ... بودند كه از همه فعالتر بودند.

آغاز جنگ

در 31 شهريور 59 در حالي كه هيچ كس انتظار نداشت عراق شبانه با حمله به 15 يا 16 پايگاه هوايي كشور ما را مورد تجاوز قرار داد. فردا صبح، اخبار، حملهي عراق را به صورت رسمي به سوي آبادان، خرمشهر، سوسنگرد و شهرهاي مرزي اعلام نمود.

در آن موقع ما از كم و كيف جنگ بياطلاع بوديم.

اعلام شد که قرار است گروهي به جبهه اعزام شوند.

قاعدتاً به دليل اين كه ارتش از هم پاشيده بود و سپاه هم هنوز تشكيل نشده بود جنگ بايستي به اتكاء مردمي اداره ميشد. امام هم فرمود اگر جنگ 20 سال طول بكشد ما ايستادهايم.

براي ثبت نام به سپاه مراجعه کردیم. قاعدتاً بچههاي انجمن به دليل اين كه آموزش ديده بودند اولين و بيشترين نيروها را براي آموزش جنگ داشت. هرچند آموزشهاي ما بسيار ساده بود و با تفنگهاي  ژ-3 و ام-1 بود.

حدود 100 نفري بودیم که در پادگان به صورت فشرده در سه روز آموزش ديدیم. عمده اين افراد همان دانشآموزان و بچههاي انجمن اسلامي دانشآموزان بودند، تعدادي هم فارغالتحصيل بودند. مثل: شهيد پيرويان، شهيد باقر سليماني، شهيد عبدالحميد خسروي، مجيد قاسمي و ... كه اينها نيز عمدتاً آموزش ديده بودند.

علي اكبر پيرويان يك ماهي بود از افغانستان آمده بود و آدم تيز و فرزي بود (شهيد دكتر علي اكبر پيرويان براي مبارزه با نيروهاي سرخ شوروي به همراه تعدادي از دوستان دانشجويش به افغانستان رفته بود)

شب روز سوم به ما گفتند به خانه برويد و فردا صبح جهت اعزام برگرديد. فردا صبح شال و كلاه كردم كه بروم برادر و پدر و خانوادهام هر كاري كردند كه جلو مرا بگيرند نتوانستند و من به پادگان برگشتم. از صد نفر، 56 نفر آمده بودند. خانوادههاي زيادي براي بدرقه ما در پادگان جمع شده بودند، ما را با دو يا سه مينيبوس در هفته دوم مهر حدوداً 13 يا 14 مهر اعزام كردند.

شب را در سپاه بهبهان خوابيديم، فكر ميكرديم كه بهبهان هم منطقه جنگي است. منتظر گلوله توپ و يا حمله هوايي بوديم، كه كي گلوله توپ ميخورد! كي هواپيما ميآيد! نميدانستم كه حالا كجا هستم. صبح ما را بردند اهواز. توي اهواز چند جا جابجا شديم تا نهايتاً يك روز بعدش كه توي اهواز بوديم ما را بردند سوسنگرد. ابتدا در سپاه سوسنگرد بودیم. آن جا صداي گلوله توپ و تانك شنيديم. بعد از مدتی به هویزه اعزام شدیم.

رفتيم در داخل خود هويزه. (هويزه دست ما بود. قضيه هويزه اين جوري بود كه دشمن يك بار هويزه را گرفت بعد ايران آن را پس گرفت حالا در اين باز پسگيري عراق رفته بود عقب. حدود 15 يا 16 كيلومتری هويزه مستقر شده بود و هويزه براي بار اول كه پس گرفته شده بود دست ما بود.)

ما در استاديوم هويزه مانديم. بعد آمديم در ساختماني كه يادم نيست مال كي بود. شايد مال جهاد بود. كه دو طبقه بود. مستقر شديم.

در اين جا خدا رحمت كند يك كسي بود بنام شهيد اصغر گندمكار كه از سپاه اهواز بود. او فرمانده شد و فرمانده ما یعنی علي اكبر پيرويان، معاون او. بچهها نيز به كميتههای مختلفي تقسيم شدند. يك كميته شد كميته عمليات. يك گروه شد كميته تداركات. مسئول كميته تداركات شهيد باقر سليماني شد، مسئول كميته عمليات هم يكي ديگر از دوستان ما بود يكي از رفقاي ما هم فرج عسكري بود كه بعد  عضو سپاه كازرون شد.

ما در آن جا بوديم و روزانه آموزش نظامي ميديديم و فعاليتهاي خاصي داشتيم مثلاً در آن شرايط ميرفتيم با قاچاق سيگار مبارزه ميكرديم. كه آقا چرا از عراق سيگار قاچاق ميكنيد. سيگار بغداد را در آن شرايط ميآوردند.کارهای ما اولويت بندي نشده بود. يك گروه تشكيل شده بود كه ميرفتند اين كار را انجام ميدادند كه البته من عضوشان نبودم. در همان منطقه توي آبان ماه؛ شب ما را ميبردند در كرخه كور ما را از آب رد ميكردند. بعد بر ميگشتيم. يك كارهايي اين چنينی. جالب اين كه عراق در 10 كيلومتري ما مستقر بود. ما با لباس ورزشي يا زير پيراهن و شلوار اين چنين صبحها ميرفتيم   ميدويديم. خدا رحمت كند مسئول اين كار ما شهيد عبدالحميد خسروي بود. كه سربازي كرده بود و تازه از كردستان آمده بود.

خمپاره 60 را اون به ما نشان داد. اين خمپاره را از سپاه اهواز آورده بودند که مثلاً چگونه كار ميكند. مثلاً اين گلوله خمپاره 60 است و اين را چگونه بايد باهاش كاركني. و بعد ميرفتيم از هويزه تا ساريه ميدويدم كه حدود 5 تا 6 كيلومتر بود. بدون تفنگ هم بوديم. يعني اگر يك سرباز عراقي ميآمد ميتوانست كل ما را بگيرد. ما همه دانشآموز بوديم. بزرگترينهامان كه حالا يعني سربازي كرده بود ديگه خيلي كدخدا بودند. و براي آمادگي جسماني ميگفتند كه بايد اين كار را بكنيد. البته همه هم شركت نميكردند. حدود يه 15 نفري بوديم. البته دو سه جا هم تقسيم شديم. يك عدهاي رفتند طرف ژاندارمري هويزه يك عدهاي در استاديوم هويزه مستقر شدند. و اكثر ما در همان ساختمان جهاد بوديم. اصل مقر ما در جهاد هويزه بود.

يك روز شهيد باقر سليماني با همان زير پيراهني و شلوار كردي آمد و با صداي بلند فرياد زد كه آي بدويد حمله كردند. ما هم با همان وضع استراحت بودیم يعني با زيرپيراهني و زيرشلواري و بعضاً با دمپايي بيرون دويدم. بچهها دنبال عراقي ميگشتند كه گفت موشها به آشپزخانه حمله كردند.

اواسط آبان بود كه عراق دوباره حمله را از سر گرفت. اول از طرف تپههاي ا... اكبر شروع كرد به حمله. (كوههاي ا... اكبر در شمال سوسنگرد و هويزه بود) و از طرف بستان آمدند داخل. يعني بستان را گرفتند. از طرف جنوب هم از دُب اَران حمله كردند. آن موقع ما فقط اين اسمها را ميشنيدم چون منطقه را بلد نبوديم.

تا آن زمان ما نميدانستيم كه اطرافمان چه دارد ميگذرد.

اين قدر آموزشها ابتدايي بود كه صداي خمپاره و هواپيما را تشخيص نميداديم. يك چيزي ميشنيديم ”ايش ... بمب“ ما فكر ميكرديم هواپيما بالاي سرمان است و دارد بمباران ميكند.

نزديكي هاي 18 يا 19 يا 20 آبان بود. كه عراق از طرف هويزه شروع به حمله كرد و به سپس سوسنگرد را مورد هدف قرار داد.

تصميم عراق اين بود تا با دور زدن هويزه و سوسنگرد اين دو شهر را به محاصره در بياورد. پس از دو طرف سوسنگرد را مورد حمله قرار داد. يكي از طرف شمال يعني تپههاي ا... اكبر و يكي از طرف جنوب يعني دب اران به سمت سوسنگرد آمد تا بتواند جاده اهواز سوسنگرد را قيچي كند. پس ديگر كاري به هويزه نداشت. زيرا هويزه طرف مرز بود و با گرفتن و محاصره كردن سوسنگرد خودبخود هويزه نيز در خاك عراق قرار مي گرفت.

در همين زمان بود كه بچههاي گروه دوم نيز به ما اضافه شدند.

ما را جمع كردند و قضيه را به ما گفتند. سپس همه ما را در پشت يك ماشين يخچالدار حمل گوشت كردند و به سوي سوسنگرد راه افتاديم. تقريباً همه درون يخچال بوديم. غير از شهيد علياكبر پيرويان و دو نفر از بچههايي كه از ما بزرگتر بودند و فرماندهي ما را بر عهده داشتند. كه جلو ماشين سوار شده بودند.

حساب كنيد اگر يك خمپاره روي سر اين ماشين مي افتاد يا ماشین تصادف ميكرد يا چپ ميشد همه ما يك جا كشته ميشديم.

وقتي داشتيم ميآمديم سوسنگرد بنيصدر مصاحبه كرده بود. ما از راديو داشتيم ميشنيدم. ميگفت در سوسنگرد كه خبري نيست.

همان موقع بود كه ما فاتحه خودمان را هم خوانديم كه وقتي رئيسجمهور كه فرمانده كل قواست اين جوري ميگوید پس واي به حال ما.

ساعت 12 شب به سوسنگرد رسيديم. در تاريكي شب و خستگي اصلاً متوجه نبوديم كه ما را كجا بردند. صبح زود بعد از نماز صبح ما را دوباره جمع كردند و با روشن شدن هوا به به سمت جبهه جنوبي سوسنگرد يعني در انتهاي شهر به سمت دب اران رفتيم و در آن جا موضع گرفتيم. در اين جا فرماندهي ما را يك سروان ارتش بر عهده داشت.

در اين خط شهيد اصغر گندمكار و شهيد پيرويان هم با ما بودند. و البته ما كه نيروي نظامي كلاسيك نبوديم اما روبروي ما دشمن يك آرايش نظامي كلاسيك گرفته بود.

ما را پشت خاكريزها مستقر نمودند. هوا ديگر كاملاً روشن شده بود. فاصله ما با نيروهاي عراقي خيلي كم بود حدود 300 يا 400 متر از ما فاصله داشتند. حداكثر در فاصله يك كيلومتري از ما تانكهاي عراقي به خط و با آرايش بسيار زيبايي قرار گرفته بودند. و در اين سوي نيروهاي ما حداكثر تسليحاتشان همان اسلحههاي سادهاي بود كه به همراه داشتند. كه همان اسلحه ام-يك و ژ-3 و چند تا از بچهها نيز كلاشينكف داشتند.

تا ساعت2 بعدازظهر ما در آن خط آماده بوديم. كه عراق شروع به بمباران خط كرد. گلولههاي توپ و خمپاره و ... از بالاي سر ما مثل گله زنبور صدا ميكرد و رد ميشد.( به اين دليل ميگويم گله زنبور كه قبلاً صداي گله زنبور را شنيده بودم.) هيچ كاري از دست ما برنميآمد. تنها كاري كه انجام ميداديم اين بود كه تعداد تانكها را ميشمردیم. دقيقاً تعداد تانكها و زرهپوشها بدون خودروهايي كه در منطقه بود 84 تا بود.

هر از چندي در پناه همين تانكها نيروهاي پياده عراق چند قدمي به سمت ما ميآمدند كه با شليكهاي ما باز برميگشتند به پشت تانكها.

ساعت حدود 3 بعدازظهر بود كه يك گلوله خمپاره در فاصله چند متري ما به زمين خورد. وقتي سرمان را بلند كرديم همه وجودمان خشك شد. علياكبر پيرويان غرقه در خون بود. همه شكه بودند. من به سمتش دويدم. ديدم شكم و سينهاش شكافته شده و قلبش روي سينهاش افتاده و هنوز دارد ميتپد. امحاء و احشايش بيرون ريخته بود. امحاء و احشايش را درون شكمش گذاشتيم و در يك پتو پيچيديمش و سوار همان ماشين يخچالدار كه ما را آورده بود كرديم.

شايد چند دقيقهاي از اين ماجرا نگذشته بود و هنوز به حال خويش نيامده بوديم كه گلولهاي ديگر شهيد عبدالحميد خسروي را نقش زمين كرد. درست يادم نيست گلوله به سرش خورد يا گلويش را شكافته بود. اما بر اثر برخورد اين گلوله حميد ناگاه از جاي برخواست و ايستاد كه همين باعث شد تا عراقيها او را به رگبار گلوله ببندند. حميد چند لحظه بعد پاره پاره بر زمين افتاد. حميد مرد بسيار شجاع و نترس و دليري بود. كه پس از اكبر به او دل خوش داشتيم. او بود كه در هويزه ما را آموزش ميداد.

در عرض چند دقيقه شهيد داودي نيز غرقه در خون شد. آن قدر شهادت اكبر و حميد در روحيه ما تاثير گذاشت كه يادم نيست داودي چگونه شهيد شد. هنوز داودي در خون خويش ميغلطيد كه يكي ديگر از بچهها نيز در خون خويش به سجده عشق فرو رفت.

اين جا بود كه ديگر كسي روحيه نداشت. ساعت به 4 عصر نزديك ميشد كه عراقيها شروع به پيشروي كردند. همه به سمت شهر سوسنگرد فرار كرديم. من و شهيد غلامرضا بستانپور با هم بوديم.

اين جا جايي بود كه مرگ را به چشم ديديم. زانوهايمان ديگر   نميكشيد. غذا هم نخورده بوديم. ما با پاي پياده ميدويديم و عراقيها سوار بر ارابه جنگي (تانك) در تعقيب ما بودند. شايد ما جزء آخرين نفراتي بوديم كه داشتيم عقبنشيني ميكرديم. در همين حين چند نفر ديگر هم مجروح يا شهيد شدند. كه ما حتي نگاه نكرديم ببينيم كه چه كساني بودند. فقط صداي آنها را ميشنيديم.

ميخواستيم به سمت مسجد برويم اما هوا تاريك شده بود. در كوچه پس كوچهها بر اساس همان چيزي كه در سر داشتيم راه مسجد پيش گرفتيم. اما پيدا نكرديم.

ديگر ما از هم جدا شده بوديم. من و چند نفر ديگر با هم بوديم. وارد خانهاي شديم. (ساكنان شهر قبلاً شهر را ترك كرده بودند.) در آن جا مقداري پولكي روي تاقچه بود و يك گوني پر از نان خشك تكه تكه شده كه احتمالاً براي مرغ گذاشته بودند و يك بشكه آب. ترديد داشتيم كه ميتوانيم از اينها استفاده كنيم يا خير. نماز را هم داخل خيابان خوانديم. با مقدار كمي از اينها تنها براي آن كه توان داشته باشيم خورديم. و صبح با صداي اذان از خانه بيرون آمديم و از روي صداي اذان راهي مسجد شديم. شايد فاصله ما تا مسجد 200 متر هم نبود و ما در كوچه پشتي مسجد بوديم.

نماز صبح را در مسجد خوانديم.

عراق تا صبح دائم شهر را بمباران ميكرد.

صبح در مسجد تازه فهميديم كه محاصره کامل شده است.

عراق از طرف سابله آمده بود. اين محاصره با روشنتر شدن هوا تنگتر شد. تا آن جا كه بعضي از قسمتهاي شهر هم در دست عراق بود. حالا ديگر نه فرماندهاي داشتيم نه سازماني. و حتي شهر را هم بلد نبوديم. كسي را هم  نميشناختيم زيرا با روشن شدن هوا هر كدام از بچهها به سمتي رفته بود و جز چند نفري و حدود 70 يا 80 نفر مجروح كسي در مسجد نبود. در مسجد بود كه بچههاي شهرهاي ديگر هم ديديم. از تهران و اصفهان و تبريز و ...

در آن جا بود كه كمپوت و كنسرو را براي اولين بار ديديم. اينها را به عنوان غذا به بچهها ميدادند.

حوالي ظهر بود كه يك بنده خدايي كه فكر كنم از بچههاي تهران بود وارد مسجد شد و داد زد: كي بلده كمك آر پي جي زن شه؟ كسي جوابش را نداد. دوباره داد زد: كي ميآد كمك آر پي جي زن بشه؟ كه من بلند شدم. يك كولهپشتي با 7 يا 8 تا گلوله آرپيجي انداخت روي دوش من و گفت پشت سر من بيا.

از مسجد كه خارج شديم تازه متوجه شدم كه تانكها از خيابانها منتهي به مسجد دارند نزديك ميشوند تا آخرين سنگر مقاومت را هم بگيرند. سقوط مسجد يعني سقوط كامل سوسنگرد.

من با كولهپشتي حاوي گلولههاي آر پي جي پشت سر اين بنده خدا راه افتادم. رفتيم سمت خياباني كه تانكها داشتند نزديكتر ميشدند. بعد وارد يكي از فرعيها شديم. و درون فرعي سنگر گرفتيم. اين بنده خدا روي زمين دراز كشيد و شليك كرد. درست يادم نيست گلوله اول يا دوم بود كه به تانك خورد. و تانك را منفجر كرد. اين امر باعث شد تا خيابان بسته شود. خيلي خوشحال بودم. به اندازهاي كه در پوست خودم نميگنجيدم پس فرياد تكبر برآوردم. فرياد تكبير من كه بلند شد از چند جای ديگر هم صداي تكبير برخواست. در همين لحظه بود كه ديدم عراقيها پا به فرار گذاشتند. حتي سرنشينان تانكهاي بعدي از تانك بيرون آمدن و فرار كردند. با بسته شدن راه خيال همه راحت شد كه لااقل عراق از اين طرف نميتواند با تانك حمله كند.

سپس روي پشت بام منازل رفتيم . اين جا بود كه در دست نيروهاي ديگر نارنجك و چيزهاي ديگر هم ديدم. روي يكي از پشت بامها يكي كنار ما ايستاده بود كه نارنجكي در دستش بود. زير اين بام تانكی ايستاده بود. او هم نارنجك را درون تانك انداخت. ما هم از روي كنجكاوي نگاه كرديم. فقط شانس آورديم كه نارنجك عمل نكرد وگرنه ....

با اين كار عراقيها شايد فكر كردند كه حالا يك عده آدم ورزيده و آماده و چریک در اين خيابان هستند. پس، از آن خيابان به سرعت فرار كردند.

با فرار آنان دوباره به سمت مسجد برگشتيم. در حياط مسجد تعدادي كلاشينكف ديدم. يكي از آنها را كه قنداق تاشو داشت برداشتم. خيلي خوشحال شده بودم كه يك اسلحه كلاش دارم. دستم را كه روي ماشه فشار دادم رگبار گلولهها روي ديوار مقابل خالي شد. ترس برم داشت. اين اسلحهها يا مال مجروحين جنگهاي نامنظم بود يا مال هر كس ديگر نميدانم. بعد رفتم سمت كمپوتها . تا آن روز كمپوت هم كه نديده بوديم. چند تا كمپوت زردآلو برداشتم. يكي از آنها را همان جا باز كردم و خوردم. خيلي خوشمزه بود. اين بود كه دو سه تاي ديگر هم برداشتم.

حالا شايد ديگر روز سوم بود. 

شهر كاملاً در محاصره عراقيها بود. هر كس هر كاري بلد بود و ميتوانست و ميخواست انجام ميداد. هيچ كس نبود كه بگويد چه بايد كرد. فرماندهاي نداشتيم. ...

در همان اوضاع بود كه كم كم احساس كرديم حجم آتش عراق روي شهر دارد كم ميشود. خبري ميان رزمندگان پيچيد كه دکتر چمران با گروهش به همراه تيپ زرهي ارتش براي شكست محاصره وارد عمل شدهاند و از سمت تپههاي ا...اكبر و اهواز در حال درگيري هستند. و اين باعث شده بود كه عراق از حجم آتش روي شهر بكاهد و آتش خود را به سمت آنان افزايش دهد. اين اخبار نشان از اين ميداد كه درگيري از درگيري تن به تن و تن به تانك در خيابانهاي شهر به درگيري در خارج از شهر منتقل شده است.

در مسجد بوديم كه اعلام كردند رزمندگان براي كمك به نيروهايي كه از خارج شهر دارند حصر را ميشكنند به سمت جاده اهواز بروند. من بچههاي كازرون را گم كرده بودم. حتي دوستانم را همچون شهيد غلامرضا بستانپور را که تا روز اول محاصره كنار هم و دوش به دوش هم بوديم حالا گم كرده بودم و من تنها راسخي و شايد يكي دو نفر ديگر از بچههاي كازرون را كه با من بودند ميشناختم و بقيه را نميشناختم. ارتباط ما هم با بقيه بچههاي كازرون كاملاً قطع شده بود. هر چند نفري در يك گوشه شهر بودند. و مسجد تنها پاتوقي بود كه در آن مجروحين نگهداري ميشد و حدود 15 نفري از آنان مراقبت ميكردند. و اين كه بچهها براي تجديد قوا و ديد و بازديد آن جا ميآمدند.

با راسخي و همان كساني كه با ما بودند به سمت ورودي شهر شروع به دويدن كرديم. وقتي رسيديم ديديم عراقيها دارند فرار ميكنند. هواپيماهاي خودمان هم داشتند عراقيها را ميزدند. و عراقيها از كنار جاده در حال عقبنشيني بودند. كه ناگاه ديديم يك عدهاي روي جاده آمدند. آنها همان نيروهاي نامنظم شهيد چمران بودند. ما به سمت آنان رفتيم و آنان را در آغوش گرفتيم. در همين حين كسي را با هيبت و قيافه شهيد چمران ديديم. به سمتش رفتیم و او را در آغوش گرفتيم. (نميدانم خود شهيد چمران بود يا خير. اما هر كس بود ما فكر ميكرديم شهيد چمران است. و از اين روي بسيار خوشحال شده بوديم.)

در ورودي شهر چد تا نارنجك برداشتم. يك چيزي بود كه تا آن روز نديده بودم. شبيه استكان. پرسيدم اين چيست؟ گفتند اين مين ضدنفر است. آن را هم برداشتم و درون جيبم گذاشتم. تا آن جا كه توانستم فشنگ برداشتم و جيبهايم را از اين جور چيزها پر كردم. شايد حدود 100تا فشنگ در جيبهايم ريختم. و دوباره به سمت مسجد برگشتيم.

يادم نيست كه همان روز بود يا فردا صبح آن،‌ كه گفتند عدهاي از بچهها در آن سوي رودخانه وسط شهر محاصره هستند. اينها   عليالظاهر همان بچههاي كازرون بودند كه ما آنها را گم كرده بوديم. شهيد غلامرضا بستانپور هم وقتي از ما جدا شده بود پرسان پرسان خود را به ساير بچههاي كازرون در آن سوي رودخانه رسانده بود. مقر آنان ژاندارمري بود. و حالا فقط قسمت شرقي سوسنگرد كه به سمت اهواز بود و مسجد هم در اين قسمت بود آزاد شده بود. اما عراق توانسته بود در آن سوي رودخانه حلقه محاصره را تنگتر كند. و قسمت غربي سوسنگرد همچنان در دست عراق بود.

بچههاي كازورن هم عليرغم همه سختيها جانانه مقاومت كردند.

گفتند كه بايد برويم آن سوي رودخانه و تا آن جا كه ميتوانيم مهمات هم همراه خود ببريم تا به دست محاصرهشدگان برسانيم. حركت كرديم به سمت پل كه دو طرف شهر را به هم متصل ميكرد و بتوني بود. وقتي رسيديم شهيد سرلشكر زهيرنژاد را ديديم كه با لباس ارتشي دارد نيرو هايش را از پل عبور ميدهد. به ما هم گفتند شما هم برويد. من و آقايي (از بچههاي بليان) و خورشيد رنجبر (از بچههاي بليان)  تا آن جا كه ميتوانستيم با خود مهمات و اسلحه و فشنگ و ... برداشتيم كه به بچههاي آن سوي رودخانه برسانيم. بايد از روي پل عبور ميكرديم.

خيابان دقيقاً روبروري پل نبود و كمي زاويه داشت و همين امر باعث شده بود كه پل در تيررس عراقيها نباشد. اما انتهاي پل در تيررس آنها بود. ميگفتند يك پي ام پي آن طرف ايستاده و انتهاي پل را دائماً زير آتش دارد. ما روي پل شروع به دويدن كرديم. اما انتهاي پل كه رسيديم ديدم پاي چپم فرو رفت. بالا نميآيد. همين امر باعث شد كه كله ملاق شوم. حالا جيبهاي من پر از مواد انفجاري و از همه خطرناكتر مين ضدنفري بود كه درون جيبم گذاشته بودم. كه اگر منفجر ميشد نه تنها من كه همه كساني كه با من بودند را يك جا به هوا ميفرستاد. زيرا درون جيب بقيه هم پر از مواد انفحاري بود .

وقتي به پايم نگاه كردم تا خونآلود است. به بغلم كه نگاه كردم ديدم خورشيد رنجبر هم روي زمين افتاده است. تفنگ از دستم افتاده و كمي آن طرفتر پرت شده بود. در آن حالت فرياد ميزدم تفنگم را بدهيد. گفتند براي چه ميخواهي؟ گفتم ميخواهم بجنگم... مرا به زور كنار ديواري كشيدند كه زير ديد عراقيها نباشد. پايم را كه زخمي شده بود با پارچهاي بستند.

يك ساعتي آن جا مانديم و در اين مدت تعدادي از بچهها شهيد يا مجروح شدند. بعد از يك ساعت ما را كمي بالاتر بردند و توسط يك قايق از رودخانه عبور دادند. در آن طرف رودخانه ما را سوار يك جيپ ارتشي كردند. حالا ديگر ارتش هم كاملاً وارد شهر شده بود.

ما را که حدوداً 40 نفري ميشديم با همان جيپ به سمت اهواز راهي كردند. وقتي به جاده اهواز نزديك شديم ما را از روي جاده به پشت خاكريزي منتقل كردند. آن جا متوجه شديم كه عراق براي باز پس گيري جاده وارد عمل شده است. به ما گفتند بايستيد. يك توپ 106 در كنار جاده بود كه داشت به سمت عراق شليك ميكرد. بعد از چند بار شليك متوجه شديم كه عراقيها باز فرار كردهاند.

ما را ابتدا به حميديه بردند كه يك بيمارستان صحرايي داشت. آن جا زخم ما را پانسمان كردند و بعد براي مدتي در هتل نادري كه در زيرزمين آن شبه بيمارستاني درست شده بود نگه داشتند. چند روزي آن جا بوديم تا اين كه ما را به فرودگاه اهواز بردند و از آن جا به بيمارستان دكتر شريعتي تهران منتقل شديم. حدود يك ماهي در آن جا بستري بودم.

وقتي به كازرون برگشتم ديگر اسم مدرسه ما سعيد محسن نبود زيرا كسي كه محسن بود حالا ديگر سعيد شده بود. نام مدرسه شده بود مدرسه شهيد غلامرضا بستانپور.

همان كه بسيار خندهرو بود. شلوغ و خوش اخلاق بود. هميشه شوخي و مزاح ميكرد. پر تحرك بود و پر جنب و جوش. با صداي زيرش بلند بلند حرف ميزد. مرا به اسم كوچك صدا ميكرد. حالا نه او بود نه نحاسي بود نه حميدي نه داودی...

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 339 تاريخ : چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت: 16:55

بسم الله.

امشب یکی از دوستان بوشهری تماس گرفت به موبایلم که آقا چرا همش نوشتی کازرونی ها تو سوسنگرد بودن. مگه رزمنده های بقیه شهرها نبودن. الانم وقتی اومدم که اینو بنویسم دیدم هووووووووووووووو چندین نفر از دوستان شهرهای دیگه به صورت خصوصی نظر گذاشتن که آقا پ رزمنده های آذری بوق بودن- پ رزمنده های اصفهان چی- آقا رزمنده های تهرونی که همه جا بودن این جا نبودن و قس علی هذا...

گفتم چه خوب شد اومدم. پس.

خدمت همه دوستان عرض می کنم. شاید در این ایام بنده تنها کسی باشم که در عرصه مجازی شروع کردم نوشتن درباره سوسنگرد.

اما دلیلش چه بود؟

دایی من(حاج حسین پیروان) از رزمندگان کازرونی است. و اولین رزمنده کازرونی است که دست به ارائه خاطرات سوسنگرد و جبهه و جنگ زد.

سال گذشته کانون رزمندگان کازرون را در شیراز تاسیس کرد. سردار دکتر حاج کاظم پدیدار نیز همزمان مسئولیت هیئت رزمندگان اسلام کازرون را بر دوش گرفت.

در سال گذشته تعدادی از رزمندگان کازرون جهت شرکت در همایش سوسنگرد به تبریز رفتند و دیدند که متاسفانه انگار عده ای در سکوت بچه های کازرون دست به سهم خواهی زده اند و با نادیده گرفتن رزمندگان دیگر در سوسنگرد جبهه سوسنگرد را به نام زده اند.

این شد که قد علم کردند تا یاد رزمندگان کازرون را در سوسنگرد گرامی بدارند. با تلاش های اینان تحت همین دو مرکز کانون رزمندگان (که نامش را به موسسه فرهنگی معبر افلاکیان نور تغییر داده اند) و هیئت رزمندگان اسلام کازرون قرار است تا همایش بزرگ فاتحان سوسنگرد در دی ماه امسال در کازرو برگزار گردد.

این شد که من به عنوان یک شهروند کازرونی تصمیم بر آن گرفتم تا در این باره مطلب بنویسم. این مطالب عموما در هفته نامه شهرسبز و گاه در تارنمای کازرون نما منتشر می گردد.

اما در مورد حضور نیروهای کازرون در سوسنگرد نیز در این جا به صورت خلاصه مطلبی ذکر می کنم:


مقدمه

زنده نگه داشتن تاریخ هر سرزمین، بر مردم آن دیار یک ضرورت اجتناب ناپذیر است؛ به خصوص قطعه هایی از تاریخ که حاصل دست آوردهای شگرف، در زمانی که امادگی لازم برای مقابله با مهاجمین نبوده، باشد.

با عنایت به این ضرورت، اگر چه مردم کشور عزیزمان در مقاطع مختلف شاهد تاخت و تازهای متعدد و مقاومت در برابر آن بودند، اما در مقطع زمانی جنگ 8 ساله، مناطق مرزی ایران و عراق مهد پرورش و صحنه ی ظهور انسان هایی شده بود که الگو و اسطوره های والای بشریت در همه ی سرزمین ها و در میان همه ستمدیدگان جهان شدند.

سوسنگرد گوشه ای از همین سرزمین است.

سوسنگرد

این شهر که در 60 کیلومتری شمال غربی اهواز قرار گرفته است در گذشته «خفاجیه» نام داشت. این منطقه که در دوره صفویه به دست سادات آل مشعشع سپرده شده بود و تا اواخر دوره قاجاریه وسعت زیادی نداشت. پس از چندی، در همان دوران، طایفه بنی طرف به این ناحیه کوچ کرده و موجب توسعه و پیشرفت آن گردیدند...

در دوره طاغوت نام این شهر به «سوسنگرد» تغییر یافت. نژاد مردم سوسنگرد آریایی و سامی است و اغلب از طایفه ی بنی طرف هستند و به زبان عربی سخن می گویند و مذهب آنها شیعه ی اثنا عشری است. بر اساس سرشماری سال 1365 جمعیت سوسنگرد 20424 نفر بوده و دهلاویه، هوفل، ساریه، ابو عفری شمالی و جنوبی و ابو حمیظه از روستاهای مهم سوسنگرد می باشند...

پس از آشنایی بسیار مختصر با سوسنگرد، در این باره، عزیزان علاقمند را به منابع و مأخذ تاریخی حواله می دهیم و همین جا وارد مقوله ی سوسنگرد در جنگ تحمیلی می شویم و همراه خواننده ی این سطور نقش نیروهای غیر بومی – مخصوصا نیروهای کازرونی – در منطقه ی  عمومی سوسنگرد را مرور می کنیم.

کازرونی های رزمنده در سوسنگرد

مردم کازرون همراه با ملت فهیم و نجیب ایران همواره در طول تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی کشور، بخصوص در دوران معاصر که منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات اساسی فرهنگی، سیاسی و اقتصادی گردید، نقش تعیین کننده ای ایفا کرده اند. مجاهدت های آنان در تاریخ انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس همچون نگینی بر حلقه ی مقاومت ملت ایران درخشیده است و ما به گوشه ای از این مجاهدت ها اشاره می کنیم.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در روزهای آغازین مقاومت در برابر ضد انقلاب رزمندگان کازرونی همراه و همگام با دیگر دلیر مردان از شهرهای مختلف ایران به دفاع از کیان اسلامی برخاستند و پس از تهاجم گسترده ی ارتش بعثی به میهن اسلامی این رزمندگان سلحشور جهت دفاع از تمامیت عرضی جمهوری اسلامی ایران، همچون سایر مدافعین کشور آماده ی کارزار شدند

برای همین با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه ۵۹ بسیج کازرون برای به دست آوردن تسلیحات و مسلح کردن نیروهای بسیجی و پاسدار به ارتش برای گرفتن تسلیحات فشار آوردند. تا بالاخره توانستند تسلیحات لازم را به دست بیاورند. و از همان موقع که شب هنگام بود شروع کردند به آموزش و تمرین تسلیحات. تا اولین گروه مسلح از سوی بسیج کازرون در اواسط مهر ماه ۵۹ به سمت اهواز اعزام شد. این گروه ۵۶ نفره به فرماندهی سردار شهید دکتر علی اکبر پیرویان به اهواز رفتند. و در آن جا به سمت سوسنگرد اعزام شدند.

گروه دوم نیز حدود یک ماه بعد به سرپرستی حاج علی اسدزاده (مسئول وقت سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی کازرون) و حاج مصطفی بخرد (مسئول بسیج کازرون) به تعداد ۷۵ نفر اعزام شدند.

هر دو گروه تحت فرماندهی علی اکبر پیرویان بودند.

آنچه در منطقه در حال وقوع است

در روز هشتم مهرماه سال 59، تعدادی از رزمندگان اسلام، به خصوص پاسداران اهوازی، به فرماندهی شهید علی غیور اصلی دشمن را از محور حمیدیه تا محور سوسنگرد – بستان به عقب می رانند.

رزمندگان کازرونی نیز به فرماندهی سردار رشید اسلام شهید علی اکبر پیرویان در اواسط مهر ماه ۵۹ پس از ورود به سوسنگرد به هویزه اعزام شدند و مشغول زدن سنگر و جان پناه گردیدند ،در همین ایام تعدادی از اهالی از طریق رودخانه کرخه که نسبتاً امن بوده، شهر را ترک می کنند.

علی اکبر پیرویان فرمانده نیروهای کازرونی در سوسنگرد و هویزه می شود که از تجربه های نهفته در خود در اینجا بهره ببرد،او بلافاصله تمامی رزمندگان را به دسته های 9 نفری سازماندهی می کند. آنها برای مقابله با دشمن آماده می شوند.

یک ماه بعد گروه دوم از رزمندگان کازرون وارد سوسنگرد می شوند. در همین ایام عراق قصد محاصره سوسنگرد را از دو طرف شمال و جنوب دارد. گروه اول به سمت سوسنگرد فراخوانده شده و در جنوب سوسنگرد در جاده حمیدیه سوسنگرد موضع می گیرند. گروه دوم نیز در شمال سوسنگرد آماده دفاع می شوند.

باران خمپاره و موشک های عراقی بر یاران باریدن می گیرد که با شهادت دکتر علی اکبر پیرویان و افزایش حجم آتش عراق نیروها به سمت سوسنگرد عقب نشینی کردند.

در این بین رزمندگان دیگر شهرها نیز که در اطراف سوسنگرد موضع گرفته بودند به سمت سوسنگرد عقب نشستند.

این عقب نشینی از سه جهت نشان از آن داشت که نیروهای عراقی از سه طرف به سمت شهر در حرکتند.

سرانجام رزمندگان که خود را در خطر محاصره می دیدند سعی در فرار از محاصره و شکستن سد آن کردند. عده ای از آنان توانستند از میان محاصره پیش از تنگ شدن عرصه بیرون بیایند اما عده ای در محاصره افتادند.

در این عقب نشینی نیروها ابتدا به صورت پراکنده در شهر پخش می شوند اما سپس همه نیروها اعم از کازرونی و غیر کازرونی در مسجد جامع سوسنگرد جمع می شوند.

همان روز نیروها و تانک های عراقی از سه راهی هویزه و بازار کویتی ها وارد شهر می شوند و نبرد تن به تن با نیروهای بعثی آغاز می شود.

مقر فرماندهی نیروها مسجد جامع سوسنگرد است

محصورین که خود را در محاصره دیدند سعی نمودند تا از سقوط شهر جلوگیری کنند. این مبارزه سخت و طاقت فرسا که چندین روز به طول انجامید در حالی که آخرین گلوله های رزمندگان داشت به اتمام می رسید با مجاهدت شیرمرد عرصه نبرد سردار رشید اسلام دکتر مصطفی چمران شکسته شد.

اما در خارج از محاصره چه می گذشت....

محاصره شهر سوسنگرد به طور تلفنی به اطلاع شهید محراب آیت الله مدنی (ره) امام جمعه تبریز می رسد و ایشان هم مراتب را به استحضار حضرت امام (ره) می رساند...

امام خمینی (ره) تأکید می فرمایند که: «محاصره ی سوسنگرد باید شکسته شود.»

حضرت امام (ره) پس از تماس با آیت الله مدنی (ره)، مرحوم آقای اشراقی را می طلبد و به ایشان می فرمایند: «به بنی صدر زنگ بزنید و بگویید اگر محاصره سوسنگرد شکسته نشود خودم به اهواز خواهم آمد». آقای اشراقی نیز فرمان امام (ره) را به بنی صدر ابلاغ می کند و او نیز نیرو و مهمات لازم را به سوسنگرد گسیل می دارد. روشن است که در این ماجرا نقش شهید آیت الله مدنی (رضوان الله علیه) بسیار مهم بود.

از سوی دیگر حضرت آیت الله خامنه ای که نمایندگی حضرت امام را در شورای عالی دفاع بر عهده داشتند در شورای دفاع با بیان این مسئله خواستار آزادسازی سوسنگرد می شوند. و از این طریق اوضاع را پیگیری می نماید. که در نتیجه آن به حکم امام و علی رغم این که بنی صدر از ورود تیپ ۹۲ زرهی (که ابتدا خود بنی صدر آن را برای این کار پیشنهاد داده بود) برای شکستن حصر سوسنگرد  با فرمان امام و ابلاغ آن توسط آیت الله خامنه ای به شهید چمران شهید چمران با دیگر رزمندگان اسلام اعم از ارتش و سپاه و نیروهای داوطلب مردمی نیز حمله ی خود را برای ورود به سوسنگرد اغاز می کنند که خود دکتر چمران در این درگیری ها زخمی می شود...

  با همت شهید پیرویان و رزمندگان کازرونی در سوسنگرد با هماهنگی دیگر نیروها از شهر های دیگر کار پاکسازی شهر به انجام می رسد ، در ادامه ی عملیات نیروهای تازه نفس وارد شهرمی شوند... ،و بدین سان شهر آزاد گشته و شور و شوق زیادی در میان نیروها موج می زند ، که در نتیجه این نبرد نابرابر با خصم دون رزمندگانی چون 1- علی اکبر پیرویان فرمانده بچه های کازرون در سوسنگرد  2-حمید خسروی 3-کاظم داودی 4-محمد رضا حمیدی 5-نصرالله سبزی 6-غلامرضا بستانپور 7- محمد وحیدی   به عنوان شهدای اول سوسنگرد به ملکوت اعلی پر می کشند و آسمانی می شوند .

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 340 تاريخ : پنجشنبه 17 آذر 1390 ساعت: 22:4

سوسنگرد.

شهر حماسه هایی که فرزندان خمینی حماسهسازانش بودند.

سوسنگرد.

شهری که خون پاک هزاران شهید بر تکه تکه خاکش فرو ریخته است.

سوسنگرد....

شهری که سنگرهای مجاهدان میدان نبرد روزهایی پوشش اصلیش بود.

سوسنگرد...

یاداور خاطره های سرداران بزرگ دفاعی مقدس برای آرامانی مقدستر.

سوسنگرد....

یعنی سردار پرافتخار اسلام

شهیدی از تبار ابوذر،

شهیدی از تبار سلمان،

شهیدی ازتبار عمار،

شهیدی از تبار راست قامتان عرصه تاریخ.

سوسنگرد....

یعنی چمران.

یعنی زخمی بر پای محکمی که پایش قویتر شد برای رفتن به سوی شهادت.

سوسنگرد...

یعنی علی اکبر هایی که مقتدایشان علی اکبر حسین بود.

نوجوانان و جوانانی که پهلوهاشان دریده شد در نبرد حق علیه باطل.

سوسنگرد...

یعنی غلام های امام رضا.

یعنی انانی که از بستان انقلاب سبز خمینی راهی بستان سرخ حسین شدند تا ایستادگی و مقاومت را به دنیا بیاموزند.

سوسنگرد...

یعنی شهری به درازای نخلستان های خشت کازرون تا نخلستان های گرم خوزستان.

سوسنگرد...

یعنی تاسوعایی پر از عباس و اکبر و قاسم

سوسنگرد...

یعنی کربلای فرزندان کازرون

سوسنگرد...

یعنی سوسن های پرپر که رفتند تا بر گرد ضریح شش گوشه امامشان حسین بن علی به طواف عشق برپدازند.       

منتشره در هفته نامه شهرسبز شماره 147- 23آبان ماه 1390                     

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 329 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1390 ساعت: 23:55

می خواهم از 13 بگویم.

13 دهی که در ماه آب نحسیش برآشفت تا آب هایش رنگ قیامی بگیرد که با خون سرخ دانش آموزان رنگین شد و با خروش دانشجویان انقلابی دیگر برای قیام رقم خورد تا دیگر از نحسی به در آید.


می خواهم از 13 بگویم.

13 دهی که در ماه آب نحسیش برآشفت تا آب هایش رنگ قیامی بگیرد که با خون سرخ دانش آموزان رنگین شد و با خروش دانشجویان انقلابی دیگر برای قیام رقم خورد تا دیگر از نحسی به در آید.

48 سال پیش. مجلس شورای ملی که نه مجلس شورای دولت؛ نه آن هم نه مجلس شاهنشاهی؛ شاید بتوان همین را برایش گفت.طرحی را به مجلس برد در راستای آمریکانیزاسیون ایران. یعنی ایران بشود ایالتی از ایالات آمریکا و مردم ایران بشوند شهروندان درجه 2 نه درجه 3 نه درجه 4 .... نمی دانم چگونه شهروندی. آخر حتی اگر سگ را در جامعه ای در مملکتی جز شهروندان آن به حساب بیاوریم در درجه چندم قرار می گیرد که یک ایرانی از آن هم کمتر شد.

هنوز هم بودند مردانی در مجلس شورا که غیرت ملی داشتند. اما ترس... طرح به مجلس آورده شد و تعلل نمایندگان در تصویب آن و خشم آمریکایی ها از سوی دیگر و فشارهایی که بر شاه و دولت وقت آمد که زود باشید وگرنه... وگرنه چی .... خودتان می دانید. اصلاً توی ایرانی می دانی که آمریکا یعنی چه؟ یعنی ابرقدرت دنیا. یعنی شاه جهان. یعنی جهان شاه. و آنوقت یه جوجه شاهی مثل محمدرضا و یک مملکتی مثل ایران در مقابل آن امپراطوری امپریالیسم صهیونیستی لیبرالیستی ..... خودمانیم عجب کلماتی خب که چه؟ خب همین دیگه زود باشید بتوصبید این لایحه رو.

بعضی از نمایندگان حاضر به تصویب آن نشدند. و خبر آن را به بیرون از مجلس انتقال دادند. خبر به خمینی رسید. همان آقای که بهش میگفتند حاج آقا روح الله. اسمش بود سید روح الله موسوی خمینی- فرزند سید مصطفی. حالا آیت اللهی شده است و عده ای پس از آیت الله بروجردی که مرجع علی الاطلاق شیعه در زمان خودش بود یعنی همه شیعیان از او تقلید می کردند آمدند و دست بیعت دادند با این سید. این همانی است که در دوران رضاخان جلسه ای داشت که ارکان نظام شاهنشاهی را تکان داد و رضاخان خود دستور داد تا خلع منبر شود. اصلا آخوند جماعت را چه به دخالت در امور حکومتی آن هم چه حکومت شاه. همان که از سال 40 پا کرده است در کفش عده ای. حرف می زند. بعد از کاشانی و اعدام نواب که دیگر آخوند مرده بود. دین مانده بود تویه همان 1400 سال قبل همان عصر جاهلیت. همان ... حالا این آقا کیه ؟ خدا می داند. شاه می گه زنها بیان رای بدن این نمود رشنفکری جامعه است یعنی ایران این قدر پیشرفت کرده به زن اجازه می ده رای بده. حالا این آقاهه اومده می که نخیر. این چه حرفیه. این ها رو شاه می گفت.

اومد داد زد همین سیده رو می گم. آقا این ها دارن اسلامو نابود می کنن. وا آقا چرا چوب لای چرخ مملکت می ذاری؟ به قرآن که قسم نخوردن تو دادگاه و مجلس و ... مهم نیست. آخه نماینده ها که بهایی ان خیلی هاشون. نه فقط قرآن انجیل و تورات و اوستام قبول ندارن. .... چی بگم بهتون.

این ها شد انقلاب سقید. خیلی سفیدم بود. از بس سفید شد که سیاه میدیدیش.

حالا اومده می خواد جلوی ایران رو بگیره که می خواد پله ترقیو برداره با مصونیت آمریکایی ها. کاپیتالاسیون. می دونین چیه؟

خمینی داد زد روز 4 آبان تو فیضیه. گفت: آقای شاه من شما را نصیحت می کنم دست بردارید از این کارهایتان. این کارهای شما دودمانتان را بر باد می دهد. آقای شاه می دانید این لایحه چیست؟ این یعنی این که اگر یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر گرفت نباید با او کاری داشته باشند اگر هم خواستند محاکمه اش کنند باید برود توی آمریکا ولی اگر شاه ایران سگ آمریکایی را کشت باز باید برود دادگاه آمریکا جواب بدهد. ....

و این یعنی سگ آمریکایی ارجح بر شاه و مرجع تقلید و هر ایرانی ....

آقا شما که نمی دونین این یعنی پیشرفت که ما بشیم جزو خاک امریکا این آخوندها اومدن جلوشو گرفتن. خوب می ذاشتن بریم نوکری اونا رو بکینم مگه چی میشد. هان.

دوباره این سید شر شد واسه شاه. مملکت غوغا شد. دانشگاه صداش بلند شد که پس یهو بگین مستعمره شدیم و خلاص. ای وای تا حالا فقط این آخوندا بودن حالا دانشگاهی هام بلند شدن. تا شر دیگه ای درست نکرده باید یه کاریش کرد.

شاه صداش دراومد. بکشیدش. نه زندانش کنید. نه ... یکی گفت آدم حسابی مگه خر شدی اینو زندانش کردی قم بلند شد تهران بلند شد قزوین بلند شد ... امدن تا پشت کاخ. دور جنبیده بودی همین 15 خرداد 42 که تاجت حالا سیم خاردار بود. خودت معلوم نبود کدوم گورستونی هستی می خوای بکشیش.

تصمیم از آمریکا اومد. ما داشتیم از این گردن کلفت ترشو. باید بره پیشرفت رو ببینه. تبعیدش کنین ترکیه. آثار تجدد یه مملکت اسلامیو می بینه از طرفی این جام نیست شر درست کنه.

شب 13 آبان 43. شبانه و در عملیاتی برق آسا کوچه های منتهی به خانه حاج آقا روح الله بسته شد و او را گرفتند. همان شب او رو بردند تهرون سوار هواپیماش کردن فرستادنش ترکیه. فردا صبح مردم گفتن چی شد؟ گفتن هی چی تموم شد دیگه. سر و صداهایی بلند شد. ولی خب آسید روح الله رفتن مسافرت دیگه.

اما چرا آمریکا باید حکم صادر کنه واسه تبعید یه آدم؟ اصلا اون چی کاره بود؟

1-      اون به اصول اعتقادات و مقدسات آمریکا که جناب مسطاب اعظم اسراییل و صهیونیست ها باشن توپیده.

2-      منافع ملی آمریکا رو زیر سوال برده. یعنی چه. آمریکا سرور دنیاست هرجا هر کاری خواستن می تونن بکنن. هر کی مخالف باشه چند حالت بیشتر نداره یا وحشیه، یا تروریسته، یا آدم نیست. در هر صورت باید از صحنه روزگار محو بشه.

و این بود همه ماجرا. صهیونیست ها دارن بر دنیا حکومت می کنن. هر کاری دلشون بخواد می کنن. هیچ کس حق حرف زدن نداره. چون در غیر این صورت خلاف حقوق بشر حرف زده. بشر فقط اونان.

اما خمینی رو وقتی داشتن می بردن یکی بهش گفت آقا سید کجای کارید شما همه دنیا دست اوناست. اونایی که همه چی دارن جلوشون سجدی می کنن تویه یه لا قبا واسادی که چی؟ خمینی کفت: لشکرم در راهن. طرف گفت لشکرت کیان؟؟ گفت: الان یا تو قنداقن یا دارن تو کوچه بازی می کنن. در ثانی «ان تنصر الله ینصرکم و یثبت اقدامکم»

15 سال بعد.

دانش آموزان و دانشجویان با هم هماهنگ می کنن بیان تو دانشگاه تهران مخالفت کنن با این مسخره بازی های آمریکا. اومدن بگین ما استقلال می خوایم. استقلال آزادی جمهوری اسلامی. آره اینا همون بچه قنداقی ها بودن. حالا قد کشیدن. بزرگ شدن.شدن یه لشکر اومدن هل من مبارز می طلبن.

یه دفعه می افتن تو محاصره تانک و توپ و مسلسل. بازم می ایستن می گن توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد....

و شلیک

و شهادت

و خونین شدن

و سرخ کردن ایران با رنگ خویش

و قیامی پی قیامی

و برگ های ریزان

و ....

یک سال بعدش

13 آبان سال 1358

روبروی سفارت فخیمه ایلات متحده آمریکا.

این بار باقی مونده های شهدای سال قبل. از دانش آموز و دانشجو. اومدن شعار می دن. بابا خسته شدیم از این همه دخالت آمریکا. پارسال انقلاب کردیم با خونمون که استقلال کشورمونو بدست بیاریم.که خودمون تصمیم بگیریم. حالا باز می بینیم....

انگاری این آمریکا دست بردار نیستا.. پس باید یه درس حسابی بهش داد که بفهمه ما ایرانی هستیم... از نسل رستمیم... از نسل سهراب.... از نسل فیروز .... از نسل نادر... از نسل خون های پاک... باید بفهمه اینجا ایرانه و ما ایرانی نه زیر بار کاپیتالاسیونش رفتیم و نه هیچ چیز دیگه اش باید یادش بندازیم که امپراطور رومو وقتی گردن کشی کرد برامون کاری بهروزش آوردیم که جلومون زانو زد و به غلط کردم افتاد.... حالاما جلوی این تازه به دوران رسیده قد خم کنیم...

از دیوار سفارت نحس و نجسش بالا رفتن.... تا ایران رو از لوث پرچم ستاره دارش پاک کنن. بگن ما تا خورشید خمینی داریم شب نداریم که ستاره بخواهیم

و این شد انقلاب دوم

سه مبارزه مردم ایران علیه استکبار صهیونیستی آمریکا....

قیام برای به دست آوردن استقلال و حفظ استقلال ملی....

و یک سال پس از آن جنگی بر ما تحمیل شد و در همین چند روز قبل سال روز شهادت دانش آموزی بود که نمود دفاع ما از استقلال ملی مان شد شهید حسین فهمیده.

ایران در گرو دل بستن به قرآن و ولایت استقلال از دست رفته خویش را بازیافت تا حرکتی کند برای یازگشت به خویشتن. به دوران حیات زیبای خویش. به دوران بزرگی و عزت. به دورانی که مهد علم و دانش بود. و این چنین شد.

اما دوستان استقلال بهایی دارد و باید بهایش را پرداخت. این بها تنها محدود به نسل های گذشته نیست. بهایش را گرچه پدرانمان دادند اما اینک برای حفظ آن باید نسل من و نسل بعد از نسل من و نسل بعد از نسل بعد از نسل من و ... و همه نسل ها بپردازند.

پدران ما در زیر باران موشک و بمب و خمپاره و گلوله ایستادند برای استقلال

نسل قبل از ما در زیر بمباران و موشک باران فرهنگی ایستادند برای استقلال

و نسل من باید به ایستد در زیر بمباران و موشک باران اقتصادی برای استقلال

و این شد که رهبری فرمود جهاد اقتصادی.

یعنی باید ایستاد این بار در دفاع از اقتصاد ملی.

و این نمی شود جز با دست در دست هم نهادن برای برون رفت از وضع

یعنی حمایت همه جانبه ملت از سرمایه های داخلی

خرید کالاهای ایرانی

تحریم کالاهایی که می بینیم و می دانیم که اقتصاد دنیا را و ما را هدف گرفته است برای برپایی امپراطوری دیگری

یعنی نخرید کالاهای خارجی

حتی اگر ارزان باشند

حتی اگر نسبت به کالای ایرانی مفت باشند

این بزرکترین جهاد اقتصادی است

زیرا باعث خواهد شد که اقتصاد ورشکسته ما از زیر بار موشک چینی برخیزد و قد علم کند

آمریکا شکست چون مردمش اهل روزه نبودند

ما نمی شکنیم چون فرزند رمضانیم و محرم

و نباید بشکینم چون فرزندان ایرانیم

چون

از خمینی درس عشق آموخیتم

آمریکا می خواهد با سیاست بازی به حیات مزورانه خویش ادامه دهد ولی....

اما ما نباید به کسانی که خودفروخته بیکانه اند اعتماد کنیم

دوستان اسلام بعد از 4 قرن استیلای عرب نتوانست دین رسمی ایران شود و تنها بعد از خروج عرب بود که ایرانی با همین زبان با همین نژاد با همین... خودش در کمال آزادی اسلامی را پذیرفت.

امروز ما باید مقاومت مان در جنگ اقتصادی الگویی باشد برای دنیا.

بیایید در راه دفاع از استقلال ملی مان به جهاد اقتصادی اهمیت دهیم

زیرا اگر جهاد نکنیم فردا باید به خواری و ذلت در برابر هر کس و ناکس سر خم کنیم

والسلام.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 293 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1390 ساعت: 23:36

چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت.

چند مدت پیشیکی از دوستان بسیار مهربان و عزیزم که احترام خاصی برایش قایل هستم مرا گفت کهوبلاگت بسیار خشک است. شما که اهل ادبید چرا با نوشته ها و شعر هایتان وبلاگتان رازینت نمی دهید. تا ما کیفی کنیم. گفتمش نه اهل ادبم نه اهل ذوق. گفت: همان هاکه برایمان گهگداری می خوانی بنویس. لذتی داشت. گفتم:من که شاعرنیستم.

اندکی ذوقمرا شعرکی ساده وبی پیرایهنشناسید بهعنوان ادبکه کسانیهستند....

یک دفعه یاددورانی افتادم که در دانشگاه آزاد کازرون دانشجو بودم. انجمن اسلامی دانشجویان هرهفته یک نشست ادبی داشتند که اگه اشتباه نکنم اسمش پنجره بود. یه روز بچه ها از منخواستن که برم تو اون شرکت کنم و اگه میشه یکی از نوشته هامو بخونم. یک دفعه اینشعر اومد:.

گهگداری قلمیاز ته دل

می نویسد برذهن

که تو ایخواب ترین خواب جهان

اندکی بیداری

این تمام هنرشعر من استا

ستقبال شد کهتو که فی البداهه می شعری پس حتماْ باید بیای شعر بخونی. که دوباره شعر دیگه ایاومد. که بعداْ می نویسمش. آخه باید وایسم دیگرون بیان نقد تند و تیز بکنن. بعدشاونو بنویسم.

اما دیشبرفته بودم باغ جنت. با معلم دینی سال اول راهنماییم که خیلی بهش علاقه دارم قرارداشتم. بله حاج اصغر شجاعی. مداح رزمندگان اسلام. در جبهه های نبرد. مردی که بهعنوان یکی از سمبل های رزمندگان مجاهد شهر ما که در دوران دفاع مقدس مداح آنانبوده و به آنان کربلایی شدن رو آموخته و شاید اگر به او بگوییم آهنگران کازرون کمنگفته ایم. اما دایی امهم آن جا بود. حاج حسین پیروان. خیلی حال کردیم دیشب.

وقت نماز شد. و صدای موذنبلند.وضویی ساختیمو در بارگاه کبریایی ایستادیم:

دیشب

من نمازم را پی تکبیر گللاله عاشق خواندم

پشت مردی کهقدش بشکسته

همان مرد کهمی خواندیمش

که در بارانآمدو

سجاده ما

چمن خیس و گلجنت بود

که زمین را

تا اوج فلک پیمودیم

قامت سرو کهدیدیم

پی آن مردشکست

سرو چون رفترکوع

غنچه دردمجان داد

و اینم ظهراومد:

پدرم

پایش را

روزگاری کهجوان بود

پر از غوغابود

و جهان را

سهراب واربه نبردشطلبید 

پشت یکمعبر عشق

با تماماخلاص 

او رهاکرد و خودش

را بی پا

حال گویم

کهپدر جان پایت ؟

گفت: در رهعشق جان فدا باید کرد .

یک عددپا که نباشد چیزی 

و پدرباز به رویم خندید. 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 318 تاريخ : سه شنبه 10 آبان 1390 ساعت: 1:28

 

به نظر شما همسان کازرون کجاست؟

یا نه بهتر بگویم قل کازرون کجاست؟

اگر کازرون را دو قلو بگیریم آن یک قل دیگرش کجاست؟

شیراز، اصفهان، بوشهر و.....

چند سال پیش اما شهر ما یه خواهر پیدا کرد.

ولی بگذارید بگویم.

حدود 31 سال پیش بود که ارتش بعث عراق به خاک ما حمله کرد.  و بسیاری از شهرهای خوزتستان را تصرف کرد.

عده ای از بچه های کازرون، راهی جنوب شدند تا پا به پای سایر رزمندگان به دفاع از میهن خویش بپردازند. همان روز اول سهم آنان دفاع از جاده هویزه سوسنگرد ودفاع از شهر سوسنگرد شد. شهری که در طول 8 سال دفاع مقدس رزمندگان کازرونی در آن مستقر شدند. و سوسنگرد این شهر جنگ زده را چون شهر خویش بازسازی کردند. شهری که می رفت تا روح حیات و زندگی از آن برچیده شود به همت بچه های کازرون زنده ماند. این رزمندگان کازرونی بودند که در طول این سالیان روح حیات را به این شهر برگرداندند و خون را در رگ های مجروح آن به جریان انداختند.

و این شد که سوسنگرد را شهر دوم خود و خانه دوم خود می دانستند. در حالی که خالی از سکنه بود در ان مسکن گرفتند.

شهر را با ایجاد یک نانوایی رونق دیگر دادند و در خانههای بی سقف آن زندگی کردند.

سوسنگرد شده بود شهر بچههای کازرون.

این شهر یاد آور حماسه اولین نبرد بچههای کازرون با دیو سیاه جنگ بود. یادآور حماسهای که در آن عزیزترین عزیزان این دیار سبز جامههای سرخ رنگ بر تن کردند و آن جا اولین کربلای کازرون شد.

محرم 59، یاداور حماسه حماسهسازانی است که تاسوعایی بر دل دشمن زدند و عباس گونه به دیدار پروردگار خویش شتافتند.

اکنون در آستانه برگزاری همایش بزرگ حماسه سازان سوسنگرد، تاسوعاییان کازرون، بر آن شدیم تا به این مناسبت در این مدت باقی مانده از سوسنگرد بگویم و از دلاوری های و حماسه هایی که رزمندگان ما آن را ساختند.

از همه رزمندگان و کسانی که در مورد این حماسه و سوسنگرد و شهدایی که در سوسنگرد موثر بودند یا.... ما را با آنچه دارند مورد تفقد خویش قرار داده و نشریه ما را با گفتارها، نوشتارها، عکسها و .... کمک کنند.

یادشان گرامی و راهشان پررهرو

 

 


 

سوسنگرد شهری است در شهرستان دشت آزادگان که در استان خوزستان قرار گرفته است.شهر سوسنگرد مرکز شهرستان دشت آزادگان و مهمترین شهر آن است، فاصله شهر سوسنگرد تا اهواز ۵۵ و تا بستان ۲۸ کیلومتر است، رودخانه کرخه از شمال آن می گذرد و شعبه ای از کرخه نیز از داخل شهر عبور کرده و در غرب و جنوب غربی شهر دو رود سابله و مالکیه از آن منشعب می شوند.

نام این شهر در ابتدا روستایی به نام خفاجیه بوده که بعدها در زمان حکومت پهلوی به سوسنگرد تغییر نام یافت که گویند معنای آن عبادتگاه سیاره ناهید در زمان ایران باستان باشد.

سوسنگرد طبق تقسیمات کشوری مرکز شهرستان دشت آزادگان است. سوسنگرد در شمال غربی اهواز و به فاصله 55 کیلومتری این شهر قرار گرفته. هویزه در جنوب غربی سوسنگرد و بستان در شمال غربی سوسنگرد قرار دارندو رودخانه کرخه از ان میگذرد.

جمعیت این شهر هم اکنون بالغ بر ۱۲۰,۰۰۰ نفر می‌باشد.

مردم این شهر عرب و پیشه عمده مردم کشاورزی می‌باشد. از جمله طوایف ساکن در شهر می‌توان ازآلبوجلال، زبیدات، بنی طرف، اهل الیرف، مزرعه و سادات و بقیه نام برد.

از محلات این شهر میتوان خزعلیه، نود دستگاه، پشت بهداشت (خیابان شهید بهرام کرامت )، بازار، بازار کویتی ها، کوی فرهنگیان، ابو جلال، بومغینم و مشروطه، ابوذر، کوی جهاد، دادگاه و منازل بنیاد شهید را نام برد. مساجد معروف این شهر مسجد جامع و مسجد امام علی (ع) هستند.

این ها اطلاعات اندک و مفیدی بود که در روند خاطرات رزمندگان در مورد سوسنگرد ممکن است بیان شود.

اما تا قبل از ورود رزمندگان کازرون به فرماندهی شهید دکتر علی اکبر پیرویان که گروهی 400 نفره بودند که در آن زمان در دو مرحله به سوسنگرد اعزام شدند.

در زمان جنگ ارتش عراق ۳ بار برای تصرف سوسنگرد تلاش کرد که با مقاومت شدید مردم مواجه گردید ولی در حمله سوم شهر در محاصره ارتش عراق قرار گرفت. با حمله عراق در ۳۱ شهريور، عناصر تيپ ۳ زرهي لشکر ۹۲ اهواز، مستقر در پاسگاه صفريه و سوبله، نتوانستند حملات دشمن را دفع کنند و به ناچار به عقب رانده شدند. لشکر ۹ مکانيزه عراق کم کم به محور سوبله، تنگه چزابه و ارتفاعات الله اکبر مي رسيد. عراقي ها موفق شدند روي رودخانه کرخه و رميم پل شناور نصب کنند. به اين ترتيب بستان به طور کامل سقوط کرد و عراقي ها از شمال و غرب وارد شهر شدند. آن ها با پيشروي در محور بستان – سوسنگرد اين شهر را از سمت غرب مورد تهديد قرار دادند. علاوه بر اين عراقي ها در جنوب کرخه و از محوه نشوه، کوشک، طلائيه و جفير وارد ايران شده و در اين محور رو به شمال پيشروي کرده و به کرانه جنوبي کرخه کور رسيده بودند. آنها با عبور از کرخه کور، به قصد تصرف حميديه و سوسنگرد در دو ستون پيشروي کردند. به حاشيه جنوبي حميديه و سوسنگرد رسيدند. دشمن پس از شکستن مقاومت مدافعان اندک ( پاسدار و ژاندارم ) آن در ۶ مهر ماه سوسنگرد را اشغال کرد. فرماندهان دشمن اداره شهر اشغال شده را به گروه ضد انقلاب »جبهه التحریر« سپردند. چهار روز بعد یعنی در ۱۰ /۷ /۱۳۵۹ رزمندگانی از سپاه اهواز به فرماندهی »علی غیوراصلی« شهر را آزاد کردند وخائنین را به سزای خویش رساندند. پیشروی دشمن به سوی اهواز ادامه یافت تا این که پاسداران اهواز، شب هنگام ۹ /۷ /۱۳۵۹ با شبیخون به دشمن قوای ارتش عراق را مجبور به فرار کردند و با همکاری هوانیروز و دیگر نیروهای ارتش تعقیب دشمن ادامه یافت، طوری که در ۱۰ /۷ /۱۳۵۹ سوسنگرد آزاد شد.

عراق حملات مجدد خود را از ۱۷ /۷ /۱۳۵۹ آغاز و در ۲۱ /۷ /۱۳۵۹ بستان را اشغال کرد. در این زمان رزمندگان کازرونی وارد اهواز شدند تا برای دفاع از خرمشهر یا آبادان اعزام گردند. اما در اهواز به آن ها  ماموریت داده شد تا در جاده هویزه سوسنگرد موضع گرفته و از ورود دشمن به سوسنگرد جلوگیری نمایند. رزمندگان کازرونی در سوسنگرد و جاده هویزه موضع گرفتند. در پی حمله وحشیانه عراق به این ناحیه و شهادت دکتر علی اکبر پیرویان رزمندگان کازرونی مجبور به عقب نشینی تا سوسنگرد شدند. در ۲۴ /۸ /۱۳۵۹ سوسنگرد را از سه طرف محاصره کرد و وارد آن شد لیکن ۲۰۰ رزمنده مدافع شهر با مقاومت خود مانع سقوط شهر شدند. ۲ روز بعد در ۲۶ /۸ /۱۳۵۹ رزمندگان ارتش، سپاه و ستاد جنگ های نامنظم (گروه شهید چمران) به کمک محاصره شدگان آمدند، و بار دیگر شهر را آزاد کردند.

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 325 تاريخ : يکشنبه 8 آبان 1390 ساعت: 15:38

تازه دولت دوم اصلاحات مشغول به کار شده بود. بسیاری از نیروهای ارزشی و اصولگرا را که بر مبنای اصولشان اصلاح طلب بودند در دولت دوم اصلاحات کنار گذاشته شدند. کسانی که از روی دلسوزی آمده بودند تا بدور از حواشی و جنگ و جدل های سیاسی ملک خویش را ملکی اسلامی سازند و میدنه فاضله. کسانی چون دکتر مظفر که گرفتار سهم خواهی ها و فرصت طلب های عده ای قدرت شدند و از صدارت و وزارت کنار گذاشته شدند.

د رهمان ایام چین وارد رقابت شد. چین با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد نفر. او چرخه اقتصادی خود را به جرکت درآورده بود و در حالی که دنیا مشغول سیاست بازی بود از همه سوراخ ها اجناس نامرغوب خود را وارد کشورهای دنیا کرد. او جنگ بزرگ اقتصادی را براه انداخته بودند. جنگی که کسی گمان نمی کرد دنیا را به سمت نابودی بکشاند.


 تازه دولت دوم اصلاحات مشغول به کار شده بود. بسیاری از نیروهای ارزشی و اصولگرا را که بر مبنای اصولشان اصلاح طلب بودند در دولت دوم اصلاحات کنار گذاشته شدند. کسانی که از روی دلسوزی آمده بودند تا بدور از حواشی و جنگ و جدل های سیاسی ملک خویش را ملکی اسلامی سازند و میدنه فاضله. کسانی چون دکتر مظفر که گرفتار سهم خواهی ها و فرصت طلب های عده ای قدرت شدند و از صدارت و وزارت کنار گذاشته شدند.

د رهمان ایام چین وارد رقابت شد. چین با جمعیتی بالغ بر یک میلیارد نفر. او چرخه اقتصادی خود را به جرکت درآورده بود و در حالی که دنیا مشغول سیاست بازی بود از همه سوراخ ها اجناس نامرغوب خود را وارد کشورهای دنیا کرد. او جنگ بزرگ اقتصادی را براه انداخته بودند. جنگی که کسی گمان نمی کرد دنیا را به سمت نابودی بکشاند.

این تهاجم بزرگ در ابتدا نادیده گرفته می شد ولی خیلی زود همه دنیا فهمیدند. اما در این مدت بسیار اندک چین توانسته بود بازارهای دنیا را در قبضه خود آورد. این جا بود که نظام های مختلف دنیا و سیاست بازان حرفه ای عکس العمل های متفاوتی نشان دادند.

اتحادیه اروپا و سپس ایالات متحده آمریکا که اقتصاد خود را در حال نابودی می دیدند واردات کالا را از چین ممنوع نمودند و اندکی بعد از سر ناچاری تنها به محدود کردن آن اکتفا نمودند.

در همان سال های آخر دولت اصلاحات ، سیاستمداران کلان کشور یادشان رفت و ندیدند که چه بلایی دارد بر سر مملکت می آید. هر روز شاهد بسته شدن کارخانه ای یا شرکتی بودیم. به خصوص کفش سازی ها و ... . یکی پس از دیگری ورشکسته می شدند. تلوزیون نیز با گزارش این وضع اما نه به صورت واقع که خطر را نشان بدهد ولی در همان سطح بسیار ساده نشان داد.

ورشکستگی روز به روز سرمایه گذاران داخلی باعث شد تا دیگر سرمایه گزاران سرمایه هاشان را بردارند و از کشور خارج شوند..

با آغاز دولت نهم و سپس دهم ، باز هم علی رغم انتظارات مردم که بایستی برای اقتصاد ممکلت چاره ای اندیشید، باز مملکت دچار سیاست بازی شد.

همزمان با آن کشورهای اروپایی و آمریکایی و کشورهای بلوک غرب و سرمایه داری روز به روز اقتصاددشان شکسته شد. کارخانه ها تعطیل و هزاران هزاران نفر که در این کارخانه ها و کارگاه ها کار می کردند در سرتاسر دنیا ولی به جز چین از کار بی کار شدند. اقتصاد چین اما روندی دیگر طی نمود.

بالاخره پس از ده سال از آغاز جنگ اقتصادی چین که مه دنیا را در برگرفته بود و کشور ما نیز از تبعات این حمله بی بهره نبود، و علی رغم آن چه رهبری امروز فاش گفت که در طول این سالیان بارها تذکراتی دادم و گفتم و گفتم ولی کسی گوشش بدهکار نبود، این بار رهبری به صورت علنی و واضح و بی پرده از دولت خواست تا از واردات غیرضرور به کشور جلوگیری کند. چند روز بعد نیز دولت این فرمان را اعلام نمود که واردات غیرضرور و آن چیزهایی که در داخل تولید می شود ممنوع است و برنامه های آن در زمان بسیاری کمی صادر خواهد شد.

این عمل هرچند بسیار دیر صورت گرفت ولی جای امیدواری دارد تا دولت با حمایت از سرمایه گزاران بتواند محیطی دارای امنیت شغلی و اقتصادی سالم را برای جذب سرمایه گزاران چه داخلی و چه خارجی فراهم نماید.

امید است اکنون که با راهنمایی های حکیمانه رهبر معظم انقلاب و اعلام امسال با عنوان سال جهاد اقتصادی و فرمان های رهبری بر این امر در سال جاری بتوانیم فرهنگ جهاد اقتصادی را همانا حمایت مردمی از تولیدات داخلی است و استفاده از تولیدات داخلی در این جهاد نیز پیروز گردیم.

لازمه جهاد اقتصادی شناخت دشمن، تسلیحات، و نوع تاکتیک هایی است که دشمن می تواند انجام دهد.     محمدمهدی اسدزاده

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 259 تاريخ : دوشنبه 18 مهر 1390 ساعت: 17:20

چندین ماه است که کشورهای اسلامی به یک بیداری رسیدهاند و علیه حاکمان سرسپردهشان  غرب، بپاخواستهاند.

حکومتهایی که همگی دارای چند ویژگی مشترک هستند. همگی با انقلابهای کودتایی یا کودتاهای انقلابی به حکومت رسیدهاند به جز بحرین و اردن. تونس، مصر، لیبی، سوریه، یمن و... اینک همه این کشورهای که روزگاری بپاخواستهاند که انقلابشان را چگونه از دست دادهاند. مثلاً در مصر انقلابی دینی و اسلامی به رهبری رهبران اخوان المسلمین و به خصوص شهید استاد حسن البنا و شهید استاد سید قطب بپاخواستند ولی در روزهای آخر منتهی به پیروزی انقلاب سرهنگ جمال عبدالناصر با یک کودتا وارد صحنه شد و در عرض مدت کوتاهی با از صحنه بیرون راندن نیروهای اسلامگرا خود اعلام جمهوری نمود. در بقیه کشورها نیز اوضاع به همین صورت بود. این انقلابها و جمهوریها در مدت کوتاهی به دیکتاتوری و استبداد منتهی گشت. ویژگی دیگر این انقلابها این بود که در روزهای بعد به صورت اقمار شوروی درآمدند.


  چندین ماه است که کشورهای اسلامی به یک بیداری رسیدهاند و علیه حاکمان سرسپردهشان  غرب، بپاخواستهاند.

حکومتهایی که همگی دارای چند ویژگی مشترک هستند. همگی با انقلابهای کودتایی یا کودتاهای انقلابی به حکومت رسیدهاند به جز بحرین و اردن. تونس، مصر، لیبی، سوریه، یمن و... اینک همه این کشورهای که روزگاری بپاخواستهاند که انقلابشان را چگونه از دست دادهاند. مثلاً در مصر انقلابی دینی و اسلامی به رهبری رهبران اخوان المسلمین و به خصوص شهید استاد حسن البنا و شهید استاد سید قطب بپاخواستند ولی در روزهای آخر منتهی به پیروزی انقلاب سرهنگ جمال عبدالناصر با یک کودتا وارد صحنه شد و در عرض مدت کوتاهی با از صحنه بیرون راندن نیروهای اسلامگرا خود اعلام جمهوری نمود. در بقیه کشورها نیز اوضاع به همین صورت بود. این انقلابها و جمهوریها در مدت کوتاهی به دیکتاتوری و استبداد منتهی گشت. ویژگی دیگر این انقلابها این بود که در روزهای بعد به صورت اقمار شوروی درآمدند.

پس از سقوط شوروی این کشورها عموماً به زیر سایه ایالات متحد و بولک غرب درآمدند و تنها دو کشور سوریه و لیبی در مقابل غرب مقاومت کردند. لیبی بسیاری از جاها واداد ولی سوریه در طول سالیان به بازی سیاسی با آنان پرداخت.

بحرین و اردن اما روایتی دیگر دارد. شاهانی را انگلیس بر آنان وارد کرد و از آن زمان میتوان گفت همچون کشورهایی مثل عربستان، کویت، قطر، عمان و .... جز اقمار انگلیس به شمار میآیند.

اما اکنون این انقلابها و قیامها در این کشورها بنا به موقعیتهای خود فرق دارد. اما پس از علامت تعجب و سردرگمی آمریکا و بلوک سرمایهداری در دوران اولیه حرکتها اینان به فکر افتادند و در راه تسخیر انقلابها از یکدیگر سبقت گرفتند. چاههای نفت لیبی و موقعیت هر کدام از این کشورها باعث شد تا این کشورها، به بازی سیاسی و گاه نظامی روی آورند.پس از سقوط مبارک وزیر امور خارجه ایالات متحده وارد مصر شد و با نوشتن قانون اساسی برای آنان و به معرض رای مردم قرار دادن آن، داشت این کشور را همچنان برای خود نگه میداشتند که ناگاه بار دیگر مردم مصر خشم انقلابی خویش را برآوردند و بیداری اسلامی را با تسخیر سفارت اسرائیل و حمله به سفارت آمریکا نشان دادند.

ایالات متحده و همپیمانانش در همه جا وارد صحنه شدند تا اوضاع را به نفع خود تمام کنند. اگر بتوانند آن حاکمان را نگه دارند و اگر نمیتوانند در سقوط آنان تعجیل کنند.

از آن جا که لیببی و سوریه خطرات بسیاری برای آنان داشت پس مردم را به درگیری نظامی ترغیب نموده و گروهکها و احزاب مخالف این کشورها را مسلح نمودند. فرانسه در لیبی روزانه چندین هواپیما تسلیحات و تجهیزات نظامی برای مردم بپاخواسته خالی میکند. در سوریه نیز اوضاع چنین است و این امری است که حتی خبرگزاریهای وابسته به آنان از پخش این صحنهها دریغ نمیورزند. و آن را افتخاری برای خود میدانند.

اما برای بسیاری از مردم ما این شبهه مطرح میشود و شده است که چرا جمهوری اسلامی در مقابل حرکت مردمی سوریه موضع سکوت را اتخاذ نموده، و در مقابل آن چیزی نمیگوید؟

این سئوال و شبهه دقیقاً از سوی ضدانقلاب و جنبش فتنه برآورده شده و هدف آن چیزی جز قهرمان وانمود کردن کشورهای غربی نیست.

جواب به این شبهه و سئوال بسیار ساده است و با کمی تفکر و تحقیق میتوان جواب را یافت.

از این جنبش قبلاً هم شعارهایی چون »لبنان، فلسطین چه فرقی داره با چین«در دوران فتنه و کشتار مردم مسلمان چین توسط آنان اتخاذ شد.

سوریه تنها کشوری است مستقل که پس سالیان هنوز موضع ضداستکباری خود در مقابل با اسراییل را حفظ کرده است.

در سوریه روزهای ابتدایی قیام، قیام مردمی بود ولی پس از چندی و با مسلح شدن گروهکهای طرفدار صهیونیزم که تاکید میکنم بارها و بارها بی بی سی و شبکههای رسانهای غربی به آن اذعان نمودند، حتی رهبران قیام را به سکوت یا برخورد با آن گروهها کشاند. و قیام دیگر عملاً به جنگ اسراییل و سوریه مبدل شده است.

چرا جمهوری اسلامی در قبال این جریانات سکوت اختیار کرده است؟

زیرا جمهوری اسلامی دارد صحنه را میبیند. در این میان نه تنها سیاست دولتمردان که مراجع تقلید نیز هرگونه حرکت در مقابل سوریه را از آن جهت که به نفع اسراییل تمام میشود حرام اعلام کردند. و این باعث شد تا شیعیان سوریه یا صحنه قیام را ترک نمایند یا به جنگ با مزدوران اسراییل بپردازند. اهل سنت نیز هر چند میانشان اختلاف است اما بعضی در حمایت از بشار سخن گفتند و بعضی بر ضدش.

چرا سوریه اکنون برای امت اسلامی از ویژگی خاصی برخورد است و چرا دشمنان اسلام روی آن حساب دیگری باز کردهاند و علما و مجاهدان و انقلابیون در مقابل آن مواضع متفاوتی میگیرند و  این قدر با دیگر جاها فرق دارد؟

دلیل آن این است که حاکمیت فعلی سوریه، یک خط تدافعی در مقابل اسراییل و از حامیان مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین بوده و هست. دیواری محکم و استوار که توانست بلندیهای جولان را بازپس گیرد و از همان ایام تا کنون اسراییل و آمریکا سعی در به زیر کشیدن علویون و حکومت فعلی سوریه داشتهاند. بر هیچ کس مقاومت سیاسی و ایستادگی سوریه در مقابل فشارهای خارجی در قبال اسراییل پوشیده نیست.

سوریه نه تنها خود سد محکمی در مقابل زیادهخواهیهای غرب و اسراییل بوده، که حامی همه مقاومت اسلامی در منطقه هم بوده است.

نگاهی به فتوای آیتا... مکارم شیرازی و سایر مراجع تقلید در قبال اوضاع سوریه وضع را به خوبی نشان میدهد. شکسته شدن سوریه یعنی به گونهای ضربهای سهمگین و حتی شکسته شدن اقتدار مقاومت اسلامی. در واقع جنگ سوریه را نمیتوان قیام مردمی دانست بلکه جنگ ساختگی جبهه صهیونیزم بینالملل است.

 

 

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 303 تاريخ : جمعه 8 مهر 1390 ساعت: 12:56

مثل آنان مثل کسانی است که در شبی تاریک و بارانی، باران همراه با رعد و برق میآید و آنها از ترس مرگ انگشتانشان  را در گوشهایشان فرو میکنند تا صدای صاعقهها را نشوند. و خداوند بر کافران احاطه دارد. سوره بقره آیه 19

امسال سال، سال ششم است که احمدینژاد بر سکوی سازمان ملل متحد در قلب سرزمین کفر میایستد. و هر سال از سال پیش ترس و لرز بر اندام مستکبرین عالم بیشتر نشسته است.


  مثل آنان مثل کسانی است که در شبی تاریک و بارانی، باران همراه با رعد و برق میآید و آنها از ترس مرگ انگشتانشان  را در گوشهایشان فرو میکنند تا صدای صاعقهها را نشوند. و خداوند بر کافران احاطه دارد. سوره بقره آیه 19

امسال، سال ششم است که احمدینژاد بر سکوی سازمان ملل متحد در قلب سرزمین کفر میایستد. و هر سال از سال پیش ترس و لرز بر اندام مستکبرین عالم بیشتر نشسته است.

هر وقت میبینم احمدینژاد در یک مجمع بینالمللی میایستد و کفار و مشرکین و ملحدین از برابر رگبار سخنانش فرار میکنند به یاد این درس دوران ابتداییام میافتم:

مردی وارد مسجد الحرام شد. دید کسی در گوشهای از مسجد الحرام نشسته است و چیزی میخواند. میرود تا گوش دهد که چه چیزی میگوید. که ابوسفیان جلویش را میگیرد و میگوید این مرد ساحر است و با حرفهایش میان فرزند و پدر. برادر و برادر اختلاف میاندازد. پنبههایی به او میدهد تا در گوشهایش فرو کند تا صدای پیامبر را که دارد آیات وحی الهی را میخواند نشنود. او اما طواف کرد و سپس اندیشید که من عاقل مردی هستم. بهتر است خود سخنان او را بشنوم و تصمیم بگیرم. پس پنبهها را از گوشهایش بیرون آورد.

امسال صحنه جالبی را دیدم. خانمی را در هنگام سخنرانی احمدینژاد دیدم که داشت پیامک میداد. بعد از این که جواب پیامکش آمد با بغل دستیاش فرار کرد.

کسی دیگر با موبایلش حرف میزد و سپس سالن اجلاس را ترک کرد.

و جالب آن که فردای روز سخنرانی احمدینژاد او در صدر خبرهای بینالمللی قرار گرفت.

من به یاد آیات سوره بقره افتادم. به خصوص آیه 19.

آیا شنیدن سخنان یک رئیس جمهور خیلی از آنها وقت میگرفت؟ آنها به خاطر حضور در این اجلاس از حقوق ملت پول دریافت کرده بودند. ولی از شنیدن سخنان احمدینژاد فرار کردند.

این همیشه راهکار کفار و منافقین و مشرکین بوده که وقتی کم میآورند و برای فرار از حق و شنیدن سخن حق پا به فرار میگزارند.

سایت yahooکه در ساعات اولیه احمدینژاد را به عنوان تیتر اول خود انتخاب نموده بود پس از چندی به طور کامل احمدینژاد را از صفحه اصلی خود کنار گذاشت.

بسیاری از سایتها و خبرگزاریهای بین المللی این چنین کردند. این امر بر تمام کسانی که به سایتهایی چون yshoo یا msnیا ... در روز جمعه دسترسی داشتهاند و صفحه اول این سایتها را نگاه کردهاند امری واضح و مبرهن. و این در حالی است که سخنرانی اوباما که از صفحات اولیه آنان برداشته شده بود دوباره جایگزین شد.

و اینها همه یعنی لیبرالیسم. یعنی آزادی بیان.

احمدینژاد شاید در داخل و در بسیاری از موارد و موضوعات دچار لغزشها و اشتباهات فراوانی باشد ولی همین یک نکته برای او کافی است تا غرور یک ملت شود. تا بتازد بر کفار و مشرکین و منافقین و آنان را حداقل برای اندک زمانی از سازمان ملل متحد فراری کند.

و متاسفانه عدهای خودفروخته و بیگانه پرست و بیغیرت و نادان که گوشهاشان را پیوندی ناگسستنی با بی بی سی و سی ان ان و VOA دارد برای فرار رذیلانه آنان سالهاست که تکرار میکنند جفنگیات اجنبیان را. که برای این است که ما بدبختیم و ....

و آنان ندیدند که سران استکبار زودتر از بقیه فرار کردند و سرسپردگان خود را نیز به ترک اجلاسیه فرخواندند. و تنها نمایندگان ملتهای مستقل یا مستضعف بر کرسیهای خود نشسته بودند.

و این یعنی پیروزی جمهوری اسلامی در قلب سرزمین کفر.

 امسال دیگر از ترک اجلاسیه گذشته بود. آنها سعی کردند تا در حین سخنرانی احمدینژاد در پخش آن اخلال کنند که تا حدودی هم موفق به این کار شدند. این نیز لازم به ذکر است که العربیه مدعی شده است مترجمان سازمان ملل حتی از ترجمه سخنان احمدینژاد هم دریغ ورزیدند. و یا شاید همان ترس کفار بود که نکند این سخنان به گوش سایر ملتها برسد و آنان را نیز علیهشان بشوراند و حق خویش را مطالبه کنند.

اما احمدینژاد رفته بود تا فریادهای در گلو مانده ملتها را فریاد بزند که این چه سازمان مللی است که چند تا صهیونیزم برایش تصمیم میگیرند. و این شد که احمدینژاد شورید که چرا ترجمه نمیکنید. الحق که شما وارث همان قیصرید که مردمان را به ظلمش میکشت و فریادهای حق را در گلو خفه میکرد. شما وارثان همانید که میخواستید پیامبر حق را مسیح را آن روح خدا را بر صلیب آویزان کنید و ندانستید که مسیح را خدا به سوی خود برد تا با مهدی امت منجی بشریت فرود آید و وحدانیت خدا را نوید دهد و عدالت را و آزادگی را و نه آن آزادی را که عین فحشاست، بر زمین حاکم سازد.

و چرا فرار کردند وقتی این رئیس جمهور داد سخن داد. وقتی از هلوکاست گفت اول کشورهایی که خود هلوکاست را ساخته بودند و بعدش اسرائیل را ساختند پا بفرار گذاشتند.

احمدینژاد حتی وقتی از حقوق ملتهای اروپایی و پیشرفته و مدعی آزادی بیان و دموکراسی دفاع کرد که آمریکا به چه حقی در آن کشورهای پایگاههای نظامی دارد، عدهای دیگر از همان کشورها سالن اجلاس را ترک کردند تا این را نشان دهند که ما همچنان زیر سلطه استکباری شیطان بزرگیم حتی اگر پیشرفته باشیم، اروپایی باشیم و یا حتی مستقل و استعمارگر ولی زیر پرچم شیطان حکومت میکنیم و از نام خدا و دین خدا و راه خدا و از کلمه حق بیزاریم حتی اگر به نفع ما باشد.

 

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 289 تاريخ : جمعه 8 مهر 1390 ساعت: 12:55

حجه الاسلام خرسند:

ما خیلی کم کاری کردهایم در معرفی شهیدان شهرمان

 من یک جوان. یک جوان از همین مرز و بوم. بیش از ربع قرن از زندگیام میگذرد. همیشه با خود میاندیشیدم شهدا که بودند.

هر سال روزهای ابتدایی سال تحصیلی را در مدارس گرامی میداشتیم به نام و یاد و خاطره دفاع مقدس.

اما در این سالها این همه سخنران میآمد و میرفت و برایمان سخنرانی میکرد. اما هیچ کدامشان از شهدا نگفتند. از شهدایی که هر پنجشنبه عکسشان را بر قابهای رنگ و وارنگ بهشت زهرا و سید محمد میدیدیم.


 

حجه الاسلام خرسند:

ما خیلی کم کاری کردهایم

در معرفی شهیدان شهرمان

 

من یک جوان. یک جوان از همین مرز و بوم. بیش از ربع قرن از زندگیام میگذرد. همیشه با خود میاندیشیدم شهدا که بودند.

هر سال روزهای ابتدایی سال تحصیلی را در مدارس گرامی میداشتیم به نام و یاد و خاطره دفاع مقدس.

اما در این سالها این همه سخنران میآمد و میرفت و برایمان سخنرانی میکرد. اما هیچ کدامشان از شهدا نگفتند. از شهدایی که هر پنجشنبه عکسشان را بر قابهای رنگ و وارنگ بهشت زهرا و سید محمد میدیدیم.

بزرگتر که شدیم بعضی معلمها که باقی مانده جنگ بودند مثل حاج اصغر شجاعی برای نرم شدن کلاس و شوخی و خنده تکهای از مسخره بازیهاشان را میگفت و ما میخندیدیم و او بر لبش خنده تلخی    مینشست. نام یاران سفر کردهاش را هرگز بر زبان نمیآورد.

و بزرگتر شدیم. تنها میشنیدیم که عدهای جنگ ندیده، که از بوی باروت هم فرار میکردند حالا شدهاند قهرمانهای جنگ و از جبهه و جنگ میگویند. و نمیدانستند که در جبهههای ما قهرمانی وجود نداشت همه پهلوانی بود.

در طی این سالها از هیچ سخنرانی چه جنگ دیده و چه جنگ ندیده، ندیده بودم که از شهدا بگوید و شهدای شهرمان را و ولایتمان را معرفی کند.

چند روز پیش بالاخره امام جمعه، حجهالاسلام محمد خرسند، در شورای اداری شهرستان کازرون که در سالن دانشگاه سلمان فارسی که همان روز افتتاح شده بود لب به سخن گشود. چیزی که انشاءا... ادامه یابد.

این یادکردی را که امام جمعه کازرون خیلی کم و کوچک امابه معرفی چندین تن از شهدا پرداخت را در این سطور مینگاریم تا دیگر رزمندگان دفاع مقدس این شهر برای آشنایی نسل جوان با چهرههای شاخص شهدای این جنگ حتی اگر شده به همین کوچکی بپردازند.

»اینها شهید شدند تا راه و رسم مبارزه با فتنه را به جهان یاد بدهند. و شهیدان ما این گونه بودند.

شهید ملکزاده: یادم هست شهید ملکزاده را. برادرش شهید شده بود و سپاه حاضر به اعزام او نبود. در جعبه بغل اتوبوس پنهان شد و رفت جبهه شهید شد.

شهید احمد رضوانی: ما از احمد رضوانی، حتی از خوابش هم درس میگرفتیم. که خوابش هم خدایی بود.

شهید محمدجواد کارگریان: شهید کارگران وقتی میگفت »فاطمه« میسوخت. 10 روز 10 روز خانه نمیرفت. کارمند بنیاد شهید بود و همه وجود خود را وقف خانوادههای شهدا کرده بود. چیزی که کمتر دیدهایم.

شهید محسن خسروی: محسن خسروی در شب عملیات والفجر 8 زخمی شد. بردندش عقب. فردا صبح ما او را در خط دیدیم. هنوز پانسمانهایش را داشت. گفتم: شما زخمی شدهاید و بایستی استراحت میکردید. گفت: استراحت مال آن دنیاست. در همان عملیات یا عملیات بعد از آن بود که شهید شد و به استراحت ابدی رسید.

شهید ایزدپناه: شهید ایزدپناه 13 یا 14 سال داشت. آن موقع من نوجوانی بودم 15 یا 16 ساله. یادم هست وقتی کنار تفنگ ژ-3      میایستاد، قامتش از تفنگ ژ-3 کوتاهتر بود. یک بار به او گفتم: تو چرا آمدی جبهه؟ گفت: مگر خون من از علیاکبر و قاسم امام حسین رنگینتر است.

باید گفت ما خیلی کم کاری کردهایم در معرفی شهیدان شهرمان برای نسل جوان.

اینها نمونههایی بودند از آن بچهها. ما سرداران شهید بزرگی داریم. حتی در بین شهدای دیگر کسانی که بسیار بزرگند ولی گمنام.«

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 318 تاريخ : جمعه 8 مهر 1390 ساعت: 12:54

خبرنامه